کتاب آن سوی مرگ | جلسه سوم
مرور و بررسی کتاب آن سوی مرگ
روایت کسانی که مرده اند، و زندگی پس از مرگ را دیده اند و سپس زنده شده اند!!
توسط حجت الاسلام امینی خواه
مشاهده تمامی جلسات:
cutt.ly/qeU8Ffo
روایت کسانی که مرده اند، و زندگی پس از مرگ را دیده اند و سپس زنده شده اند!!
توسط حجت الاسلام امینی خواه
مشاهده تمامی جلسات:
cutt.ly/qeU8Ffo
ارسال نظر
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
امروزه برخی از افراد و عناصر ملحد و ضد انقلاب اسلامی، از اینکه مردم با حقائق عرفانی و معنوی و اصل و مخّ دین آشنا و مانوس شوند می ترسند فلذا بطور نامحسوس و مغرضانه دست به شایعه و شبهات میزنند .
چون میخواهند مردم در همان مقدمات بمانند و به حقائق و بطون عمیق قرآن و معارف خاصالخاص اهل بیت علیهم السلام راه پیدا نکنند و از این طریق مردم جامعه اسلامی را استعمار و استثمار فکری کنند.
اعاذناالله من شرور انفسنا
[سپاس از درج پیام بنده حقیر]
آقای امینی خواه
چرا شما وتمام آخوندها از هر فرصتی استفاده میکنید و اسامی هر کسی که شما میشناسید و ارادت دارید را در بین تعریف و تحلیل از کتاب بخورده شنونده میدهید هر آیتالله ویا هرآخوندی نظرش لطف کنید رها کنید و واگذار کنید به خود شخص وتمام صحبت و دقت و فوکوس خود را راجب کتاب متمرکز کنید
شنیدن کتاب از یک آخوند قابل تحمل کنید لطفا ما نشستیم نظر شیوخ مختلف گوش کنیم راجب این کتاب و تجربیات این افراد فقط و فقط می خواهیم از شما مطالبی را بشنویم
موفق باشید
البته این موارد در برنامه زندگی پس از زندگی از شبکه چهار در30شب ماه رمضان پخش شده است
و ارزوی قبولی طاعات
فایل ۳ تکرار فایل ۲ است
و ارزوی قبولی طاعات
فایل ۳ تکرار فایل ۲ است
و ارزوی قبولی طاعات
فایل ۳ تکرار فایل ۲ است
و فایل ۵ تکرار فایل ۴ است
علامه طباطبائی در نامه به علامه طهرانی در سنین بیست و هفت سالگی: «چندی قبل مرقومه شریفه حاکیه از تفقّد و یادآوری جنابعالی زیارت گردیده و مفتخر شدم؛ کسالت طبعی بنده چنانچه مسبوقید این مدّت مزید خجلت گردیده ولی با اینهمه چنانچه قلبتان هم قاعدةً باید شهادت بدهد هیچگاه صورت پُرمهر جنابعالی فراموش بنده نمیشود؛ و لولا اینکه موضوع آستانِ عرش بنیانِ أمیر علیه السّلام بود، بنده هیچگونه رأی به مسافرت جنابعالی نه در مقام شور و نه بحسب تصوّر نمیدادم. به هر حال و اجمالًا، دل بنده پیوسته پیش شما است اگرچه راهی به قرب جسمانی ندارم. اینک باز با این وسیله به راز سرائی و توصیههای خود إدامه میدهم.»[۳۳]
محمد جواد انصاری در پاسخ به شکایت علامه طهرانی از عقب ماندن از رفقای طریق میگوید: «هر کس جلوتر رفته بیاید مسابقه بدهد؛ این گوی و این میدان!» و نیز در پاسخ سؤال علامه دربارهٔ اقامت در نجف یا طهران میفرماید: «نجف خوب است، طهران هم خوب است، ولی اگر نجف بمانی آنچه کسب میکنی همه اش برای خودت؛ و اگر طهران بمانی در آنچه به دست میآوری شرکت میکنیم!»[۳۴]
