سریال روشن تر از خاموشی | قسمت چهارم


مجموعه تلویزیونی «روشن تر از خاموشی» زندگی صدرالدین محمد قوام شیرازی (معروف به ملاصدرا) را از زمان تولد در شیراز تا زمان فوت در بصره روایت می کند.


+ 
11

- 
2

عرض x طول

دکمه اشتراک گذاري تلگرام ارسال ويدئو در تلگرام

ارسال نظر
CAPTCHA
کد امنیتی زیر را وارد نمایید.
Image CAPTCHA
Enter the characters shown in the image.
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
  • متاسفانه کسانی وارد بحث های فلسفی می شوند که - حتی بعضا با وجود ادعا و مدارک دهان پر کن- کوجکترین اطلاعی از مفاهیم آن ندارند و حتی فرق بین مفاهیم مانند وجود و ماهیت و اشیاء را هم نمی دانند.
    آن وقت چون از خودشان چیزی نمی فهمند و نمی دانند کورکورانه بر فلسفه و عرفان می تازند. این رفتارها چیز جدیدی نیست اما این افراد بیش از آن کودک دبستانی که به معلم فحاشی می کند چون خودش درس را نمی فهمد نیستند.
    در این موارد واقعا ادامه بحث نتیجه ای ندارد. کودکی جمع کردن را درست یاد نگرفته هرگز نمی فهمد اگر برایش از انتگرال گیری صحبت کنید. بگذاریم خودش باشد و خیال کند ما جوابی برایش نداریم!

  • جناب تان خیال کرده اید؛ ما که مخالفت داریم با ادعاهای صوفیان و عرفای صوفی مشرب؛ عقیده مان این است که مخلوق مستقل از خالق است!
    در حالیکه ما مخالف این هستیم که ادعا بشود مخلوق تطورات(تحولات )خود خالق است که به این حدود و شکلها و صوَر در آمده
    ما مخالف این هستیم که تباین(دوئیت و تفاوت)خالق و مخلوق انکار شود
    بله مخلوق بدون خالق، تحقق ندارد ؛ یعنی اینطور نیست که مخلوق جایی باشد که خالق نباشد ولی با لحاظ غیریّت و دوئیت و تفاوت کُنهِ خالق با مخلوق
    و با لحاظ اینکه مخلوق هیچگونه اتصال و چسبندگی و آمیختگی با خالق ندارد آنطوریکه در مخلوقات با همدیگر این حالات وجود دارد؛
    زیرا خالق ترکیب و اجزاء و کیفیت ندارد تا اتصال و آمیختگی و چسبندگی همانند مخلوقات آنطور که در مثال آتش و گرما و نور گفتید با او تصوّر بشود؛ که گرما و نور مراتب نازله آتش و صادر شده از آتشند نه اینکه چیزی به تمام حقیقت متفاوت از آتش باشند؛
    و معصوم چه بحق فرموده: من شبه الله بخلقه فهو مشرک(آنکس که خداوند را به مخلوقاتش تشبیه کند مشرک است)
    و با اینکه که مخلوق در موجودیّت و تغییر و تحولاتش مستقل از خالق نیست و مربوط محض به خالق است؛ همان خالق که اجزاء و کیفیت و ترکیب ندارد
    و این مربوط بودن محض مخلوق به خالق اختیار را از مخلوقاتی مانند انسان و جن هم سلب نمیکند تا جبر در کار باشد

  • جناب مهمان صوفی گرا
    که گفتی این شعرها درست است:
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    (خالق و مخلوق تویی رازق و مرزوق تویی
    هم رب و مربوب تویی عابد و معبود تویی
    ذاکر و مذکور تویی ساجد و مسجود تویی...)
    مولوی :سوی کل خود رو ای جزو خدا از خودی بگذر زمانی با خود آ
    آنان که طلبکار خدایید خدایید حاجت به طلب نیست شمایید شمایید
    ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش(مخلوق؛ ذات خدا و صفات اوست)
    شاه نعمت الله ولی:در خود نگرستیم خداییم خداییم
    حلاج:محبوبم(خدا)را به چشم دل دیدم و گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    ابن عربی:خدا را دیدم و برخواست و به من سلام کرد و مرا جای خود نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    عطار نیشابوری:من محمّد را یقین دانم خدا او خدا بود و خدا او
    حسین الهی قمشه ای:نفخه اویید خود اویید هان خویش را خوانید فرعون زمان
    ابن عربی:نصارا از این جهت کافر نشدند که عیسی را با خدا متّحد شمردند؛ بلکه کفر آنان بخاطر این بود که قائل به خدایی عیسی به تنهایی شدند زیرا خدا هم عیسی است و هم هر آنچه در عالم می بینیم
    شمس تبریزی:پس دعوت انبیاء این بود که(از قول خدا به مردم گفتند:) ای بیگانه از صورت تو جزء منی از من غافل نباش
    صمدی آملی:شمر و امام حسین و موسی و فرعون در آخر یکی اند و اگر رفتید بهشت دیدید شمر و یزید زودتر رفتند تعجب نکنید
    ابلیس سید الموحدین است
    حلاج: فرعون و ابلیس معلم من هستند!(پیغمبر خدا و ائمه هدی(علیهم السلام)را رها کرده و دنبال کافر و شیطان رفته)
    ملاصدرا: علیّت و افاضه بر این باز میگردد متطور(متحوّل) میشود مبدا اوّل(خدا) به اطوارش(به تحوّلاتش)
    وووو از این کفرگویی ها و مزخرفات و اشتباهات
    تو هم که متمایل به صوفیانی، از قول رسول خدا و اهل البیت(علیهم السلام)از آنها نیستی و آنها از تو بیزارند

  • کو کامنت؟

  • مخفی کردن تعدادی از کامنتها با چه نیّتی؟

  • کو کامنت!

  • ظاهرا روشنگری با توجه به اینکه بعضا کامنتهای غیراخلاقی و مستهجن گذاشته ی شود ابتدا کامنتها را قبل از انتشار بررسی می کند. کار خوبی است.

  • متاسفانه فقط این نیست هرچند بیشتر همینطوره.. ولی گاهی هم مغرضانه است.
    مثلا حرف یاوه برخی آنقدر در معرض دید هست تا وقتی که جواب دندانشکن بگیره و چون قضیه کوته بینی و سوتی و ... برملا میشه سریعا پاسخ طرف با کامنت محرک به جواب حذف میشه که کاملا جناحی و مغرضانه است...

  • فرار مخالفان ملاصدرا از پاسخ منطقی در نوع خودش واقعا دردناک است.

  • پاسخ در قبال پرسش با مبنای جهلی از سر غفلت ناآگاهانه و شاید جهل بسیط ضرورت دارد.
    ودر مورد جهالت مرکب هم که اصلا پرسنده موجود نیست!
    اما علی الاصول در جایی که پرسنده تنها به دنبال مغالطه و جدال اضل است همان بهتر که مجادله اقامه نشود و سمت محق سکوت اختیار کند... چرا که ساحت حق بری است از منازعه...

  • جناب یکی از یکی صوفی گرا
    به گمانم تو هم از آنهایی که ادعا داری این شعرها درست است:
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    (خالق و مخلوق تویی رازق و مرزوق تویی
    هم رب و مربوب تویی عابد و معبود تویی
    ذاکر و مذکور تویی ساجد و مسجود تویی...)
    مولوی :سوی کل خود رو ای جزو خدا از خودی بگذر زمانی با خود آ
    آنان که طلبکار خدایید خدایید حاجت به طلب نیست شمایید شمایید
    ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش(مخلوق؛ ذات خدا و صفات اوست)
    شاه نعمت الله ولی:در خود نگرستیم خداییم خداییم
    حلاج:محبوبم(خدا)را به چشم دل دیدم و گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    ابن عربی:خدا را دیدم و برخواست و به من سلام کرد و مرا جای خود نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    عطار نیشابوری:من محمّد را یقین دانم خدا او خدا بود و خدا او
    حسین الهی قمشه ای:نفخه اویید خود اویید هان خویش را خوانید فرعون زمان
    ابن عربی:نصارا از این جهت کافر نشدند که عیسی را با خدا متّحد شمردند؛ بلکه کفر آنان بخاطر این بود که قائل به خدایی عیسی به تنهایی شدند زیرا خدا هم عیسی است و هم هر آنچه در عالم می بینیم
    شمس تبریزی:پس دعوت انبیاء این بود که(از قول خدا به مردم گفتند:) ای بیگانه از صورت تو جزء منی از من غافل نباش
    صمدی آملی:شمر و امام حسین و موسی و فرعون در آخر یکی اند و اگر رفتید بهشت دیدید شمر و یزید زودتر رفتند تعجب نکنید
    ابلیس سید الموحدین است
    حلاج: فرعون و ابلیس معلم من هستند!(پیغمبر خدا و ائمه هدی(علیهم السلام)را رها کرده و دنبال کافر و شیطان رفته)
    ملاصدرا: علیّت و افاضه بر این باز میگردد متطور(متحوّل) میشود مبدا اوّل(خدا) به اطوارش(به تحوّلاتش)
    وووو از این کفرگویی ها و مزخرفات و اشتباهات

  • البته مخالفان حقیقت منجمله مخالفان ملاصدرا جزء همان منازعانند...
    و دائما پیگیر جدال اظل...

  • البته مخالفان حقیقت منجمله مخالفان ملاصدرا جزء همان منازعانند...
    و دائما پیگیر جدال اظل...

  • به نظرم امثال تو هم از آنهایی که چون صمدی آملی ادعا دارید که خدا هم نماز میخونه هم روزه میگیره و هم حج میره و هم چلّه می گیره
    و از آنهایی که مخالفان عقایدتان را تجهیل کرده و بهتان میزنید

  • جناب مایه ننگ و تاسف "کشور دلیران"! اگه با این همه برچسب و اتهامی که به باور بنده روا کرده ای در نقطه ای از ابعاد نفسانیت احساس خوشایندی نصیبت میشه... همینطور ادامه بده...
    تخریب از راه تهمت و افترا و الصاق برچسب به آنکس که ذیل نور حق باشد هر آنچه بر تو روا کند مطمئنا عامل تطهیر آنچه از نقضان ادراک تو برملا شده نخواهد بود...
    بر سیاق جاهلان ادامه بده علی برکت الله ....؛)

  • ننگ و تاسف بر عقیده صوفیان و متامیلان به صوفیه رواست که به فرموده رسول الله و اهل البیت(علیهم السلام) هر کس به صوفیه متمایل شود و گفتار آنها را تاویل و توجیه کند از ما نیست؛
    آنوقت تو چرا ناراحت میشی مگر در عقاید وحدت وجودی کذایی دیگر من و تویی باقی می ماند همه چیز خداست و جلوه(تطور)خود خدا
    و مگر جهل و جاهل و علم و عالم داریم همه چیز جلوه(تطور)خود اوست که به این حد و حدود و اشکال و صور در آمده
    اگر به گمانت من بر اشتباهم و تو بر حقّی پس همچنان بچسب به همان مولوی صوفی و ما هم بعون الله و لطف الله میخواهیم در مسیر قرآن و اهل البیت(علیهم السلام)باشیم

  • تو وهم عقل کلی داری عزیز برادر، ننگ کشور دلیران!
    چرا اصرار داری که برداشت و استنباط و فهمت از این بنده (یکی از یکی) کاملا صحیح و واقعی است؟ جالبه به فهم غلط خودت اصرار میورزی و "میخواهی آنچه که دلت میخواهد بنده باشم را به بنده و هر کاربر مشاهده گری منتسب به من حقنه کنی" .. کارت از انتساب و الصاق گذشته... این نوعی بیماری نفس است عزیز برادر.. پیشنهادم مراقبه و تقیه است بر سیاق همان اسلام مورد مطالعه ات البته کمی عمیق تر از سطح پوسته اش!
    راستی اگر ظرفیت پذیرش اشتباهاتت را نداری وارد مجادله نشو.. آسیبش اول به خودت است و بعد به متعلقات مورد مباحثه...

  • دکتر یحیی یثربی و آیت الله بهجت دقیقاً درست فهمیده اند و امثال تو با مشرک دانستن آنها و تجهیل آنها و دیگر منتقدان وحدت وجود کذایی که مخلوق را تطوّر و ظهور خدا میداند و به در و دیوار زدن نمیتوانی حقیقت را عوض نمیکند
    دقیقاً حرف مرا نفهمیدی ؛ من گفتم : نشانه های الله متفاوتند از او و تطوّر و ظهور خود او نیستند بلکه فعل و مخلوق او هستند که دلالت بر بودن او دارند و چون همسنخ خدا نیستند محدودش نمیکنند؛ محدود شدن خدا توسط مخلوق در صورتی است که همسنخ باشند؛
    و مخلوق اینگونه نیست که جایی باشد که خدا نباشد
    سید محمدمحسن حسینی طهرانی که اخیراً از دنیا رفت؛ درباره وحدت وجودی که ما و آیت الله بهجت و دکترای فلسفه و عرفان سید یحیی یثربی و اکثریت مراجع و علمای شیعی قبولش ندارند پس به ادعای تو مشرک و جاهلند؛ گفت: یک حقیقت و یک چیز است که وقتی به منسه ظهور می آید میشود ملک و انسان و در و دیوار و غیره
    و چنین گفت: این وجودها خودشان را در تعین خاص خود می بینند و برای همین میگویند من و تو و او و ایشان؛ و چه بهتر است همه او بشویم
    این یعنی همان فلسفه فلوطین که ادعا داشت خدا از بخشی از خودش مایه گذاشته و متحول شده و به حدود و اندازه ها و شکلها و صورتها در آمده
    و این همان عرفان صوفیگری است که خدا را کل و مخلوق را جزء او میدانند و برای همین امثال مولویها و ابن عربی ها و حلاج ها و دولابیها و بعضی علمای صوفی مشرب مثل حسن زاده آملی میگویند: سوی کل خود رو ای جزو خدا
    هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا)در آمد
    در خود نگرستیم خداییم خداییم
    خدا را به چشم دل دیدم گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    خدا را دیدم و به من سلام کرد و مرا جای خودش نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    استاد را دیدم حال عجیبی داشت و به من گفت :الان نه تویی مانده و نه من و نه عالم؛ الان همه هو شده؛ انا و انت و هو؛ هو شده
    آقای امجد همه هو شده
    دولابی: نماز و مسجد را ترک کردم و خانقاه نشین شدم
    این آقاجون ها مثل سیداحمدنجفی ذکر ((لا اله الا انا)) تجویز میکنند
    امثال احمدالحسنها که امام زمان و امام حسین را مشرک میدانند و ادعا دارند پیغمبر الله است
    عطار نیشابوری: من محمّد را یقین دانم خدا؛ او خدا بود و خدا او
    وووو

  • عزیزم تو که قرار شد والسلام بگویی و بروی چرا دوباره برگشتی؟ شما و همان آقایان کوچکترین پاسخی برای استدلالاتی که نوشتم ندارید. مرغ شما یک پا دارد و چون خدا را جسم تصور کرده اید و به صورت کودکانه ای لجبازی می کنید که وحدت وجود یعنی همه چیز تکه ای از خدا است! و آن حرفهای احمقانه در باره کل و جزء را می زنید در حالی که وحدت وجود اصلا وجود را جسم قابل تجزیه به اجزا نمی داند. این درد از آنجا ناشی شده که اصرار دارید بین وجود و ماهیت فرق نگذارید.
    خدایی را تصور کرده اید که برای اثبات خودش محتاج به مخلوق است! در حالی که همان شهادت خدا بر وجود خودش کافیست و هیچ دلالت مخلوقی نیاز نیست.
    به قول امام حسین علیه السلام
    ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدلّ علیک عمیت عین لا تراک!

