-حیف که لغت تف را برای آن کلمه مقدس استفاده کردی.
-به مسائل اساسی پرادخته نشد و فقط نصیحت. باید پیر و جوان بدانند که با تغیرات بسیار سریع جامعه جهانی ارزشها جای خود را به قیمت و حتی ضد ارزش داده اند. مثلالً با اپارتمان نشینی خانواده در معرض هجوم ضد فرهنگی دیگران است و جوان نمی داند که احساس در این لحظه بر عقل چیره شده و انسان را به فنای جسمی و روحی و اخلاقی و دینی می کشد.
بچه ها را آموزش دهید که در آینده و از آینده چه انتظاراتی دارند. بیست سال پیش دوستی می گفت که همیشه پنج فرزند می خواسته (در آن زمان سه فرزند داشت). کس دیگری شصت سال پیش می گفت همسری می خواهم که با پنج ریال در روز بسازد. عمویم و همسرش از دنیا چیزی نداشتند نه سوادی و نه مالی و نه هوش متوسطی اما تا اخرین لحظات بیش از پنجاه سال ازدواج هرگز صدائی از خانه شان بیرون نیامد
به بچه ها بیاموزیم که در مورد اینکه چه می خواهند بیاندیشند و احتمالات خواسته هایشان چیست و اگر این احتمالات باب میل نبود چگونه با این احتمالات ناخواسته روبرو شوند. بیاموزند که هر فرد بالغی مسئول و پاسخگوی تصمیمات خویش خواهد بود.
بیاموزیم که ازدواج در زمره معاملات است و باید دو طرف به تعهدات خود پایبند باشند. همسرِ یکی که می گفت عاشق است و از خانه آقاجان ناراضی بود بعد از سه بچه یکی مرده و دو تا زنده به پدر فرزندانش گفته بود : " من عوض شدم ". بسیار خوب اما بچه هایش را هم نسبت به پدرشان مسموم کرد و فرزند مذکر چهل و دو ساله امروز هنوز رابطه ای با پدر ندارد. احساس من این استکه بقدری مسموم شده که حتی ازدواج نکرده و نفرتی را که روحش را هر لحظه می خورد با اشتغال دوازده ساعت و بیشتر در روز در تاریک خانه ذهن محبوس می کند. این در حالی بود که خانه شوهر کوچکترین شباهتی به آپارتمان اجاره ای آقا جان نداشت.
جوانان باید بیاموزند که دیگران با انگیزه های خود نصیحت می کنند و در بین این " نصایح " انگیزه های آگاهانه و غیر آگاهانه حسادت هم هست ، رقابت هم هست ، کم دانی و پر حرفی هم هست ...
نمونه آخری ، پرحرفی ، خود این بنده حقیر خدای سبحان
ارسال ويدئو در تلگرام
-به مسائل اساسی پرادخته نشد و فقط نصیحت. باید پیر و جوان بدانند که با تغیرات بسیار سریع جامعه جهانی ارزشها جای خود را به قیمت و حتی ضد ارزش داده اند. مثلالً با اپارتمان نشینی خانواده در معرض هجوم ضد فرهنگی دیگران است و جوان نمی داند که احساس در این لحظه بر عقل چیره شده و انسان را به فنای جسمی و روحی و اخلاقی و دینی می کشد.
بچه ها را آموزش دهید که در آینده و از آینده چه انتظاراتی دارند. بیست سال پیش دوستی می گفت که همیشه پنج فرزند می خواسته (در آن زمان سه فرزند داشت). کس دیگری شصت سال پیش می گفت همسری می خواهم که با پنج ریال در روز بسازد. عمویم و همسرش از دنیا چیزی نداشتند نه سوادی و نه مالی و نه هوش متوسطی اما تا اخرین لحظات بیش از پنجاه سال ازدواج هرگز صدائی از خانه شان بیرون نیامد
به بچه ها بیاموزیم که در مورد اینکه چه می خواهند بیاندیشند و احتمالات خواسته هایشان چیست و اگر این احتمالات باب میل نبود چگونه با این احتمالات ناخواسته روبرو شوند. بیاموزند که هر فرد بالغی مسئول و پاسخگوی تصمیمات خویش خواهد بود.
بیاموزیم که ازدواج در زمره معاملات است و باید دو طرف به تعهدات خود پایبند باشند. همسرِ یکی که می گفت عاشق است و از خانه آقاجان ناراضی بود بعد از سه بچه یکی مرده و دو تا زنده به پدر فرزندانش گفته بود : " من عوض شدم ". بسیار خوب اما بچه هایش را هم نسبت به پدرشان مسموم کرد و فرزند مذکر چهل و دو ساله امروز هنوز رابطه ای با پدر ندارد. احساس من این استکه بقدری مسموم شده که حتی ازدواج نکرده و نفرتی را که روحش را هر لحظه می خورد با اشتغال دوازده ساعت و بیشتر در روز در تاریک خانه ذهن محبوس می کند. این در حالی بود که خانه شوهر کوچکترین شباهتی به آپارتمان اجاره ای آقا جان نداشت.
جوانان باید بیاموزند که دیگران با انگیزه های خود نصیحت می کنند و در بین این " نصایح " انگیزه های آگاهانه و غیر آگاهانه حسادت هم هست ، رقابت هم هست ، کم دانی و پر حرفی هم هست ...
نمونه آخری ، پرحرفی ، خود این بنده حقیر خدای سبحان