سید هاشم حداد در سال ۱۳۸۳ (۳۸ سالگی علامه طهرانی): «آقا سیّد محمّدحسین سیّد الطائفتین (مجهدین در شریعت و مجتهدین در طریقت) است؛ و در حدود ۴۰ سالگی علامه طهرانی گفتهاست: «او از فانی هم بالاتراست، از فانی هم بالاتراست! أبرار خدمتش میکنند * و در اواخر عمر میگفت: «من هرچه داشتم به آقا سیّدمحمّدحسین دادم!»؛ و بهطور مکرر میگفت: «غیر از آقا سیّدمحمّدحسین کس دیگری را نمیشناسم!»؛ «بعد از أهل بیت علیهم السّلام مثل قاضی و بعد از آقای قاضی، همانند آقا سیّدمحمّدحسین ندیدم.»[۳۴] در وصیت نامه خود: «... وصی و جانشین قرار ادم از طرف خودم چه در حال حیات و چه ر حال ممات در امور شریعت و در امر طریقت و تربیت افراد برای وصول بحق آقای آقا سیدمحمدحسین حسینی طهرانی را و ایشان لسان من است و ایشان مورد اعتماد من میباشد و بدیگری اعتمادی ندارم»[۳۵]
آیةالله خوئی گفتهاست: «آقا سیّد محمّد حسین، شما در نجف بمانید و به طهران نروید؛ اگر در اینجا بمانید و به فقه و اصول مشغول باشی، لا یختلف بَعدی علیکَ اثْنان «بعد از من دو نفر دربارهٔ تو اختلاف نمیکنند.» میگفت: «هنگامی که در نجف اشرف، خدمت آیه الله خوئی درس خارج اصول میخواندیم، ایشان تصمیم داشتند یک درس خارج فقه نیز شروع کنند ولی آن را مشروط کرده بودند به شرکت دو نفر از تلامذه خود و فرموده بودند: «اگر دو نفر در این درس حاضر شوند درس را آغاز میکنم.» آن دو نفر یکی علامه والد رضوان الله تعالی علیه بودند و دیگری آیتالله سیستانی».[۳۶]
سیدعلی سیستانی که در درس خوئی، هم بحث علامه طهرانی بود در نامه به علامه طهرانی گفتهاست: «بسمه تعالی و له الحمد و المجد / محضر مبارک آیهالله آقای سیّد محمّدحسین تهرانی دامت برکاته / به عرض أنور عالی میرساند بعد از اظهار مراتب ارادت و إخلاص، امید است که همیشه موفّق به تأییدات غیبی بوده و در ظلّ عنایات خاصّه بقیّهالله روحی له الفداء محفوظ و عموم مسلمین و لا سیّما الخواصّ منهم از علوم و معارف آن جناب مستفیض باشند… ذکر خیر جنابعالی با فضلائی که با آنها ربط علمی دارم میشود و تأسّف دارم که چرا طوری نمیشود که فضلا و حوزههای علمیّه با آن جناب در تماس علمی باشند، چنانچه حضوراً هم عرض شد.»[۳۷]
در مجلسی که عده ای از علما حضور داشتند، مرتضی حائری، به علمای مجلس رو کرده و گفت: «حق این بود که اداره و مدیریت تدریس خارج حوزه علمیه را آقای سید محمدحسین به جای ما به عهده میگرفتند!» این کلام در فضیلت و منقبت مقام علمی او درحالی بیان شد که طهرانی تنها بعضی از دروس سطح مانند مکاسب انصاری و کفایه الاصول آخوند خراسانی را در این حد سطح یا بین سطح و خارج از آنان درس گرفته بود؛ و گویا او، نور علم و فقه را در حسینی طهرانی دریافته بود.[۳۸]