    این جمله جز وجدت وجود هیچ تفسیر دیگری ندارد..

    تو فعل ومخلوق خدا را رسما وجودی مستقل از خدا می دانی. پس چاره ای نداری الا اینکه اراده مخلوق را هم مستقل از اراده خالق بدانی (خیال کرده ای همیکه خدا اجازه دهد بروی هر کاری دلت بخواهد بکنی برای عدم اراده استقلال تو از خدا کافیست!) و این همان شرک است. معای سنخیت را هم اساسا نمی فهمید که هیچ ربطی به محدود بودن یا نبودن ندارد. دو انسان هم سنخ هستند اما هر دو محدودند و مستقل از هم. از فقط کلمه ای شنیده اید بی آنکه معنای آن را بدانید. سنخیت در ماهیت و ظهور معنی دارد نه در وجود. دوباره با مثال ساده، زغال و الماس ابدا هم سنخ نیستند. اما هر دو از کربن خالص ایجاد شده اند. ظهور الماس به صورت الماس، هیچ مافاتی با آنکه اصلش همان کربن زغال باشد ندارد. و ابدا هم به این معنی نیست که الماس تکه ای از زغال است! اما یک آدم بیسواد که شیمی نمی فهمد اگر بشنود اصل زغال و الماس یکی تو را مسخره می کند. البته همین هم یک مثال است و هیچ وقت وجه شباهت در تمثیل کامل نیست اما برای تقریب به ذهن کافیست.

    و این تمام حرفی است که عرفا با تمثیل های مختلف می خواهند به شما حالی کنند و نمی فهمید. نه شما و نه آقای بهجت و نه طهرانی و نه یثربی و دیگران. آری. همه گرفتار شرک هستند اما نه شرک در توحید عملی که طرف را نجس و کافر بکند. این شرک در توحید ذاتی و صفاتی است.

    لهذا تمام آن حرفهایی هم که فلاسفه متاله و عرفا زده اند هم درست است. همه وجود خدا است و همه مخلوقات هم تجلی او هستند و اراده همه آنها عین اراده خدا است و برای همین حتی روح آنها نیازمد خدا است و فقط ذات مقدس او صمد است و لاغیر. اگر حرف شما درست باشد باید مجردات هم صمد باشند. این وجود در ظرفها و صورتهای مختلف بروز کرده است. نوری که از آتش برخاسته و بسته به سوراخ های مختلفی که در مشکات روی چراغ بوده نورهای مختلفی روی دیوار انداخته است.
    و هر کس هم بجز این معتقد باشد فرض کرده اراده ای غیر از اراده الله و باطن و ظاهری غیر از الله وجود دارد و این شخص مشرک است.

    ضمنا بد نیست ز این به بعد کلا زیارت رجبیه را شرک بدانی. چون آنها هم همین حرفها را در مورد اهل بیت علیهم السلام می زنند که
    لافرق بينك و بينهم الا انهم عبادك
    انسا می رسد به جایی که می شود عینا خد خدا فقط با یک فرق و آن اینکه وجودش مستقل از خدا نیست.و این همان بندگی واقعی است.

    اما در پیان اینکه باز هم تکرار می کنم تصوف با عرفان فرق دارد و ملاصدرا خودش در تمام عمر کارش مبارزه با همان صوفیانی بود که به بهانه عرفان واجبات شرعی را ترک کردند و به محرمات پرداختند. چرا؟ چون اگر کسی به وحودت وجود واقعا پی ببرد می فقهد که وجودش همان نور متصل به آتش است و بدون لحظه افاضه فیض وجودی نخواهد داشت. می داند که با به معنای علاقه ذاتی شیء به اصل خود به سوی خدا برود. کسی که نماز می خواند او هم مثل شما خود را مستقل و بی نیاز از خدا فرض کرده است والا عبد جز نیاز محض و اطاعت محض از مولا نیست.
    عبدی اطعنی اجعلک مثلی

  • آخر پاراگراف منظور کسی بود که نماز نمی خواند چون در حقیقت خودش را متقل از خدا می داند و این همان شرک است. اگر به وحدت وجود باور شهودی داشت محال بود نماز شبش ترک شود!

  • کسی که سایه را وجودی مستقل از نور می داند دیوانه است.

  • عقیده واقعی عرفای اصطلاحی که مورد مخالفت ما است: یک وجود است و تطوّر او(تحوّل)او

  • لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک؛ چرا خلق را ننوشتی؛ غیر از این است که مخلوق غیر از خالق و متفاوت از اوست و تطور خالق نیست برای همین آن را ننوشتی؟
    منصور حلاج که در توقیعی از امام زمان نقل کردند مورد لعن امام زمان قرار گرفته؛ و یکی از نواب اربعه حکم به ارتداد او داد
    لابد امام زمان و نائب او هم مثل ابوذر مشرک بودند و نمی فهمیدند
    تو چرا احتمال نمیدهی که اشتباه میکنی؟
    من از تو خواستم در از رسول الله و اهل البیت(علیهم السلام)بیآور که فرموده باشند ما تطور خدا هستیم آنطور که ملاصدرا ادعا کرده
    و جزو او هستیم آنطور که مولوی ادعا کرده سوی کل خود رو ای جزو خدا

  • خیال نکن مرتب تکرار کردن کامنتها هنری است. همین نشان می دهد بیش از آنکه دنبال پاسخ باشی به فکر جنگ روانی هستی. پاسخ این کامنت را قبلا داده ام. یادت رفته؟

    الان با اضافه خلق معنی چه فرقی کرد؟ این تویی که خیال کرده ای که خلق خدا وجود مستقل و دارای اراده مستقلی از خدا است. خلق هم تجلی خدا است و عین وجود او و تنها تفاوتش با خدا این است که بالذات نیست. برای تقریب به ذهن مثل خلقت نور از آتش.

    اما بدتر دورغی بود که به امام زمان و نایب خاص امام زمان بستی. حسین بن روح نوبختی رحمه الله هم هرگز حلاج را لعن نکرد و مرتد نخواند. اصلا زمان صدور توقیع مذکور در سال 312 بود و حلاج در سال 309 یا 306 دار زده شد. از آن بدتر اینکه اصلا اسمی از حلاج در توقیع مذکور نیست! و صرفا افردی با نامهای شلمغاني، شريعي و نميري و هلالي و بلالي و غير ايشان مرتد اعلام شده اند و این فقهای مخالفان حلاج بودند که سر خود توقیع مذکور را تفسیر کردند و گفتند لابد حلاج هم جزو غیر ایشان است! چون فکر می کردند حلاج مانند فرعون مدعی ربوبیت و اولوهیت بوده! چرا؟ چو اصلا معنی حرفهای حجلاج را نمی فهمیدند.*

    کلمه تطور را هم خو ملاصدرا به کار برد. اما پیامبر خودش حرفهای خیلی بالاتری زد. یکی همان آیات ابتدایی سوره نجم - که هیچ جوابی برایش نداشتی- و دیگری حدث معراج. منظور از دیدن خدا چه بود؟ منظور از رسیدن به فاصله دو قوس تیر با خدا چه بود؟
    نمی فهمی عزیزم. نمی فهمی. منظور از آن دو قوس تنها دو قوس صعود و نزول بود از خدا به خلق و خلق به خدا و جز این دیگر فاصله و تفاوتی بین خدا و خلقش نبود. ای همان معنی لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک است. حالا تو اسمش را بگذار تطور یا تجلی یا هر چیز دیگر.

    اما در اینجا است که حتی احتمال هم نمی دهی که نمی فهمی.
    درست مثل بچه ای که تازه جمع و تفریق یاد گرفته و وقتی به او می گوییم سه منهای پنج چه می شد می کوید امکان ندارد. مگر می شود سه سیب داشته باشیم و 5 تایش را برداریم؟ بزرگ که شد می فهمد اعداد منفی هم وجود دارند.


    ------------------
    * این هم عین متن توقیع مذکور. هیچ اسمی از حلاج در بین نیست. اما شده چماقی بر سر حلاج. خدا لعنت کند آنهایی را که این دروغها را وقیحانه به شخص امام زمان می بندند آنهم در نشریات به اصطلاح معتبر!

    به آن دسته از برادرانمان كه به ديانت آن‌ها اعتماد داري و به نيّت آن‌ها اطمينان قلبي يافته‌اي ـ كه خداوند همة شما را سعادت‌ مند گرداند ـ خبر ده كه محمّد بن علي معروف به «شلمغاني»، از اسلام برگشته و از آن جدا شده و در دين خدا الحاد ورزيده و آنچه را موجب كفر به خالق - جل و تعالي - مي‌شود مدعي شده و دروغ و باطل به خدا بسته است. «برگشتگان از خدا دروغ گفته‌اند، به گمراهي سختي گرفتار آمده و زياني آشكار متحمل شده‌اند.» ما به فضل پروردگار از او به سوي خداوند متعال و رسولش و خاندان او ـ كه صلوات و سلام و رحمت و بركات خداوند بر ايشان باد ـ برائت مي‌جوييم و لعنت‌هاي پروردگار را در باطن و ظاهرمان، در پنهان و آشكار، در هر وقت و هر حال بر او و بر هر كه از او پي‌روي كند، يا سخن ما به او برسد و باز هم بر دوستي او بماند، مي‌فرستيم. (اي حسين بن روح) ايشان را آگاه ساز كه ما از او بر حذريم؛ همچنان‌كه پيش‌تر، از امثال او، از شريعي و نميري و هلالي و بلالي و غير ايشان، بر حذر بوده‌ايم. با اين حال، سنّت خداوند پيش از شلمغاني و پس از او نزد ما زيباست. به خداوند اعتماد داريم و از او كمك مي‌جوييم و او در همة كارها ما را كفايت مي‌كند و او بهترين وكيل است.

  • رحمت خدا بر صدرالمتالهین.

  • رحمت خدا بر او اگر در اشتباه بوده و نه کفر
    به یقین فقط وصف عباد مخلَص خداوند درست است و ملاصدرها و حسن زاده آملی ها و مولوی ها و امثال اینها قادر نیستند خداوند را کما هو حقّه وصف کنند و خداوند منزّه است از وصف آنها
    و قادر نیستند او را درست بشناسند و برای شناخت صحیح او نیازمند به رسول خدا و اهل البیت او(علیهم السلام)هستند
    سبحان الله عمّا یصفون؛ الا عباد الله المخلَصین
    به ما نشان بدهید که رسول الله و اهل البیت او علیهم السلام فرموده باشند ما مخلوقات تطوّری از خدا و جزو او هستیم

  • جناب کشور دلیران ، چرا تو احتمال نمی دهی که داری اشتباه می کنی؟
    نه رسول الله و نه هیچ عارفی نگفته خدا اجزا دارد و ما برخی از اجزاء او هستیم! اما گفتند ما عینا تجلی خدا هستیم و هیچ وجودی نداریم. آنهمه آیه و روایت هم که برایت نوشتم معنایی جز این ندارد. لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک

    می دانی چرا گفته اند لو ان اباذر علم ما فی قلب سلمان لقتله؟ معنیش همین بود ابوذر با همه ابوذر بودنش اگر عقاید واقعی سلمان را می شناخت او را تکفیر می کرد و می کشت.
    آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد.

  • الان با اضافه خلق معنی چه فرقی کرد؟ این تویی که خیال کرده ای که خلق خدا وجود مستقل و دارای اراده مستقلی از خدا است. خلق هم تجلی خدا است و عین وجود او و تنها تفاوتش با خدا این است که بالذات نیست. برای تقریب به ذهن مثل خلقت نور از آتش.

    اما بدتر دورغی بود که به امام زمان و نایب خاص امام زمان بستی. حسین بن روح نوبختی رحمه الله هم هرگز حلاج را لعن نکرد و مرتد نخواند. اصلا زمان صدور توقیع مذکور در سال 312 بود و حلاج در سال 309 یا 306 دار زده شد. از آن بدتر اینکه اصلا اسمی از حلاج در توقیع مذکور نیست! و صرفا افردی با نامهای شلمغاني، شريعي و نميري و هلالي و بلالي و غير ايشان مرتد اعلام شده اند و این فقهای مخالفان حلاج بودند که سر خود توقیع مذکور را تفسیر کردند و گفتند لابد حلاج هم جزو غیر ایشان است! چون فکر می کردند حلاج مانند فرعون مدعی ربوبیت و اولوهیت بوده! چرا؟ چو اصلا معنی حرفهای حجلاج را نمی فهمیدند.*

    کلمه تطور را هم خو ملاصدرا به کار برد. اما پیامبر خودش حرفهای خیلی بالاتری زد. یکی همان آیات ابتدایی سوره نجم - که هیچ جوابی برایش نداشتی- و دیگری حدث معراج. منظور از دیدن خدا چه بود؟ منظور از رسیدن به فاصله دو قوس تیر با خدا چه بود؟
    نمی فهمی عزیزم. نمی فهمی. منظور از آن دو قوس تنها دو قوس صعود و نزول بود از خدا به خلق و خلق به خدا و جز این دیگر فاصله و تفاوتی بین خدا و خلقش نبود. ای همان معنی لافرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک است. حالا تو اسمش را بگذار تطور یا تجلی یا هر چیز دیگر.