… بعد از آنکه رساله رویت هلال طبع شد، یک نسخه از آن را برای سید احمد خوانساری فرستادم. بعد از مدتی که بین ما و ایشان ملاقاتی صورت گرفت، او گفت: «آقا! من قدرعلمیّت شما را نمیدانستم، شما در تهران بودید و من آگاه نبودم، از این کتاب به علمیّت شما پی بردم، از آن روز که این کتاب را دادهاید، کنار متکای من است و دائم آن را مطالعه میکنم.» و اظهار تاسف کرده بود که چرا در این مدت طولانی اقامت حسینی طهرانی در تهران، وی از این موضوع بی اطلاع بودهاست.[۳۶]
محمدتقی جعفری: «ما نمیدانیم چه سری در این نوشتههای علامه طهرانی نهفتهاست که وقتی انسان این کتابها را میخواند بر جان و دلش مینشیند، در حالی که ما خود این مطالب را خوانده و در تالیفات آوردهایم ولی آن اثر را در خواننده ندارد.»[۳۹]
آقابزرگ طهرانی در اجازهای اجتهاد در دوران جوانی علامه طهرانی مینویسد: «مخفی نباشد که سیّد سند، ثقه مورد اعتماد، پرهیزگار متّقی، صاحب حسَب و نسَب، علّامه فهّامه، سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی، فرزند علّامه سیّد محمّد صادق فرزند آیة الله سیّد ابراهیم رحمة الله علیهما- که خداوند او را بهغایت آمال و آرزوهایش برساند- بعد از آنکه از علوم آلیّ و مقدّمیّ فارغ شده و به دریافت گواهینامههای استادان خود در مدارس عالیه ایران نائل آمد، چندین سال متوالی است که مجاور نجف أشرف گشته و در معاهد و مدارس علمی نجف حاضر شده و به مجالس علماء أعلام و دروس خارج فقه و اصول آنها روی آوردهاست و تمام سعی و کوشش خود را بکار گرفته و با فهم نقّاد و ذهن وقّاد خویش تقریرات آنها را کتابت نمودهاست، تا اینکه ملکه استنباط أحکام إلهی از کتاب و سنّت نبوی برای او حاصل شده و از مجتهدین گشتهاست»
و جالب اینکه مخالفانشان را تهمت جهل میزنند و عقاید باطلشان را نیز با سوء استفاده از آیات متشابه و فلسفه بافی و تشبیه خالق به مخلوق که شرک و کفر است اباطیلشان را برای عوام جا میزنند
مثل محمدحسین طهرانی که نام علامه برایش گذاردند و عقایدش بخلاف اسلام است
چنانچه ادعا کرده:
حق سبحانه و تعالی، خالق است در مرتبه اعلی و مخلوق است در مرتبه دانی،آمر است در مقام بالا، مامور است در مقام پائین، راحم است در افق مبین،مرحوم است در اسفل السافلین!
(الله شناسی ج 3 ص 222)..
از این بهتر نمیتوانسته ادعا کند که همه چیز خداست و خداست که همه چیز است؛ و مخلوق همان خالق است و خالق همان مخلوق است.. در حقیقت اینها خداوند را مخلوق و مملوک و مربوب می شمرند و ادعا دارند مخلوق از ذات خالق و تطوّر و تحوّل خود خالق پس همذات اوست
بخلاف اسلام که خداوند در آن خالق همه چیز و مالک همه چیز و ربّ همه چیز و بخلاف اشیاء و غیر آنهاست و مخلوق و مملوک و مربوب نیست و کُنهِ خداوند متفاوت و بخلاف مخلوقاتش است
در قرآن و کلام اهل البیت(علیهم السلام) میخوانیم که فرمودند:
الله خالق کل شئ، هو ربّ کل شئ، لَهُ کل شئ و هو بخلاف الاشیاء و نظیر این تعابیر..
همین جناب محمدحسین طهرانی در جایی ادعا کرده که اگر استادش(هاشم حداد) بگوید: یک لیوان خون بخور فلفور آن را میخورد؛
(حتّی اگر خداوندِ قرآن و اهل البیت(علیهم السلام)فرموده باشند خوردن خون حرام است)
و مثل محمدحسین طهرانی امثال محمدرضا نکونام و حسن زاده آملی و صمدی آملی و شمس تبریزی و مولوی صاحب مثنوی و محئی الدین ابن عربی و شاه نعمت الله ولی و امثال اینها ادعا کردند:
اصلاً ممکنی(مخلوقی)نداریم و مخلوق ظهور و نزولِ خودِ پروردگار است
الآن من و تو و عالَم نمانده، همه از دست رفته و هو شده، انا و انت و او؛هو(خدا) شده
خود خدا هم نماز میخوانه و روزه میگیره و حج میره و چلّه میگیره
در آخر موسی و فرعون و شمر و امام حسین یکی اند
اگر رفتید بهشت و دیدید شمر و یزید زودتر(از مومنین)رفتند تعجب نکنید
سول کل خودرو ای جزو خدا
ووو از این قبیل اشعار و تعابیر
اینها خیال کردند که بخشی از خود خداوند متطوّر(متحول)شده و به حدّ و اندازه و اشکال گوناگون در آمده(هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا) در آمد)
بنابراین مخلوقات مخلوق نیستند، بلکه ظهور و بروز و ترشحی از خود خداوند هستند
و این عقیده شان را هم وامدار فلوطین هستند و ادعا داشت خداوند عالَم را از ذات خود آفرید!
ولی در مکتب قرآن و اهل البیت(علیهم السلام)، خداوند خلقتش لا من شئ است
یعنی نه از چیزی، یعنی خداوند نه از خودش جهان را خلق کرد تا مخلوق همذات و همسنخ ذاتش و شبیه او باشد
و نه از ماده اولیه ای جهان را خلق کرد تا غیر از خدا قدیم دیگری هم باشد
و با تاسف بسیار کسی چون ملاصدرا عقیده فلوطینی دارد چنانچه در کتابش نوشته است
ملاصدرا می گوید:
((أنشأ الأشیاء من شیء و هذا الشّیء هو نفسه))
جمیع اشیاء را از چیزی آفرید و آن چیز نفس خودش بود.
اسفار ج2ص231،وعرشیه مساله اول
رجعت العلیة و الافاضة إلی تطور المبدأ الاول بأطواره:
معنای علیت و افاضه (خداوند) به این باز میگردد که مبدا اوّل(خدا) متطور(متحول)میشود به اطوارش(حالات و دگرگونی های مختلفش)
مشاعر/ 541- اسفار 6/110
چنین است که ادعای یک چیزی خالق و مخلوق را دارند
و ادعاهایی چون محمدحسین طهرانی از آنها سر میزند که:
حق سبحانه و تعالی، خالق است در مرتبه اعلی و مخلوق است در مرتبه دانی،آمر است در مقام بالا، مامور است در مقام پائین، راحم است در افق مبین،مرحوم است در اسفل السافلین!
(الله شناسی ج 3 ص 222)
و جالب اینکه مخالفانشان را تهمت جهل میزنند و عقاید باطلشان را نیز با سوء استفاده از آیات متشابه و فلسفه بافی و تشبیه خالق به مخلوق که شرک و کفر است اباطیلشان را برای عوام جا میزنند
مثل محمدحسین طهرانی که نام علامه برایش گذاردند و عقایدش بخلاف اسلام است
چنانچه ادعا کرده:
حق سبحانه و تعالی، خالق است در مرتبه اعلی و مخلوق است در مرتبه دانی،آمر است در مقام بالا، مامور است در مقام پائین، راحم است در افق مبین،مرحوم است در اسفل السافلین!
(الله شناسی ج 3 ص 222)..
از این بهتر نمیتوانسته ادعا کند که همه چیز خداست و خداست که همه چیز است؛ و مخلوق همان خالق است و خالق همان مخلوق است.. در حقیقت اینها خداوند را مخلوق و مملوک و مربوب می شمرند و ادعا دارند مخلوق از ذات خالق و تطوّر و تحوّل خود خالق پس همذات اوست
بخلاف اسلام که خداوند در آن خالق همه چیز و مالک همه چیز و ربّ همه چیز و بخلاف اشیاء و غیر آنهاست و مخلوق و مملوک و مربوب نیست و کُنهِ خداوند متفاوت و بخلاف مخلوقاتش است
در قرآن و کلام اهل البیت(علیهم السلام) میخوانیم که فرمودند:
الله خالق کل شئ، هو ربّ کل شئ، لَهُ کل شئ و هو بخلاف الاشیاء و نظیر این تعابیر..