    اما در اینجا است که حتی احتمال هم نمی دهی که نمی فهمی.
    درست مثل بچه ای که تازه جمع و تفریق یاد گرفته و وقتی به او می گوییم سه منهای پنج چه می شد می کوید امکان ندارد. مگر می شود سه سیب داشته باشیم و 5 تایش را برداریم؟ بزرگ که شد می فهمد اعداد منفی هم وجود دارند.


    ------------------
    * این هم عین متن توقیع مذکور. هیچ اسمی از حلاج در بین نیست. اما شده چماقی بر سر حلاج.
    به آن دسته از برادرانمان كه به ديانت آن‌ها اعتماد داري و به نيّت آن‌ها اطمينان قلبي يافته‌اي ـ كه خداوند همة شما را سعادت‌ مند گرداند ـ خبر ده كه محمّد بن علي معروف به «شلمغاني»، از اسلام برگشته و از آن جدا شده و در دين خدا الحاد ورزيده و آنچه را موجب كفر به خالق - جل و تعالي - مي‌شود مدعي شده و دروغ و باطل به خدا بسته است. «برگشتگان از خدا دروغ گفته‌اند، به گمراهي سختي گرفتار آمده و زياني آشكار متحمل شده‌اند.» ما به فضل پروردگار از او به سوي خداوند متعال و رسولش و خاندان او ـ كه صلوات و سلام و رحمت و بركات خداوند بر ايشان باد ـ برائت مي‌جوييم و لعنت‌هاي پروردگار را در باطن و ظاهرمان، در پنهان و آشكار، در هر وقت و هر حال بر او و بر هر كه از او پي‌روي كند، يا سخن ما به او برسد و باز هم بر دوستي او بماند، مي‌فرستيم. (اي حسين بن روح) ايشان را آگاه ساز كه ما از او بر حذريم؛ همچنان‌كه پيش‌تر، از امثال او، از شريعي و نميري و هلالي و بلالي و غير ايشان، بر حذر بوده‌ايم. با اين حال، سنّت خداوند پيش از شلمغاني و پس از او نزد ما زيباست. به خداوند اعتماد داريم و از او كمك مي‌جوييم و او در همة كارها ما را كفايت مي‌كند و او بهترين وكيل است.

  • پس شما خلقت لا من شیء که ائمه هدی(علیهم السلام)فرمودند که نتیجه اش تفاوت ذاتی خالق و مخلوق است را قبول نداری؛
    و ادعا داری خلقت یعنی خدا از خود مایه گذاشته و متطور و متحول شده همانطور که نور از آتش صادر میشود و ظهور میکند که نور صادره از آتش حقیقت مرتبه نازله خود آتش است
    درباره افسانه وجود مجردات و انحرافات حلاج و لعن حلاج توسط نائب امام زمان در نشریه سمات و پژوهشی درباره ابن عربی مقالاتی نوشتند میتوانید ببینید

  • آقالی کشور دلیران! شما به خدی کم سواد و بی اطلاع تشریف دارید که حتی فرق شیء و وجود را نمی فهمید. اشیاء فقط تجلی وجود هستند و تا وجود تجلی نکند دیده نمی شوند.
    خلقت از عدم محال است. و این عدم در مقابل وجود است است نه در مقابل شیء بودن. نور خدا وجود داشت ازلی بود وابدی. اما شیء نبود.
    .
    باز هم مثال می زنم بلکه دست از لجبازی بردارید و بفهمید . آتش وجود دارد و نور آن هم وجود دارد اما بدون وجود مشکات شما چیزی به نام شعاع و پرتو های نور را نمی بینید! تا مانع نباشد سایه ای دیده نمی شود و همه چیز نور محض است و اگر حجابهای نورانی نبود اشیاء هم ماهیت نمی یافند. سایه از خودش وجود ندارد قبل از آنکه سایه ای وجود داشته باشد وجود نوری که سایه را ساخته است موجود بوده است. تمام آنچه شما خلقت می گویید جز همین حجابهای مقابل نور نیست.
    همه آرزوی عارف از فنای قی الله هم کنار رفتن همین حجابها و حذف شیء بودن شیء است و رسیدن به معدن نور. برای همین همه ائمه اطهار در مناجات شعبانیه می خواندند .

    الهی هب لی کمال الانقطاع إلیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها إلیک حتّی تخرق ابصار القلوب حجب النّور فتصل إلی معدن العظمة

    فکر می کنی چرا امام خمینی به عنوان یک عارف این همه بر خواندن این مناجات اصرار می کرد؟
    این مناجات تماما منادی وحدت وجود است و اساسا شوق ذاتی نیازمند به صمد برای فانی شدن در او.

  • از کاربر گرامی که در قالب نام " مهمان( بی نام) " پاسخ های درخور و شایسته و در تبیین کامل به "کشور دلیران" داده و به روشنگری درباره صحت تفکر ملاصدرا و اصول حقانی در فلسفه به نحوی ارزنده پرداخته اند کمال امتنان و سپاس دارم. 

  • خود گویید و خود خندید عجب شما هنرمندید

  • جالبه ... ببین که از درک ناخودآگاه خودت هم "یکی" بودن ساحت اندیشه و باور حقانی که رسما ساحت غیبی است تایید میشود!!!!!!!
    هنگامی که چشم دلت به زور فطری میل به گشایش دارد اراده نفسانی ات را بر بستن آن فاعل نکن... که آنچه میکنی به خود نفسی راجع میشود که حکایت غریبی در محشر بر آن مترتب خواهد بود...

  • جناب یکی از یکی صوفی گرا
    به گمانم تو هم از آنهایی که ادعا داری این شعرها درست است:
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    (خالق و مخلوق تویی رازق و مرزوق تویی
    هم رب و مربوب تویی عابد و معبود تویی
    ذاکر و مذکور تویی ساجد و مسجود تویی...)
    مولوی :سوی کل خود رو ای جزو خدا از خودی بگذر زمانی با خود آ
    آنان که طلبکار خدایید خدایید حاجت به طلب نیست شمایید شمایید
    ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش(مخلوق؛ ذات خدا و صفات اوست)
    شاه نعمت الله ولی:در خود نگرستیم خداییم خداییم
    حلاج:محبوبم(خدا)را به چشم دل دیدم و گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    ابن عربی:خدا را دیدم و برخواست و به من سلام کرد و مرا جای خود نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    عطار نیشابوری:من محمّد را یقین دانم خدا او خدا بود و خدا او
    حسین الهی قمشه ای:نفخه اویید خود اویید هان خویش را خوانید فرعون زمان
    ابن عربی:نصارا از این جهت کافر نشدند که عیسی را با خدا متّحد شمردند؛ بلکه کفر آنان بخاطر این بود که قائل به خدایی عیسی به تنهایی شدند زیرا خدا هم عیسی است و هم هر آنچه در عالم می بینیم
    شمس تبریزی:پس دعوت انبیاء این بود که(از قول خدا به مردم گفتند:) ای بیگانه از صورت تو جزء منی از من غافل نباش
    صمدی آملی:شمر و امام حسین و موسی و فرعون در آخر یکی اند و اگر رفتید بهشت دیدید شمر و یزید زودتر رفتند تعجب نکنید
    ابلیس سید الموحدین است
    حلاج: فرعون و ابلیس معلم من هستند!(پیغمبر خدا و ائمه هدی(علیهم السلام)را رها کرده و دنبال کافر و شیطان رفته)
    ملاصدرا: علیّت و افاضه بر این باز میگردد متطور(متحوّل) میشود مبدا اوّل(خدا) به اطوارش(به تحوّلاتش)
    وووو از این کفرگویی ها و مزخرفات و اشتباهات


  • آری. جناب دلیران! اولا اگر هر کسی اسم خودش را عارف بگذارد معنایش این نیست که عرفان را فهمیده و هر چه گفته عینا معنای عرفان است! ثانیا اینکه چیزی نیست. یک عده چون دیوان حافظ را هم خواندند معنی معشوق و شاهد و می و بزم و.. را نفهمیدند رفتند روی دیوان حافظ تصاویر مستهجن زنان برهنه کشبدند. شما با آنها هیچ فرقی ندارید. نمی فهمید وجود اساسا لایتجزی است و اینطور نیست که شما تکه ای از آن باشید و مولوی تکه ای دیگر! شما هر دو شعاع هایی از یک نور هستید و یک وجود دارید متحد با آن آتش. و بدون آن نور آتش دیدنی نیست. مثل آب که بدون خیس بودن و تر بودن آب نیست. برای همین کسی تو را ببند خدا را دیده. دیدن آتش بدون نور آن معنی ندارد. برای همین خالق و مخلوق در نظر بیننده یکی می شود. برهان صدیقین هم همین را می گفت که شاهد و مشهود یکی است والا آیه شهد الله معنای نداشت و ظاهر و باطن بودن خدا بی معنی بود.

    عرفا حرفهایی به صورت تمثیل می گویند- البته نمی گویم لزوما امثال مولوی نعمت الله ولی و دیگران عرفان را درست فهمیدند و اشتباه نکرده اند، آنها اشتباهات زیادی فهم مفاهیم داشتند. - اما مشخص است که شما اصلا منظور آنها را نمی فهمید. راه برای فهمیدن باز است اما اگر قصد فهمیدن ندارید لطفا یکبار برای همیشه پای خود را از این مباحثه بیرون بکشید. تا دبستان را طی نکدرده اید ورود به دبیرستان و دانشگاه بی معنی است.

  • .

  • عدم نمایش کامنت با چه قصدی؟

  • انصافا سیاست نشان ندادن کامنتها سیاست خوبی است و جای تقدیر دارد.

  • سیاست نشان ندادن کامنت در جایی خوبه که فحش و ناسزا در میان باشه نه در اینجا که بخشی از کامنتها رو پنهان کردن

  • .

  • .

  • In che karie ke coment neshoun nemidid?

  • سایتتون چه مرضی گرفته که کامنت رو نشون نمیدید؟

  • نمایش کامنت

  • چرا برای برخی کاربران کامنت ها نشون داده نمیشه؟ دلیل؟

  • چرا همه کامنتها رو نشان نمیدهید!؟

  • دلیل مخفی کردن کامنت ها چیه؟

  • دلیل عدم نمایش کامنت خا برای بعضیها چیه؟

  • اشتباهات ملاصدرا با اینکه مرد بزرگی بود
    که متاسفانه عقایدی درباره خداوند را در کتابهایش نوشته که آن خداشناسی که پیغمبر خدا و اهل البیتش(علیهم السلام)طبق قرآن به ما فرمودند نیست
    برای مثال ملاصدرا چنین نوشته:
    لیس فی دارالوجود غیره دیار، و کل ما یترائی فی عالم الوجود أنه غیر الواجب المعبود فانما هو ... فی الحقیقة عین ذاته
    در دار وجود کسی جز او نیست و هر چه در عالم وجود غیر از واجب معبود جلوه می‌کند ... در حقیقت عین ذات خداوند است.
    اسفار 2/292
    رجعت العلیة و الافاضة إلی تطور المبدأ الاول بأطواره:
    معنای علیت و افاضه خداوند به این باز می‌گردد که خودِ او به صورت‌های مختلف و گوناگون در می‌آید.
    مشاعر/ 541- اسفار 6/110
    مولوی صاحب مثنوی(لعنة الله علیه) نیز که درباره خدا ادعا کرده:
    (سوی کل خود رو ای جزو خدا... از خودی بگذر زمانی با خود آ)
    (آنان که طلبکار خدایید خدایید... بیرون ز شما نیست شمایید شمایید)
    (ذاتید و صفاتید گهی عرش و گهی فرش.. در عین بقایید و منزه ز فنایید)
    <<مخلوق ذات و صفات خداست!! یعنی خدا همان مخلوق است و مخلوق همان خداست و از جنس یکدیگرند>>
    (هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا) در آمد .. هر دم به لباس دگر آن یار در آمد)
    در حالیکه پیغمبر خدا و اهل البیت(علیهم السلام)طبق قرآن؛
    خداوند را متفاوت از مخلوقاتش معرفی کردند که بدون اجزاء و بلاتغییر است و هیچگونه شباهتی به مخلوقاتش ندارد
    امام رضا(علیه السلام) متفاوت بودن خدا از خلقش را این گونه بیان می‌فرمایند:

    [ و انه شیئ بخلاف الاشیاء — و او چیزی است برخلاف اشیاء ] عیون الاخبار ج 1 ص 266
    و اعتقاد به این که خداوند از خلقش جدا است اما نه جدایی مکانی بلکه جدایی ذات و سنخیت وجود، آنقدر اهمیت دارد که امیرالمؤمنین تمام توحید پروردگار را در آن می داند. امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرمایند:

    [ دلیله آیاته. و وجوده اثباته. و معرفته توحیده. و توحیده تمییزه من خلقه. و حکم التمییز بینونه صفه لا بینونه عزله. انه رب خالق غیر مربوب مخلوق. کل ما تصور فهو بخلافه — دلیل خدا آیات اوست. و وجود او اثبات اوست. و معرفت او توحید او است. و توحید او جدایی او از خلقش است. و حکم جدایی او جدایی صفتی است نه جدایی عزلی. همانا او پروردگار و خالق است و مربوب و مخلوق نیست. هر چیزی که بتوان تصورش کرد به خلاف خدا است. ]
    و نیز در جای دیگر می‌فرماید:

    [ از اشیا جدا است ولی نه به اختلاف مکان. ] التوحید ص 73
    امیرالمومنین علی علیه السلام :
    هو الذی لم یتفاوت فی ذاته، و لم یتبعض بتجزئة‌ العدد فی کماله. (امیرالمؤمنین علیه السلام).(1)
    او آن است که در ذاتش اجزای گوناگون وجود ندارد، ‌و کمالش تجزیه عددی و شمارشی نمی‌پذیرد.
    و من جزأه فقد جهله. (امیرالمؤمنین علیه السلام).(2)
    و هر کس دارای اجزایش بداند او را نشناخته است.
    و من جزأه فقد و صفه، ‌و من وصفه فقد ألحد فیه. (امیرالمؤمنین علیه السلام).(3)
    و هر کس او را دارای اجزا بداند موصوفش دانسته، ‌و هر کس او را وصف کند نسبت به او الحاد ورزیده است.
    ما تصوّر فهو بخلافه. (امیرالمؤمنین علیه السلام).(4)
    هر چه در تصور آید، ‌خداوند بر خلاف آن است
    1) کافی، ‌8/18؛ التوحید، ‌73؛ بحارالانوار، 4/221.
    2) نهج البلاغه، ‌خطبه اول.
    3) التوحید، 34؛ ‌عیون الاخبار، ‌149/1؛ تحف العقول، 161؛ بحارالانوار، 4/229.
    4) بحارالانوار، ‌4/253؛ ‌احتجاج، ‌1/198.