همین جناب محمدحسین طهرانی در جایی ادعا کرده که اگر استادش(هاشم حداد) بگوید: یک لیوان خون بخور فلفور آن را میخورد؛
(حتّی اگر خداوندِ قرآن و اهل البیت(علیهم السلام)فرموده باشند خوردن خون حرام است)
و مثل محمدحسین طهرانی امثال محمدرضا نکونام و حسن زاده آملی و صمدی آملی و شمس تبریزی و مولوی صاحب مثنوی و محئی الدین ابن عربی و شاه نعمت الله ولی و امثال اینها ادعا کردند:
اصلاً ممکنی(مخلوقی)نداریم و مخلوق ظهور و نزولِ خودِ پروردگار است
الآن من و تو و عالَم نمانده، همه از دست رفته و هو شده، انا و انت و او؛هو(خدا) شده
خود خدا هم نماز میخوانه و روزه میگیره و حج میره و چلّه میگیره
در آخر موسی و فرعون و شمر و امام حسین یکی اند
اگر رفتید بهشت و دیدید شمر و یزید زودتر(از مومنین)رفتند تعجب نکنید
سول کل خودرو ای جزو خدا
ووو از این قبیل اشعار و تعابیر
اینها خیال کردند که بخشی از خود خداوند متطوّر(متحول)شده و به حدّ و اندازه و اشکال گوناگون در آمده(هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا) در آمد)
بنابراین مخلوقات مخلوق نیستند، بلکه ظهور و بروز و ترشحی از خود خداوند هستند
و این عقیده شان را هم وامدار فلوطین هستند و ادعا داشت خداوند عالَم را از ذات خود آفرید!
ولی در مکتب قرآن و اهل البیت(علیهم السلام)، خداوند خلقتش لا من شئ است
یعنی نه از چیزی، یعنی خداوند نه از خودش جهان را خلق کرد تا مخلوق همذات و همسنخ ذاتش و شبیه او باشد
و نه از ماده اولیه ای جهان را خلق کرد تا غیر از خدا قدیم دیگری هم باشد
و با تاسف بسیار کسی چون ملاصدرا عقیده فلوطینی دارد چنانچه در کتابش نوشته است
ملاصدرا می گوید:
((أنشأ الأشیاء من شیء و هذا الشّیء هو نفسه))
جمیع اشیاء را از چیزی آفرید و آن چیز نفس خودش بود.
اسفار ج2ص231،وعرشیه مساله اول
رجعت العلیة و الافاضة إلی تطور المبدأ الاول بأطواره:
معنای علیت و افاضه (خداوند) به این باز میگردد که مبدا اوّل(خدا) متطور(متحول)میشود به اطوارش(حالات و دگرگونی های مختلفش)
مشاعر/ 541- اسفار 6/110
چنین است که ادعای یک چیزی خالق و مخلوق را دارند
و ادعاهایی چون محمدحسین طهرانی از آنها سر میزند که:
حق سبحانه و تعالی، خالق است در مرتبه اعلی و مخلوق است در مرتبه دانی،آمر است در مقام بالا، مامور است در مقام پائین، راحم است در افق مبین،مرحوم است در اسفل السافلین!
(الله شناسی ج 3 ص 222)
ثانیا: این مطالب برای شما سنگین و غیر قابل هضمه؛ توصیه میکنیم از اینگونه مطالب پرهیز نمائید.
ای مگس! عرصهی سیمرغ، نه جولانگه توست...
شما میخوای همه چیزو به هم ربط بدی و این بنده خدا رو صوفی جلوه بدی
وقتی به سید هاشم حداد تهمت صوفی بودن میزنی یعنی آیت الله قاضی هم یعنی آیت الله بهجت هم یعنی امام خمینی هم یعنی علامه طباطبایی هم همه صوفی اند