  • عزیزم اگر معنای فلسفه و عرفان را بلد نیستی وارد این حیطه نشو. چون یا کافر می شوی و یا مومنان واقعی مثل ملاصدرا را تکفیر می کنی. آنچه از ملا صدرا نقل کردی عین توحید است اما چون شما تفاوت وجود و ماهیت را نمی دانید خیال می کنید منظور از وحدت وجود همان وحدت ماهیت است اما وحدت وجود عین توحید است و وحدت ماهیت عین شرک.

    فقط اگر تحملش را داری بدان که لاموثر فی الوجود الا الله. اگر تصور کنی در عالم موثری جز الله وجود دارد و برای اراده غیر خدا مستقلا تاثیر قابل شوی مشرک هستی.
    لابد قرآن خوانده ای که می گوید :" ما تشاوون الا ان یشاء الله" سوره انسان آیه 30. هیچ مشیتی نیست جز از سوی خدا. اگر بخواهی جهان را به دو بخش خدا و غیر خدا تقسیم کنی و برای غیر خدا موجودیتی خارج از خدا قایل شوی خدا را محدود کرده ای و این شرک است نه حرف ملا صدرا. خدا بالاتر از این را خودش در قرآن می گوید
    شهد الله انه لا اله الاهو - آیه 18 سوره آل عمران. و تو هم این شهادت خدا را می پذیری در حالی که شاهد و مشهود یکی است! و این معنایی جز همان حرف ملا صدرا ندارد.
    خدا می گوید هو الاول و آلاخر و الظاهر و الباطن. آیه 3 سوره حدید.
    از تو می پرسم وقتی ظاهر و باطن خدا است پس دیگران چه هستند؟ دیگری وجود ندارد. تنها ماهیتی است از وجود الله.
    و این دقیقا همان سخن حضرت علی علیه السلام است که مع کل شی ء لا بمقارنه و غیر کل شیی ء لا بمزایله. وجود فقط الله است اما ماهیت ظرف متفاوتی است که الله در آن متجلی می شود. من و شما هم چیزی جز تجلی الله نیستیم. انواری از همان منبع نور اصلی که از مشکاه خوارج می شود. والا نور وجودی ندارد نور تجلی آتش است. نور وجود مستقلی ندارند و تنها همان ادراک ما از آتش می باشند.

    اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مبركه زيتونة- سوره نور آیه 35

    نخواستم با زبان سخت فلسفه بحث کنم. همین آیات قرآن کافیست برای آنکه اینطور عجولانه ملاصدرا را به جرم توحید واقعی متهم به شرک نکنی.
    متاسفانه چون بسیاری از انسان برای خود و سایر غیرخدا ها وجود قایل هستند، عملا خدایی را می پرستند که او را محدود کرده اند. در حقیقت مشرک واقعی مخالفان ملاصدرا هستند.

    ضمنا ملاصدرا صوفی نبود و خودش کتاب عرفان و عارف نمایان (ترجمه کتاب کسر اصنام الجاهلیه) را در مبارزه با صوفیه و مدعیان دروغین عرفان نوشت.


  • ادعا کرده ای که اگر منتقدان وحدت وجود کذایی تان خدا را محدود میدانند حال آنکه این شما هستید که قائلید که اگر بین خدا واجب الوجود و خلق ممکن الوجود تفاوت قائل بشویم و مخلوق را ظهور خدا(تطور خود خدا)ندانیم او محدود میشود و مرکّب از وجود و عدم خواهد شد!
    حال آنکه اگر مخلوقی خدا را محدود کند؛ آن مخلوق لایق خدایی است نه خدایی که با وجود او محدود بشود
    مخلوقات هستند و خدا هم هست و اینطور نیست که مخلوق جایی باشد که خدا نباشد تا خدا محدود بشود و او همه جا حاضر و ناظر نباشد منتها غیریت او تباین(تفاوت)اوست از مخلوقاتش
    و مخلوقات محدودش نمیکنند و بود و نبودنشان برای خدا فرقی ندارد و اثری بر او نمیگذارد و خداوند قادر است همه شان را معدوم کند یا اینکه میلیاردها مثل و بزرگتر از آنها را ایجاد کند و بسازد بی آنکه تغییری بکند و از خودش مایه بگذارد آنطور کذایی که برای خدا قائلید
    اینکه اراده ما با اراده خداست یعنی خداوند خواسته تا ما مختار باشیم اما در حیطه اختیاری که به ما داده و حد و حدودی که او مشخص کرده نه اینکه جبری در کار باشد یا تفویض
    و موثر نبودن غیر خدا هم یعنی همین که خداوند مثلاً خاصیت سوزندگی به آتش داده و تا خدا خداست آتش میسوزاند مگر اینکه معجزه ای از خدا بشود که آتش بر ابراهیم سرد بشود و ما هم قائل به این نیستیم که آتش سوزندگی اش از خودش است و بی نیاز از خداست

    آیه شهد الله انه لا اله الاهو - آیه 18 سوره آل عمران را چطور دلالت دادی بر اینکه مخلوقات تطوّرات خدا هستند!
    خداوند شهادت میدهد بر اینکه خدایی جز او نیست ما که مخلوق او هستیم هم به هدایت او شهادت میدهیم که خدا فقط الله است و غیر از او خدای دیگری نیست
    این کجایش معنی این میدهد که ما تطورات خود خداییم!
    لابد صوفی ها هم از این آیات متشابه سوء استفاده کردند و با تفسیر به رای از آیات محکم قرآن عقایدی که از هند باستان اخذ کردند را با قرآن تطبیق دادند و عقیده خودشان را بر آن تحمیل کردند که چنین ادعاهایی کردند
    منصور حلاج که: انا الله و انا الحق(من خدا هستم)میگفت و ادعا کرده بود محبوبم(خدا)را به چشم دل دیدم و به او گفتم تو کیستی؟ گفت: تو!
    محیی الدین ابن عربی که ادعا کرده: خدا را دیدم که نشسته بود و از جای خودش برخواست و به من سلام کرد و مرا جای خودش نشاند و به من گفت: تو رب منی و من بنده تو!
    مولوی(لعنة الله علیه)که در مقدمه مثنوی اش ادعا کرده مثنوی تنزیل من رب العالمین است و هیچ باطلی از پس و پیش در آن راه ندارد: سوی کل خود رو ای جزو خدا.. آنان که طلبکار خدایید خدایید حاجت به طلب نیست شمایید شمایید ذاتید و صفاتید و گهی عرش و گهی فرش ووو(مخلوق را ذات و صفات خدا شمرده)
    شاه نعمت الله ولی: در خود نگرستیم خداییم خداییم
    حسین الهی قمشه ای: نفخه اویید .. خود اویید هان ... خویش را خوانید فرعون زمان(در حالیکه طبق احادیث اهل البیت(علیهم السلام) روح انسان مخلوق است و متفاوت است از خالق)
    ووو از این قبیل ادعاهای گزاف و باطل از صوفیه و صوفی گرایان
    در آخر به شما پیشنهاد میکنم در آپارات: ویدیوی نسبت خدا با مخلوقات - سنخیت؛ عینیت یا تباین؟ دکتر سید یحیی یثربی و دکتر رضا برنجکار را ببینید تا به اشتباهات و کفریات فلاسفه و عرفای اصطلاحی بیش تر از پیش واقف بشوید

  • عزیزم تو فلسفه نمی دانی و لهذا بحث کردن با تو بیهوده است. اول برو اصول فلسفه شهید مطهری را بخوان تا بتوانیم بحث کنیم.

    اما به زبان خیلی ساده شده به جایش به آیات قرآن چواب بده. تو خیال کرده ای وجود داری و خدا هم وجود دارد. پس وجود تو از وجود خدا مجزا است. پس خدا در وجود تو نیست. پس وجود خدا محدود است. همین شرک است. اما وقتی معنی وجود را نمی فهمی هم می گویی مخلوقات خدا را محدود نمی کنند - که این دقیقا همان وحدت وجود است- و بعد هم کورکورانه وحدت وجود را می کوبی!
    اینکه خدا خواسته ما مختار باشیم یعنی چه؟ یعنی خدا اجازه داده تو اراده کنی. اما اراده تو غیر از اراده خدا است. مثل آنکه پدرت به تو پول توجیبی بدهد و تو را مختار کند که هر طور می خواهی آن را خرج کن. آیا اراده تو برای خرج کردن همان اراده پدرت است؟ ابدا. تو مستقلا خرج می کنی. در حالی که اگر ادعا کنی تو اراده ات موثر در وجود و مستقل از اراده خدا است یعنی تو هم موثر در وجود هستی! و این هم شرک است. اختیار انسان هیچ منافاتی با آنکه اراده اش عین اراده خدا باشد ندارد. ( نه اینکه صرفا تنفیذ اراده خدا باشد(.

    اما تو چگونه شهادت خدا برای وجود خودش را می پذیری؟ یعنی خدا خودش هم شاهد است و هم مشهود! اگر قبول داری که شاهد و مشهود یکی است که باز هم این همان وحدت وجود است. اما اگر خیال کرده ای خدا یک وجود است و تو یک وجود دیگر (مثل دو تا آدم) که تو باید برای او شهادت دهی نه او برای خودش و به نفع خودش! ( در دادگاه هم آدم فقط می تواند علیه خودش شهادت دهد که پذیرفته شود! ولی ادعای هیچ کسی به نفع خودش پذیرفته نیست مگر اینکه کس دیگری همان ادعا را شهادت دهد و تایید کند) اما خدا به وجود خودش و به نفع خودش شهادت می دهد و همین را تو می پذیری! چنین پذیرشی غیر ممکن است مگر آنکه تو خودت وجود مستقلی از خدا نباشی! ( این همان برهان صدیقین است! )

    اما برای بقیه آیات که اصلا به خودت حتی زحمت خواندن و جواب دادن نداه ای. ظاهر و باطن خدا است و حلاج هم درست گفته. منتهی حرفی زده که مغز شما توان فهم آن را ندارد. برای همین او را کشتید. دیدن خدا با چشم دل را که قبلا امام علی علیه السلام هم ادعا کرده بود! اما منصور ادعای اولوهیت نکرد. ادعای حق بودن کرد. خیلی فرق است بین حق و اله. و اصلا خود پیامبر هم از نظر شما کافر و ملحد است چه رسد به ابن عربی! سوره نجم را نخوانده ای؟

    و هو بـالافـق الاعلى (7) ثمّ دنا فتدلّى (8) فكان قاب قوسين او ادنى (9) فاوحى الى عبده ما اوحـى (10) مـا كـذّب الفؤاد مـا راءى (11)
    افتمارونه على ما يرى (12) و لقد راه نزلة اخرى (13) عند سدرة المنتهى (14) عندها جنّة الماءوى (15) اذ يغشى السّدرة ما يغشى (16)
    ما زاغ البصر و ما طغى (17)

    ضمنا ادعا نمی کنم که همه مدعیان عرفان آن را درست فهمیده اند و هیچ یک اشتباه نکرده اند. اما تاکید می کنم که وقتی نمی توانید معنی آن را بفهمید لطفا در همان حد معلومات خودتان بمانید. اما اجازه تکفیر به خودت نده.
    اراجیف آن حضرات کم سواد و سوپر مدعی را هم دیده ام. متاسفانه آنها هم هیچ پاسخی برای این آیات قرآن ندارند و صرفا با دیدگاهی اشعری مسلک فلسفه را می کوبند.

    اما هدف اصلی این جریان بی سابقه ضد فلسفه و عرفان سیاسی است. آنها می خواهند امام خمینی تکفیرشود- کما اینکه از نظر آنها کافر است- دلیلش هم این است که تا کسی به معنای عقلی معنای توحید افعالی را نپذیرفته باشد و به معنای حقیقی آن شهود قلبی نکرده باشد- یعنی فیلسوف و عارف واقعی نشده باشد- جرات ندارد آمریکا را موثر در وجود نداند و با آمریکا و شوروی و تمام دنیا در بیفتد بی آنکه ذره ای بترسد. خو ب فهمیده اند کجا را باید بزنند. حتی همه عرفا به این کمال که امام خمینی رسید نرسیده بودند. علمای شیعه اخباری دهها سال جز سکوت در مقابل ستمگران نتوانستند کار دیگری بکنند چون اعتقادشان به توحید افعالی صرفا نقلی بود و حتی عقلی هم نبود و آنها که اعتقاد علی هم داشتند اعتقاد شهود عرفانی نداشتند و جتی تنی چند که به شهود هم رسیده بود مرجعیت نداشتند که مردم را جمع کنند. در حالی که این هم مرجعیت و هم فهم عقلی و هم شهود عرفانی همه در امام خمینی جمع شده بود.
    باید هم امثال نصیری الان بگویند اسلام در زمان غیبت نباید داعیه حکومت داشته باشد و باید کوتاه بیاید...

  • دکتر سید یحیی یثربی که عمری در فلسفه و عرفان(مصطلح)گذرانده بود و اکنون پشیمان گشته و به نقد آراء فلاسفه و عرفای اصطلاحی پرداخته خیلی صاف و پوست کنده
    معنای تجلّی در نگرش شما را بیان کرد: به گفته ی وی خلقت این است که خدا ایجاد میکند و خدا خداست بلاتغییر و مخلوق چیز دیگر؛
    ولی تجلّی مورد نظر امثال ملاصدرا و جنابعالی این است که بخشی از خدا متطوّر(متحوّل) و مخلوق میشود؛
    آیت الله بهجت رحمة الله علیه هم درست فهمیده بود
    نیازی به تجهیل و پیچیده گویی عمدی هم نیست که شما به آن متوّسل شده ای
    جوابت را به ادعاهای دوباره ات نوشتم و برای تکرار آن لزومی نمیبینم
    معنی وجود را هم خوب میدانم وجود یعنی هستی و بودن؛ و مخلوقات عالَم هستی اند یعنی نشانه های هستی اند؛ همان آیات الله ؛
    هستی مطلق محض غیرمحدود بدون اجزاء و بدون ترکیب که عین ذات الله است
    اما اختلاف نظر ما با عرفای اصطلاحی و صوفیه این است که آنها بخشی از خود الله را متطور میدانند برای همین از مخلوقات تعبیر به جزء خدا میکنند و ادعای خدایی میکنند چون بخشی از خود خدایند همانطور که بخار و برف و موج حقیقتاً آبند در تطورات و صوّر مختلف
    ولی ما الله را ثابت و بلاتغییر میدانیم که ایجاد کرده و ساخته و متفاوت است از آنچه خلق کرده و خواهد کرد
    بله مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند و هیچگونه اثری بر خدا نمیگذارند چون از یک سنخ نیستند, و آمیخته و چسبیده و متصل به او هم نیستند با اینکه جدا و مستقل از او هم نیستند
    والسلام

  • یعنی تو باور می کنی هر کس در رشته ای مدرک و حتی دکتری می گیرد مفاهیم آن رشته را می فهمد؟ اگر اینطور بود که این همه مهندس بیکار نداشتیم! فکر کرده ایم با حفظ کردن چند کتاب و نوشتن چند پاسخ سوال و جتی مقالاتی که تماما کپی کاری است آیا مدرک گرفتن کاری دارد؟ مدرک گرفتن با فهمیدن خیلی فرق دارد.
    حرف های آقای یثربی- و امثال او- نشان می دهد که او حتی در حد معلومات مورد نیاز یک دانشجوی کارشناسی فلسفه هم مفاهیم آن را نفهمیده است و این دانشگاههای ما هستند که شده اند بنگاه تولید مدرک.
    بنابراین اینکه به گفته های فلانی تمسک بکنی و آن را چماق کنی بر سر ما هیچ فایده ای برای تو ندارد.

    اما تجلی هیچ تغییری در وجود خدا هیچ نمی کند. همانطور اینکه آتسش را در فانوس بگذاری یا در فضای آزاد یا در مشکات و.. هیچ تفاوتی در آتش بودن آن ایچاد نمی شود. تنها تجلی آن فرق می کند. به همین صورت، ترکیب شدن شیمیایی عاصر مختلف و ایجاد مواد مختلف از آنها هم هیچ تفاوتی در ذات خود اتمها و اجزای آنها ایجاد نمی کند. به همین صورت خدا هم بلا تغییر است اما تجلی او و مخلوقات او تغییر پذیرند بی آنکه خللی در اصل وجدت وجود ایجاد شود.

    متاسفانه امثال یثربی و همه مخالفان ملاصدرا بدون آنکه خودشان هم بدانند به دام شرک و تجسم خدا افتاده اند و باور کرده اند که خدا یک چیز است جدا مثل ی بنا که خلق می کند خودش جدا از چیزی است که خلق کرده و لهذا تغییر در شکل ساحتمان و سازه شخصیت و وجود بنا را تغییر نمی دهد! با عرض معذرت این تفکر دقیقا از خرافات یهودی بیرون آمده است که می گویند خدا دنیا آفرید =- و چون جدا بود از خلقتش - بعد هم خسته شد و رفت روز هفتم یعنی شنبه را استراحت کرد.

    فرار تو از پاسخگویی هم مورد انتظار بود. مخالفان ملاصدرا متاسفانه فاقد آزادگی هستند که خطای خود را بپذیرند و خیلی راحت یکجانبه تکفیر می کنند و فرار می کنند.
    والا دوباره تکرار نمی کردی نشانه های الله از خود الله جدا هستند. یعنی الله یک وچود است برای خودش و نشانه ها هم برای خودشان و این همان شرک و محدود کردن خدا است. و برخلاف آنکه سرسختانه ادعا می کنی معتقدی مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند دقیقا داری فریاد می زنی اعتقاد داری خدا محدود است!

    درد آخر هم اینکه نوشته ای عرفا خود را بخشی از الله می دانند! خیر. این تویی که با پیشفرض ذهنی خودت که خدا را جسم و محدود تصور کرده ای فکر می کنی وقتی عارف می گوید وجود واحد است یعنی اینکه مثلا تکه ای از وجود خدا است! در حالی که منظور عارف این است خودش عین نور خدا است و با وجود خدا متحد است. نور هم تکه تکه شدنی نیست و فقط تجلیات - ماهیت- آن مختلف است. من و شما هم عین نور خدا هستیم و با خود ذات او وحدت داریم.

    از خودت بپرس خدا چطور جان فرشتگان و خود عزراییل را می گیرد! وقتی آنها اساسا جسم ندارند و مجرد هستند! جز وحدت وجود هیچ راهی برای پاسخ دادن به این سوال وجود ندارد.

  • از نظر شما وحدت وجودیهای کذایی اصلا مردنی در کار نیست و چون خداست که از خود مایه گذاشته و تطورات خود اوست که هر لحظه در ظهور و بروز است
    مردن عزرائیل هم فقط گرفته شدن حیات از اوست چون محدود و مرکّب است به ترکیب خاص خودش که جزئی از آن حیات است

  • عزیزم بلد نیستیجواب نده. مرکب است به چه؟ یعنی فرشته جسم دارد؟ روحش کجا می رود؟
    آری. روح هرگز نمی میرد. تنها فانی می شود. وقتی مشکات را از روی آتش بردایم دیگر شعاع های انواری که از مشکات بیرون آیند دیده نمی شوند.

  • پس شما خلقت لا من شیء که ائمه هدی(علیهم السلام)فرمودند که نتیجه اش تفاوت ذاتی خالق و مخلوق است را قبول نداری؛
    و ادعا داری خلقت یعنی خدا از خود مایه گذاشته و متطور و متحول شده همانطور که نور از آتش صادر میشود و ظهور میکند که نور صادره از آتش حقیقت مرتبه نازله خود آتش است
    درباره افسانه وجود مجردات و انحرافات حلاج و لعن حلاج توسط نائب امام زمان در نشریه سمات و سایت پژوهشی درباره ابن عربی و دار الصادق مقالاتی نوشتند میتوانید ببینید
    در ضمن ائمه هدی(علیهم السلام)هم فرمودند که روح جسم رقیقی است
    امام صادق علیه السلام فرموده:
    والروح جسم رقیق ألبس قالبا كثیفا.
    روح، جسم رقیقی است كه قالب غلیظی بر آن پوشانده شده است

  • ملاصدرا را تکفیر نکردم و صوفی اش ندانستم بلکه اینکه ملاصدرا مخلوقات را تطوّر خدا پنداشته را اشتباه او دانستم؛ و حقیقت این است که ما تطوّرات خدا نیستیم تا خدا همچون آب شمرده شود و مخلوقات چون بخار و برف و موج و یخ و قطرات که تطورات و ماهیت(حدّ وجودی)آب شمرده میشود که در حقیقت یک چیز و یک جنسند در حالات و مراتب مختلف
    آیه: اللّه نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مبركه زيتونة- سوره نور آیه 35
    به فرموده امام رضا(علیه السلام) درباره هدایتگر بودن خداوند است و چهارده معصوم که مثل هدایت او هستند نه اینکه مدعی شده ای که ما مرتبه نازله خداییم همانطور که نور مرتبه نازله آتش است
    تجلّی خدا بودن ما به معنای قدرت نمایی و نمایش علم و هنر و تدبیر او در مخلوقاتش است نه اینکه خود خدا یا بخشی از او متطور شده باشد و به حدّ و شکل ما ظاهر شده باشد
    آیت الله بهجت هم تجلی مزبور که امثال تو و مولوی ها به آن معتقدند را کفر میداند گرچه قائل به آن را کافر نمیشمارد
    در کتاب زمزم عارفان ، پرسش و پاسخی به شرح زیر از ایشان نقل شده:

    « در پاسخ این جانب که پرسیدم : « آیا وحدت وجودی را که اهل عرفان می گویند ، قبول دارید یا نه ؟ » ، فرمودند :

    آنان از این جهت مصیب هستند و از یک جهت ، در اشتباه . جهت اصابه ، آن است که آنچه می بینند ، دروغ نیست ، و جهت اشتباه ، آن که آنچه میبینند ، با کثرت حقیقیه منافات ندارد . آنچه می بینند واحد است ، تجلی حضرت حق است . موضوع تجلی ،در قرآن و روایات اسلامی ، مطرح است ، الی ماشا الله .

    آنان وحدت حُکمیه را با وحدت حقیقیه اشتباه کرده اند .من معتقد به وحدت حُکمیه و کثرت حقیقیه هستم و ندیدم کسی (این مطلب را)گفته باشد . آنها هم که قائل به وحدت حقیقیه هستند ، عملا همین اعتقاد را دارند .مثل سید محمد کربلایی ، که یک شب تا صبح گریه میکند . اگر وحدت حقیقیه باشد ،گریه برای چه؟

    قرآن و احادیث اسلامی وحدت حقیقیه را رد میکند (کانا یاکلان الطعام). سپس اضافه کردند : (جمع میان ) کثرت حقیقیه و وحدت حقیقیه ، محال است ،مگر اینکه کسی بگوید تناقض محال نیست . آنچه در روایات آمده که (یبصر به) و (یسمع به) ، اشاره به همان وحدت حُکمیه است . همچنین (لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک و حدیث قرب نوافل )

    آیت الله بهجت در ادامه ی توضیحاتشان در باره ی وحدت حقیقیه فرمودند : وقتی خورشید آمد ستارگان ، دیده نمی شوند اما واقعا هستند …

    ایشان شخصا درباره ی حکم کفر یا عدم کفر این افراد اظهار نظر نکردند ولی فرمودند :

    به آخوند ملا محمد کاظم گفته بودند :قائلین به وحدت وجود را تکفیر کنید. آخوند فرموده بود :آنها اشتباهشان در مقتضیات برهان است .نمی شود آنها را تکفیر کرد ، مثل کسی که تصور می کند آتش گردان ، آتش است . نکته ی مهم و قابل توجه این است که در تجلی حضرت حق بر قلب بعضی تصور می کنند که آنچه دیده اند ، خداست . این از بی دقتی است . دیدن قلب هم مانند دیدن چشم ممکن است خطا کند . کسانی که قائل به وحدت حقیقیه ی جهان هستند ، دچار این خطا شده اند . (فلما تجلی ربه للجبل …) ، جلوه ی خداوند و تجلی او غیر خود اوست . تجلی ، فعل خداست ، نه خود او .
    آیه هو الاول و آخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم هم به این معنا نیست که همه چیز خداست و چیزی بجز خدا نیست و مخلوقات حالات و مراتب و تطورات خود خدا هستند!
    یکی دیگر ازتاویلات اشتباه وتفاسیر غلط فلاسفه وعرفا که به آیه ۳حدید برای اثبات وحدت وجودشان استناد میکنند ولی با رجوع به اهل بیت علیهم السلام خواهید دیدکه این آیه را کاملا اشتباه تفسیر کرده وبرای وحدت وجود کذایی خود این آیه را هم قربانی می کنند.

    قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع هُوَ الْأَوَّلُ الَّذِی لَا شَیْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ الَّذِی لَا شَیْ‏ءَ بَعْدَهُ وَ هُوَ الْقَدِیمُ وَ مَا سِوَاهُ مَخْلُوقٌ مُحْدَثٌ تَعَالَى عَنْ صِفَاتِ الْمَخْلُوقِینَ عُلُوّاً کَبِیرا[۱]

    موسى بن جعفر علیهما السّلام فرمود: او است نخست موجودى که چیزى پیش از او نبوده، و آخر موجودى که چیزى پس از او نباشد، و او است قدیم و جز او حادث وپدید شده و آفریده، برتر است از اوصاف آفریده ‏ها برترى شایانى‏

    …أَنَّهُ الظَّاهِرُ لِمَنْ أَرَادَهُ لا یَخْفى‏ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ وَ أَنَّهُ مُدَبِّرٌ لِکُلِّ مَا بَرَأَ فَأَیُّ ظَاهِرٍ أَظْهَرُ وَ أَوْضَحُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ إِنَّکَ لَا تَعْدَمُ صُنْعَهُ حَیْثُمَا تَوَجَّهْتَ وَ فِیکَ مِنْ آثَارِهِ …

    …اینکه آشکار است براى هر که او را خواهد و او را جوید و نهان نیست از جوینده خود و او است مدبر هر چه آفریده، کدام آشکارى از خداى تبارک و تعالى روشن‏تر و آشکارتر است، زیرا هر سو رو کنى صنعى از او در پیش تو است و در خودت آثار او به اندازه کفایت هست‏…

    أَمَّا الْبَاطِنُ فَلَیْسَ عَلَى مَعْنَى الِاسْتِبْطَانِ لِلْأَشْیَاءِ بِأَنْ یَغُورَ فِیهَا وَ لَکِنَّ ذَلِکَ مِنْهُ عَلَى اسْتِبْطَانِهِ لِلْأَشْیَاءِ عِلْماً وَ حِفْظاً وَ تَدْبِیرا[۲]

    اینکه بخدا باطن گویند باین معنى نیست که درون اشیاء است ولى باین معناست که درون هر چیز را داند و حفظ کند و تدبیر نماید

    [۱] – توحید صدوق صفحه ۷۷
    [۲] - الکافی ج۱ ص۱۲۲ التوحید للصدوق، ص: ۱۹۰

  • چرا عزیزم هم تو تکفیر کردی و هم کسانی که نفهمیدند و یا خواستند تعارف کنند. تکفیر که شاخ و دم ندارد!
    امام ملا صدرا مثال بهتری به نظرش نرسیده که تجلی را توضیح دهید. همیشه تمثیل چون کامل نیست فرصت می دهد تا جاهلان بر آن بتازند به جای آنکه وجه شبه را بگیرند. می خواسته بگوید خدا تجلیات مختلف دارد و هیچ کدام نافی دیگری نیست. شاید همان مثال نور و آتش که زدم کافی باشد هر چند آن هم تمثیل است و خالی از اشکال نیست.

    اما تجلی خدا چیست؟ می گویی قدرت نمایی خدا! هر چند خیلی هم درست نیست اما با همین منطق خودت آیا خود تو قدرت نمایی خدا نیستی؟ آیا تبدیل شدن قطره ای آب به به تو توده ای چربی به مغز تو معجزه نیست؟ تمام خلقت تجلی دا و معجزه است منتهی ما به برخی عادت کرده ایم و به برخی نه! و آنچه برایمان جدید به نظر می رسد را تجلی می نامیم! حال آنکه همه چیز معجزه است.
    اما باز هم اشکال تکراری شما نفهمیدن تفاوت ماهیت با وجود است. سطح پایین تر می آیم به زبان فیزیک حرف می زنم. تمام موجودات از اتمها ساخته شده اند تمام اتمها از ذرات زیر اتمی. همان ذرات از کوآرک ها و لپتونها و ذرات کوانتمی دیگر. همه مواد همان کوآرکها را دارند اما چرا یکی می شود سنگ و یکی می شود گربه؟ از نظر تئوری همان کوآرکها که سنگ را ساخته اند می تواند گربه را هم بسازند. تفاوت وجود و ماهیت هم چنین است. وجود همه تجلی ها یکسان است اما ظاهر و ماهیت آنها است که فرق دارد.

    همچجنین امام رضا علیه السلام در حد عقل و فهم سوال کننده آیه را تفسیر کرده است و قرآن دهر آیه اش هفتاد بطن دارد و هر بطنش هفتاد بطن دیگر. که البته منظور از هفتاد عدد کثرت است. آری. آن نور اول و یا محرک اول به قول فلاسفه همان نور محمد و آل محمد است که از آتش که تمثیل ذات مقدس الهی است ( می بینید چرا برخی ادیان اشتباها خورشید و آتش را خدا پنداشتند!) جدا شده که رسول الله صل اله علیه و آله فرمود اول ما خلق الله نوری. و من و شما و همه جهان هستی همان شعاع های نور خارج شده از مشکات هستیم. برای همین شنیده اید که خدا بهشت و حورالعین را از نو امام حسین علیه السلام آفرید و..مشابه آنها که تمام درست است و اتفاقا تایید وحدت وجود است.

    اما داستان وحدت حکمیه و حقیقه نشان می دهد که آن بزرگواران با وجود احترامی که برایشان قایل هستیم نه تنها مفهوم این حرفها را درست نفهمیده اند که حتی معنی تفاوت وجود و ماهیت را هم نمی دانند. آری. ماهیت وحدت ندارد. دچار کثرت است و دگرگونی می پذیرد اما چون وجود حقیقه اش همان وجود الله است فطرتا به الله گرایش دارد. و پرستش و نماز و اطاعت و.. همه اتفاقا به خاطر همین وحدت حقیقیه است. اگر قرار بود این وحدت نباشد و وجود من مستقل از خدا باشد چرا باید ذاتا محتاج او باشم؟ چرا هیچ کس نمی تواند کاری کند که محتاج خدا نباشد؟ اگر انسانی به انسان دیگر محتاج شود از سر نیاز است اما چون از هم مستقل هستند می توانند از هم بی نیاز شوند. اما هر کاری هم بکنند ذاتا نیازمند هستند. حتی روح انسان که نمی میرد و مثل جسم فانی نمی شود هم نیازمند است! انتم الفقرا الله معنیش همین است.
    متاسفانه آخود ملاکاظم و دیگر هم نفهمیدند. معنای ما تشاوون الا ان یشاء الله را هم ابدا نفهمیدند.

    از آیه ای هم که خدا می گوید هم ظاهر است و هم باطن هم که راحت با یک حدیث فرار کردید! اگر معنایش جز این است که ملاصدرا می گوید پس معنیش چیست؟ مگر خارج از ظاهر و باطن چیز دیگری هم هست؟ که شما در آن باشید و خدا نباشد!
    خیر اولا روایت برای فهم مستعمع باید گفته شود و در حد او. کلم الناس علی قدر عقولهم.
    ثانیا: همین حدیث هم اتفاقا معنایش همان وحدت وجود است! خدا اول است یعنی چه؟ یعنی زمانی بوده که خدا تنها بوده و بعد چیزهایی را خلق کرده است؟ اینکه همان محدود کردن خدا به زمان و تجسم خدا است! خیر. معنای اول بودن تقدم ذاتی است نه تقدم زمانی. آتش اگر هست نور هم با او هست. اما ذات آتش مقدم بر نور است و اگر آتش نباشد نوری نیست. اما نعنیش این نیست که زمانی هست که آتش هست اما نور نیست! اگر آتش باشد حتما نور هم هست و اگر خدا باشد حتما مخلوق هم هست. چون رحمت صفت ذات او است و اگر مخلوق نباشد که مورد رحمت قرار گیرد دیگر خدا رحمان نیست. خالق هم نیست. پس خدا ذاتا قدیم است و بقیه اشیا حادث هستند بی آنکه منظور تقدم زمانی باشد! زمان خودش مخلوق خدا است و امری نسبی است. برای همین یک روز خدا هزار سال ویا 50 هزار سال است طبق آیات مختلف! اما همانطور که مثال آتش و نور می گوید همه وجود متحد است به ذات خدا و نوری نیست مگر تجلی همان آتش.
    خدا ظاهر است برای هر کس اراده دیدن او را داشته باشد !اما اینکه در بخش دوم حدیث از اثر پی به موثر ببریم همان برهان نظم است و باز برای فهم گوینده. چون ساده ترین و پایین ترین سطح استدلال است که همه می فهمند. اما اگر خدا صرفا با اثر ظاهر شده است پس آیا خدا محتاج است برای ظهور به مخلوق خودش؟ اگر بپذیری وجود اثر غیر از وجود خدا است که دقیق همین حرف را زده ای!
    و بخش سوم حدیث هم که اظهر من الشمس است که صرفا در حد فهم سوال کننده است. آیا انسان خودش شیء نیست؟ پس اینکه خدا می گوید و نحن اقرب الیه من حبل الورید پس به ظاهر با حدیث در تضاد است! چون خدا اگر از رگ گردن به انسان نزدیکتر باشد یعنی درون انسان است! این اشتباه از آنجا ناشی می شود که خدا را هم هنوز داریم جسم - بهتر بگویم ماهیت- تصور می کنیم نه وجود. این قسم حدیث هم اگر بخواهد با قرآن در تض نباشد ناچار معنیش این می شود که باطن وجود همه چیز خدا است بی آنکه ماهنی ماهیت داشته باشد.

    بگذریم. برو بخواب عزیزم. اگر نمی فهمی بیهوده خود را اذیت نکن. اما بدان اهل بیت به افراد فهمیم چیزهای بالانری می گفتند
    خطبه کشف حقیقت حضرت علی علیه السلام در پاسخ به کمیل را بخوان .

    «أنّه کمیل کان من خواص علی(علیه السلام)، اردفه على جَمَله فسأل عنه،قال: یا أمیرالمؤمنین(علیه السلام) ما الحقیقة؟ فقال(علیه السلام): مالک و الحقیقة؟ قال کمیل: أولستُ صاحب سرّک؟ قال(علیه السلام): بلى ولکن یرشّح علیک ما یطفح منّى قال کمیل: أو مثلک یخیّب سائلا؟ فقال(علیه السلام): الحقیقه کشف سبحات الجلال من غیراشارة. فقال: زدنی بیانا. قال(علیه السلام): محوالموهوم مع صحو المعلوم. فقال: زدنی بیانا. فقال(علیه السلام): هتک الستر لغلبة السّر. فقال: زدنی بیانا. قال(علیه السلام): نور یشرق من صبح الازل فیلوح على هیاکل التوحید آثاره. فقال: زدنی بیانا. قال (علیه السلام): اطف السراج فقد طلع الصبح» ..

    این حدیث چیزی جز معنای وحدت وجود نیست.محوالموهوم مع صحو المعلوم...
    که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الا هو..

  • دکتر سید یحیی یثربی که عمری در فلسفه و عرفان(مصطلح)گذرانده بود و اکنون پشیمان گشته و به نقد آراء فلاسفه و عرفای اصطلاحی پرداخته خیلی صاف و پوست کنده
    معنای تجلّی در نگرش شما را بیان کرد: به گفته ی وی خلقت این است که خدا ایجاد میکند و خدا خداست بلاتغییر و مخلوق چیز دیگر؛
    ولی تجلّی مورد نظر امثال ملاصدرا و جنابعالی این است که بخشی از خدا متطوّر(متحوّل) و مخلوق میشود؛
    آیت الله بهجت رحمة الله علیه هم درست فهمیده بود
    نیازی به تجهیل و پیچیده گویی عمدی هم نیست که شما به آن متوّسل شده ای
    جوابت را به ادعاهای دوباره ات نوشتم و برای تکرار آن لزومی نمیبینم
    معنی وجود را هم خوب میدانم وجود یعنی هستی و بودن؛ و مخلوقات عالَم هستی اند یعنی نشانه های هستی اند؛ همان آیات الله ؛
    هستی مطلق محض غیرمحدود بدون اجزاء و بدون ترکیب که عین ذات الله است
    اما اختلاف نظر ما با عرفای اصطلاحی و صوفیه این است که آنها بخشی از خود الله را متطور میدانند برای همین از مخلوقات تعبیر به جزء خدا میکنند و ادعای خدایی میکنند چون بخشی از خود خدایند همانطور که بخار و برف و موج حقیقتاً آبند در تطورات و صوّر مختلف
    ولی ما الله را ثابت و بلاتغییر میدانیم که ایجاد کرده و ساخته و متفاوت است از آنچه خلق کرده و خواهد کرد
    بله مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند و هیچگونه اثری بر خدا نمیگذارند چون از یک سنخ نیستند, و آمیخته و چسبیده و متصل به او هم نیستند با اینکه جدا و مستقل از او هم نیستند
    والسلام

  • مشخص است که تو را پر کرده اند که به فلسفه فحاشی کنی ولی چون چیزی از خودت نداری و چز شنیده ها و خوانده هایت نمی دانی و اساسا معنای مفاهیم فلسفی را متوجه نشده ای چاره ای جز تکرار حرفهای قبلی خودت و فرار از پاسخگویی نداری.
    البته تو در این وسط تنها نیستی. امثال میرزا مهدی اصفهانی هم که فلسفه را نفهمیدند و کم آوردند به آن تاختند. مثل دانش آموز کم سواد و ضعیفی که چون در درس ریاضی ضعیف است و آن را نمی فهمد به معلم ریاضی فحاشی می کند.

    من در پاسخ کامنت تکراری تو ناچارم همان پاسخ قبلی خودم را تکرار کنم.
    یعنی تو باور می کنی هر کس در رشته ای مدرک و حتی دکتری می گیرد مفاهیم آن رشته را می فهمد؟ اگر اینطور بود که این همه مهندس بیکار نداشتیم! فکر کرده ایم با حفظ کردن چند کتاب و نوشتن چند پاسخ سوال و جتی مقالاتی که تماما کپی کاری است آیا مدرک گرفتن کاری دارد؟ مدرک گرفتن با فهمیدن خیلی فرق دارد.
    حرف های آقای یثربی- و امثال او- نشان می دهد که او حتی در حد معلومات مورد نیاز یک دانشجوی کارشناسی فلسفه هم مفاهیم آن را نفهمیده است و این دانشگاههای ما هستند که شده اند بنگاه تولید مدرک.
    بنابراین اینکه به گفته های فلانی تمسک بکنی و آن را چماق کنی بر سر ما هیچ فایده ای برای تو ندارد.

    اما تجلی هیچ تغییری در وجود خدا هیچ نمی کند. همانطور اینکه آتسش را در فانوس بگذاری یا در فضای آزاد یا در مشکات و.. هیچ تفاوتی در آتش بودن آن ایچاد نمی شود. تنها تجلی آن فرق می کند. به همین صورت، ترکیب شدن شیمیایی عاصر مختلف و ایجاد مواد مختلف از آنها هم هیچ تفاوتی در ذات خود اتمها و اجزای آنها ایجاد نمی کند. به همین صورت خدا هم بلا تغییر است اما تجلی او و مخلوقات او تغییر پذیرند بی آنکه خللی در اصل وجدت وجود ایجاد شود.

    متاسفانه امثال یثربی و همه مخالفان ملاصدرا بدون آنکه خودشان هم بدانند به دام شرک و تجسم خدا افتاده اند و باور کرده اند که خدا یک چیز است جدا مثل ی بنا که خلق می کند خودش جدا از چیزی است که خلق کرده و لهذا تغییر در شکل ساحتمان و سازه شخصیت و وجود بنا را تغییر نمی دهد! با عرض معذرت این تفکر دقیقا از خرافات یهودی بیرون آمده است که می گویند خدا دنیا آفرید =- و چون جدا بود از خلقتش - بعد هم خسته شد و رفت روز هفتم یعنی شنبه را استراحت کرد.

    فرار تو از پاسخگویی هم مورد انتظار بود. مخالفان ملاصدرا متاسفانه فاقد آزادگی هستند که خطای خود را بپذیرند و خیلی راحت یکجانبه تکفیر می کنند و فرار می کنند.
    والا دوباره تکرار نمی کردی نشانه های الله از خود الله جدا هستند. یعنی الله یک وچود است برای خودش و نشانه ها هم برای خودشان و این همان شرک و محدود کردن خدا است. و برخلاف آنکه سرسختانه ادعا می کنی معتقدی مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند دقیقا داری فریاد می زنی اعتقاد داری خدا محدود است!

    درد آخر هم اینکه نوشته ای عرفا خود را بخشی از الله می دانند! خیر. این تویی که با پیشفرض ذهنی خودت که خدا را جسم و محدود تصور کرده ای فکر می کنی وقتی عارف می گوید وجود واحد است یعنی اینکه مثلا تکه ای از وجود خدا است! در حالی که منظور عارف این است خودش عین نور خدا است و با وجود خدا متحد است. نور هم تکه تکه شدنی نیست و فقط تجلیات - ماهیت- آن مختلف است. من و شما هم عین نور خدا هستیم و با خود ذات او وحدت داریم.

    از خودت بپرس خدا چطور جان فرشتگان و خود عزراییل را می گیرد! وقتی آنها اساسا جسم ندارند و مجرد هستند! جز وحدت وجود هیچ راهی برای پاسخ دادن به این سوال وجود ندارد.

  • آری. مرگ به معای نابودی و عدم نیست. فقط فانی شدن است. اگر مانع را برداری نور همه جا را می گیرد و سایه یده نمی شود. مشکات را که برداری انوار نور آن دیگر دیده نمی شود. همه یکی می شود. این است معنای فنای فی الله.
    اما عزراییل جسم ندارد و روح هم باد نیست که از بادکنک خارج شود!
    تو بگو با چه اسبابی عزاییل می میرد؟ هیچ راهی برای توضیح آن جز پاسخ ملاصدرا وجود ندارد.

    ضما خدا صوت را با جسم خلق کرد با تغییرات در هوا. مثل تکلم با موسی . کاری که رادیو هم انجام می دهد! عزاییل جسم ندارد.

  • پس شما خلقت لا من شیء که ائمه هدی(علیهم السلام)فرمودند که نتیجه اش تفاوت ذاتی خالق و مخلوق است را قبول نداری؛
    و ادعا داری خلقت یعنی خدا از خود مایه گذاشته و متطور و متحول شده همانطور که نور از آتش صادر میشود و ظهور میکند که نور صادره از آتش حقیقت مرتبه نازله خود آتش است
    درباره افسانه وجود مجردات و انحرافات حلاج و لعن حلاج توسط نائب امام زمان در نشریه سمات و سایت پژوهشی درباره ابن عربی و دار الصادق مقالاتی نوشتند میتوانید ببینید
    در ضمن ائمه هدی(علیهم السلام)هم فرمودند که روح جسم رقیقی است
    امام صادق علیه السلام فرموده:
    والروح جسم رقیق ألبس قالبا كثیفا.
    روح، جسم رقیقی است كه قالب غلیظی بر آن پوشانده شده است


  • دکتر یحیی یثربی و آیت الله بهجت دقیقاً درست فهمیده اند و امثال تو با مشرک دانستن آنها و تجهیل آنها و دیگر منتقدان وحدت وجود کذایی که مخلوق را تطوّر و ظهور خدا میداند و به در و دیوار زدن نمیتوانی حقیقت را عوض نمیکند
    دقیقاً حرف مرا نفهمیدی ؛ من گفتم : نشانه های الله متفاوتند از او و تطوّر و ظهور خود او نیستند بلکه فعل و مخلوق او هستند که دلالت بر بودن او دارند و چون همسنخ خدا نیستند محدودش نمیکنند؛ محدود شدن خدا توسط مخلوق در صورتی است که همسنخ باشند؛
    و مخلوق اینگونه نیست که جایی باشد که خدا نباشد
    سید محمدمحسن حسینی طهرانی که اخیراً از دنیا رفت؛ درباره وحدت وجودی که ما و آیت الله بهجت و دکترای فلسفه و عرفان سید یحیی یثربی و اکثریت مراجع و علمای شیعی قبولش ندارند پس به ادعای تو مشرک و جاهلند؛ گفت: یک حقیقت و یک چیز است که وقتی به منسه ظهور می آید میشود ملک و انسان و در و دیوار و غیره
    و چنین گفت: این وجودها خودشان را در تعین خاص خود می بینند و برای همین میگویند من و تو و او و ایشان؛ و چه بهتر است همه او بشویم
    این یعنی همان فلسفه فلوطین که ادعا داشت خدا از بخشی از خودش مایه گذاشته و متحول شده و به حدود و اندازه ها و شکلها و صورتها در آمده
    و این همان عرفان صوفیگری است که خدا را کل و مخلوق را جزء او میدانند و برای همین امثال مولویها و ابن عربی ها و حلاج ها و دولابیها و بعضی علمای صوفی مشرب مثل حسن زاده آملی میگویند: سوی کل خود رو ای جزو خدا
    هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا)در آمد
    در خود نگرستیم خداییم خداییم
    خدا را به چشم دل دیدم گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    خدا را دیدم و به من سلام کرد و مرا جای خودش نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    استاد را دیدم حال عجیبی داشت و به من گفت :الان نه تویی مانده و نه من و نه عالم؛ الان همه هو شده؛ انا و انت و هو؛ هو شده
    آقای امجد همه هو شده
    دولابی: نماز و مسجد را ترک کردم و خانقاه نشین شدم
    این آقاجون ها مثل سیداحمدنجفی ذکر ((لا اله الا انا)) تجویز میکنند
    امثال احمدالحسنها که امام زمان و امام حسین را مشرک میدانند و ادعا دارند پیغمبر الله است
    عطار نیشابوری: من محمّد را یقین دانم خدا؛ او خدا بود و خدا او
    وووو

  • آنجایی که دیگر کارت صرفا تکرار شده چندتا کامنت بالاتر عینا این را تکرار کرده ای و جوابت را دادم دیگر تکرار نمی کنم.
    فقط یک کلمه بگو عزراییل خودش چطوری می میرد و روحش قبض می شود!

  • کدام فحاشی!؟
    مخالفت با بعضی آراء فلاسفه و عرفای مشهور اسمش فحاشی است؟
    از نظر شما وحدت وجودیهای کذایی اصلا مردنی در کار نیست
    چون خداست که از خود مایه گذاشته و تطورات خود اوست که هر لحظه در ظهور و بروز است
    مردن عزرائیل هم فقط گرفته شدن حیات از اوست چون محدود و مرکّب است به ترکیب خاص خودش که جزئی از آن حیات است
    عزرائیل به آن معنا که خدا مجرد است نیست
    خداوند هم ابا دارد که کاری را بدون اسباب و وسیله ای انجام بدهد مرگ عزرائیل هم با اسبابی صورت خواهد گرفت
    مثل قال الله که در قرآن است؛ که خدا صوت را خلق میکند
    قول خدا فعل خداست و فعل خدا مخلوق اوست نه خود او

  • ری. مرگ به معای نابودی و عدم نیست. فقط فانی شدن است. اگر مانع را برداری نور همه جا را می گیرد و سایه دیده نمی شود. مشکات را که برداری انوار نور آن دیگر دیده نمی شود. همه یکی می شود. این است معنای فنای فی الله.
    اما عزراییل جسم ندارد و روح هم باد نیست که از بادکنک خارج شود!
    تو بگو با چه اسبابی عزاییل می میرد؟ هیچ راهی برای توضیح آن جز پاسخ ملاصدرا وجود ندارد.

    ضما خدا صوت را با جسم خلق کرد با تغییرات در هوا. مثل تکلم با موسی . کاری که رادیو هم انجام می دهد! عزاییل جسم ندارد.

  • پس شما خلقت لا من شیء که ائمه هدی(علیهم السلام)فرمودند که نتیجه اش تفاوت ذاتی خالق و مخلوق است را قبول نداری؛
    و ادعا داری خلقت یعنی خدا از خود مایه گذاشته و متطور و متحول شده همانطور که نور از آتش صادر میشود و ظهور میکند که نور صادره از آتش حقیقت مرتبه نازله خود آتش است
    درباره افسانه وجود مجردات و انحرافات حلاج و لعن حلاج توسط نائب امام زمان در نشریه سمات و سایت پژوهشی درباره ابن عربی و دار الصادق مقالاتی نوشتند میتوانید ببینید
    در ضمن ائمه هدی(علیهم السلام)هم فرمودند که روح جسم رقیقی است
    امام صادق علیه السلام فرموده:
    والروح جسم رقیق ألبس قالبا كثیفا.
    روح، جسم رقیقی است كه قالب غلیظی بر آن پوشانده شده است

  • منظورم در خط دوم "اما ملا صدرا" بود که به اشتباه امام ملا صدرا نوشته شد!" . گیج نشوید!

  • ملاصدرا مردگ بزرگ دارای اشتباه

  • جناب محترم کشور دلیران!
    من بین تمام آنچه مذمت فرمودید و هر آنچه ستوده اید تضاد و حتی تناقض ندیدم!
    جناب مولوی (رحمه اللّه علیه) در مرتبه ای از فواد خویش واقع و بصیر بود که قطعا من و شما نیستیم... و نیز ملاصدرا و بسیاری دیگر از پاک پنداران و نیک اندیشان تاریخ عرصه وجود آدمی بر کره خاکی!
    دلیر عزیز!عطف نظر شما به چند نکته ضرورت دارد:
    ۱. سیر سلوک عقل هر آدمی در ساحت قلب او از صدر تا به فواد وی و نیز از اسلام تا یقضه امکان به تمسک و صیرورت دارد، فلذا دریافت و ادراک هر فرد از ساحت ربانی حضرت حق بسته به پایبستگی نفسانی تا آزادگی عقلانی او از هر فرد دیگر متفاوت و حتی از هر لحظه عمر خود وی در قیاس با وقت دیگرش امکان اختلاف دارد!
    ۲. در باب اثبات ادعای حضرت مولانا جلال الدین که شما ذکر آن کردید ارجاع حضرتعالی به آیات شریفه ۸۱ الی ۸۵ سوره مبارکه واقعه میبایست کفایت کند! که حضرت حق جل جلاله می فرماید " پس چرا هنگامیکه روح به گلوگاه میرسد(گاه مرگ) شما در آن هنگام نظاره گر هستید در حالیکه هیچ کاری از شما ساخته نیست.. و ما به او از شما نزدیکتریم ولی نمیبینید"
    آیا جنابعالی قائل به تکثر هستید؟ که هیهات...
    چراکه بزرگانی که بدیشان خرده گرفته اید تنها به نگاهی وحدانی قائلند. ایشان موحدان حقیقی اند.
    ۳. در باب تذکره از معصومین علیهم السلام نکته مهم این است که حضرات معصوم ائمه اطهار (ع) از جانب حق باریتعالی مامور به هدایت و در مقام وساطت ولایت اللّه بر عامه عابران گذرگاه جهان هستند فلذا در قدر و قواره ادراک برای بدوی ترین مرتبه آن در افراد ابناء بشر از حقیقت عالم معنا متذکر بارقه الهی جهت درک مفاهیم حقانی از دین و وحی بوده و هستند اگرچه خودشان در مرتبه اعلی علیین عروج واقع باشند ...
    شما که انتظار ندارید حضرات معصومین تنها برای مراتب علوای انسانی گفتمان وحیانی حق را بر زبان برانند! که من و شما هم مُحِقیم بر تمسک به دین عزیزمان اسلام. اما اگر کسی چون مولوی یا ملاصدرا در مرتبه اعلی از من و شما در ادراک حقیقت واقع شده و سخن رانده اند اولا حکمی بر رسالتشان از جانب حضرت اللّه جهت هدایت بنی بشر نبوده و نیست چه اگر آنان مرتبه فهم خود را به خلق نمایانده باشند..‌ثانیا این نشو نما در کلام و بیان والایشان تنها نشانه و آیتی است از این مهم که آدمیان در ساحت سیر و سلوک معنا و حقیقت ذو مراتب اند که این خود به اوقات هر فرد و نیز میزان ربط وی از قلبش به ساحت الهی منوط است...
    والسلام

  • جناب مستطاب صوفی گرا؛
    اگر تضّادی ندیدی چون نمیخواهی ببینی؛
    قرآن کریم و پیغمبر خدا و ائمه هدی(علیهم السلام)که حجّت های إلهی بر همه مردمان هستند هرگز خداوند و عالَم را یک چیز معرفی نکردند و تباین(تفاوت)بین خالق و مخلوق را اصل توحید دانستند آنچه که جنابتان آن را تکثیر می نامید!
    همچنان که حضرت امام رضا(سلام الله علیه)فرمودند: ((إنّه شیء بخلاف الاشیاء: او چیزی است بخلاف چیزها)) این یعنی دوئیت بین خالق و مخلوق که جناب مستطاب صوفی گرایتان از آن تعبیر به تکثیر کرده اید!
    بلی خداوند از هر چیزی به ما نزدیکتر است و حتّی از خودمان هم به ما نزدیکتر است؛ با لحاظ غیریّت که نام شریف غیور او بر این هم گواه است
    خداوند غیرمحدود است و جایی نیست که نباشد ولی همه چیز نیست و مخلوقات تطوّرات خود او نیستند تا همچون آب تصوّر بشود که گه بخار است و گه برف و گه موج و گه قطرات که این تطورات در حقیقت خود آب و هجنس آنند
    همین عقیده باطل امثال مولوی ها که قصدشان هدم اسلام و ایمان بوده است
    همینها که ادعا کردند مخلوقات ذات و صفات خدایند و این خداست که هر لحظه دگرگون گشته و به صورتی در می آید
    در ضمن اگر به قرآن و چهارده معصوم اعتقادی داری؛ آنها تو و همه مردمان را از گرایش به صوفیه نهی کردند
    به سند صحیح از « احمد بن محمد بزنطی » روایت کرده اند که مردی به امام صادق(ع) عرض کرد : در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند. درباره آنها چه می فرمایید؟ امام (ع) در پاسخ فرمود : « انهم اعداءُنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم سیکون اقوام یدّعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبهون بهم و یلقبون انفسهم بلقبهم و یأوّلون اقوالهم ألا فمن مال الیهم فلیس منّا و إنّا منهم برآء و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکفار بین یدی رسول الله (ص).»
    آنها ( صوفیان ) دشمنان ما هستند ، پس هرکس به آنها میل پیدا کند از آنان است و با آنها محشور خواهد شد به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند ، خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و گفتارشان را تأویل می کنند . بدان که هرکس به ایشان تمایل نشان دهد ؛ از ما نیست و ما از او بیزاریم و هرکس آنها را رد کند مانند کسی است که در حضور پیامبر (ص) با کفار جهاد کرده است.» (اثنی عشریه/ص۳۳) و (سفینة البحار چاپ فراهانی ج۲ ص۵۷ و در چاپ اسوه قم ج۵ ص ۱۹۷)ووو
    به سند صحیح از « بزنطی » و « اسماعیل بن بزیع » از امام رضا علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود : « مَن ذُکِرَ عِندَهُ الصُوفِیَة وَ لَم ینکرهم بِلِسانِه و قلبه فلیس منّا و مَن انکرهم فکأنّما جاهد الکفار بین یدی رسول الله (ص)»
    « هر کس نزد او از صوفیه سخن به میان آید و به زبان و دل انکار ایشان نکند، از ما نیست و هر کس صوفیه را انکار نماید، گویا اینکه در راه خدا و در حضور رسول خدا (ص) با کفار جهاد کرده است » (سفینه البحار/ج۲/ص۵۷ چاپ فراهانی تهران و ج۵ ص۱۹۷ چاپ اسوه قم)) و ( مستدرک الوسائل ج۱۲ ص ۳۲۳) ووو

  • من آنچه له دلخواه شما مورد خطاب قرار گرفتم نیستم... نام بنده یکی از یکی است... اگرچه که شما هم از نظر بنده دلیر نباشید اما طبق اصول فرهنگ کاربری مجازی شما را به نام منتخب خودتان می خوانم!
    جناب ... کشور دلیران!
    نام نهادن و خطاب کردن تفکری که ریشه در وحدت دارد به انواع فِرَق جایز نیست... حال اگر هم در فرقه صوفیه حقیقتی در باب نگرس معنوی موجود باشد شایسته نیست که ذیل یک کلی گویی و انتساب به آنچه ضعف در آن سبب خرده گیری و راندن آن شده قرار گیرد!!!!
    مهمتر آنکه جناب ملاصدرا و یا مولوی هرگز خداوند را با غیر او ، یک چیز معرفی نکرده اند...
    این که همه از اللّه است و اللّه همه راست مخالف و مغایر است با اینکه اولا با قید لفظ پست" چیز " همراه شود که مرتکب این گناه تنها شما هستی و نه جناب ملاصدرا و یا مولوی!
    ثانیا وقتی مولوی" خدا و شما "را در ترادف هم آورده قطعا مفهوم "شما" نه تنها شامل هر چیز نیست بلکه هر کس " یا هر آدمیزادی" هم نیست!
    قضیه وجود و وحدت وجود البته که میتواند دربرگیرنده کل آفرینش محسوس برای من و شما هم باشد اما مسئله توحید فراتر است..
    در باب توحید هیچ مغایرتی از دعوی ملاصدرا و مولوی با آنچه از دین وحیانی اسلام رهنمون است نیست.
    اما در باب وحدت وجود هم خلط مبحث آن با مباحث تجربی دنیای ماده و تبدیل انرژی از حالتی به حالت دیگر و در شکل بدتر آن تبدیل موجودی به موجود دیگر یا در صورت آمیختنش با عالم غیب و طرح گناه تناسخ که رسما دعوی داروینیست ها و پوزیتیویست هاست الحاد مطلق است. نسبت دادن این امور به اندیشه بزرگانی چون ملاصدرا و مولوی کوته بینی و عدم درک صحیح از اندیشه ایشان است!
    مبحث تطور کاملا مربوط به اصلاح تفکر داروین است عزیز برادر! که در آن باب صحت دارد...
    از خلط مبحث و گل آلود کردن ظاهر گفتارهای بزرگان تنها گنجینه های عظیم از پیروان سایسته دین و حکمت را از خزائن کشور میزدایید! این ستیزه با دلیران کشور است نه حمایت از آنان!
    تنها خواهش امثال بنده این است که در باب دشمن شناسی و شناسایی حق از باطل تمام توان اندیشه و ادراک خود را بکار بگیریم...
    در باب توحید نیز اینکه حضرت اللّه در جعل مسیر صیرورت هر یک انسان در نسبت با آن دیگری تفاوت یا برتری و یا نقصان نداده است نکته بسیار مهمی است. یعنی همان گونه که شما واجد قلب هستید بنده هم هستم... زعیم هم هست‌... گمراهان و کافران هم بوده اند! اما چه میشود که کسی زعیم میشود و آن دیگری ملحد؟
    اینکه کسی به بهره مندی اش از ذات اقدس اللّه غافل است و به آن غفلت آن به آن هم میورزد نافی نزدیکی اللّه در حضور حتی نزدیکتر از رگ گردنش و یا بودی عمیق تر برایش از بودن روحش بر وی نیست!( با استناد به آیه ۸۵ سوره واقعه... که ذکر آن در کامنت قبلی من رفت).
    لذا جنابعالی نظر به حصول داشته اید و نه به حضور حق بر اشرف مخلوقاتش که خلیفه اللّه ایت بر زمین... راستی شما که منکر خدایی بودن آدم هستید طبق چه منطقی خلیفه اللّهی آدم را از سوی حضرت حق توجیه میکنید؟ و اگر خلیفه اللّه نظیر محمد مصطفی ص و یا علی ع و یا قائم منتظر عج ادعای بندگی حق را دارند نافی خلیفه اللهی ایشان نیست... که عصمت ایشان امری حصولی نبوده که عین حضور است...
    منتها حضوری که از بندگی اللّه به دریافت و درک حضور اللّه نایل آمده... حضور الله بر همه آدمیان یکی است ولی معصوم و زعیم و وارستگان عالم حضور الله را تحصیل کرده اند و کافران و ملحدان از حضوری چنان نزریک تر از روح و رگ گردنشان بر خود عفلت ورزیده اند.
    پس توحید امری است" جعل" خداوند بر انسان در راستای باورها و مراتب ایمانی از اسلام تا یقضه بسته به حصول حضور هر کس حال آنکه وحدت وجود جبری است که بر اساس آن "خلقت" بناست ونافی توحید نیست...
    با توجه به صحت احادیث خواهشمندم جان کلام احادیث را دریابید... فرقه ها همه در دشمنی با دین هستند اما آیا انتساب اندیشه های بزرگ و خالص به فرقه ها جایز است؟ این ظلمی است نابخشودنی... کاش اندکی از مسیر منحط پرخاش و جنگ آوری خالی از داوری حق بپرهیزید.. والعاقبه للمتقین...‌

  • جناب یکی از یکی صوفی گرا
    جواب تو همان است که برای آن مهمان بی نام هم نوشتم میتوانی ببینی
    دیگر ادعاها و تهمت هایت هم شایسته جواب نیست
    میتوانی بر خزعبلات و مزخرفات مولوی صوفی با تاویل و توجیه سرپوش بگذاری
    که البته این سرپوش گذاری ات تنها برای تو خودفریبی است نه چیز دیگری
    مولاکم جناب بلخی صاحب مثنوی در مقدمه مثنوی اش ادعا کرده: مثنوی تنزیل من رب العالمین است و هیچ باطلی از پس و پیش در آن راه ندارد
    و خداوند متعال در آیه 79 سوره البقرة قرآن فرموده: وای(ویل جهنّم) بر آنها که کتابی با دست خود مینویسند و میگویند این از نزد خداست..
    و امیرالمومنین علی ابن ابیطالب(علیه السلام) فرموده: کسی که برای خدا قائل به اجزاء بشود نسبت به او کفر و الحاد ورزیده
    حالا باز بچسب به توجیه و تاویل گفتار و عقاید صوفیانی چون مولوی که ادعا کرده: سوی کل خود رو ای جزو خدا .. و مخلوقات ذات و صفات خدایند(ذاتید و صفاتید گهی عرش و گهی فرش وو)و بچسب به تاویل و توجیه اشتباه بزرگ ملاصدرا که معنای علیّت و افاضه خدا را تطوّر خود او به اطوارش دانسته
    مگر تو جناب یکی از بکی صوفی گرا مدعی نیستی که قرآن را قبول داری!
    پس چرا این آیه قرآن را قبول نداری که خداوند متعال فرموده: سبحان الله عما یصفون, الا عباد الله المخلَصین(منزه است خداوند از آنچه وصف کنند مگر (وصف) بندگان مخلَص خدا
    این آیه به همه مسلمانان فرمان میدهد تا تنها به قرآن و فهم(ناقص)خود بسنده نکنند تا از آیات متشابه درباره خدا به اشتباه افتند و با تفسیر به رای به خطا و شرک گرایند
    فقط عباد مخلَص خدا آن هم با رهنمود و حفظ الهی قادر هستند خداوند را به درستی وصف کنند همان بندگان مخلَص خدا که طبق قرآن شیطان هیچگونه راه نفوذی در آنها در هیچ موقع ندارد کسانی مثل یوسف پیغمبر و خاتم الانبیاء محمّد مصطفی و امیرمومنان علی مرتضی و دیگر ائمه هدی تا برسد به امام زمانمان مَهدی موعود(سلام الله علیه)
    طبق قرآن در سوره کافرون هر کسی هر چیزی غیر از خدای محمّد(صلّ الله علیه و آله) را عبادت کند کافر است یا اینکه گمراه پیروی کافران است
    غیر از خدای محمّد، هر چیزی مخلوق است و غیر از وصف محمّد و آل محمّد از خدایشان که آن هم با رهنمود ویژه خداوند به آنها و به إذن اوست هر وصفی از خدا که مطابق وصف آنها از خدا نباشد باطل است گرچه از بزرگانی چون ملاصدرا و حسن زاده آملی و امثال اینها باشد
    درباره وصف مولوی صوفی ملعون از خدا هم که فقط بایست گفت: تعالی الله عمّا یقول الظالمون علواً کبیرا

  • جناب کشور دلیران..
    از کنشگری جنابعالی در قالب " برچسب زنی"که اصرار عجیبی بر الصاق " صوفی گرا" به بنده دارید کاملا هویداست که از کدامین دسته رُسته اید! شما تنها نکته ای که اگر از کامنت اول من در می یافتید جهت روشنایی ذهن نامبارکتان مکفی میبود آن است که ملاصدرا و مولوی و امثال ایشان در احتمال ابراز خطا همچون هر انسان دیگر مجاز بوده اند ازیرا که ایشان معصوم نبوده اندو رسالتی جهت دستگیری از عقلانیت و ادراکات امثال شما بر عهده نداشته اند چرا که سلوک ایشان در سیر عالم معنا کاملا به احوالات ایشان و آنان که در درک آن چنان احوالات قابل و قادر بوده هستند و یا در آینده خواهند بود ممکن به فهم صحیح است... فلذا چه کسی به تو و امثال تو قشریگر پوسته بین ، رخصت قضاوت و فضولی در ابواب فواد شاخص چنین بزرگانی داده است؟ آیا جز این است که در باب اول درک از رهنمون معصومین علیهم السلام وامانده ای و مانده که تب تند قضاوت و کج اندیشی ات به عرق سرد فیصله بنشیند؟ این همه تاخت آتشین و به زبان رانی تازیانه وار کدام باطل را مقصدت ساخته که حقیقت را بازیچه گرفته ای!؟ این ره که تو میروی به ناکجا آباد است...
    بدان که معجزه ای چون قرآن مجید و سیاق اهل بیت خاتم النبیین ص ع، اسباب متاثر از صیرورت آدمیان اعصار و زمانها نمیشود.. و این حقوق حقه هر آدمیست که بر پای عقل و اندیشه خویش انطباق ویژه مبتنی بر ادراکاتش با اسلام وحیانی و حقانی بیابد و هیچکس و ناکسی حق داوری احوالات و یافته های علوای ایشان و آن دیگری را ندارد...
    در خلاصه امر آنکه :
    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
    سخن شناس نیی جان من خطا اینجاست!

    ضمنا همان کس که قدرت اللّه را اندر کار تطور خلقی محدثات تنها و تنها عامل دانسته( نگرش توحیدی) هم او اللّه تبارک و تعالی را ثابت و قدیم میداند...
    توصیه می کنم جنابعالی سر به جَیب احوال احول خویش فرو بری و دیده حق بین بزرگان را از منظر احول خود به سخره نگیری.. باشد که اللّه تعالی به شفاعت رسولان ص و اهل بیت ع آن هم انشاءاللّه منباب خلوص نیتت در جانبداری از دین سفاعتگرت باشند....
    بنده که انید ندارم به درک حضور معصوم ع اما امید است به محشور شدن با خردمندان و معزان نزد اللّه.. نفرین شما دعای خیر ماست..
    یا حق

  • دکتر سید یحیی یثربی که عمری در فلسفه و عرفان(مصطلح)گذرانده بود و اکنون پشیمان گشته و به نقد آراء فلاسفه و عرفای اصطلاحی پرداخته خیلی صاف و پوست کنده
    معنای تجلّی در نگرش شما را بیان کرد: به گفته ی وی خلقت این است که خدا ایجاد میکند و خدا خداست بلاتغییر و مخلوق چیز دیگر؛
    ولی تجلّی مورد نظر امثال ملاصدرا و جنابعالی این است که بخشی از خدا متطوّر(متحوّل) و مخلوق میشود؛
    آیت الله بهجت رحمة الله علیه هم درست فهمیده بود
    نیازی به تجهیل و پیچیده گویی عمدی هم نیست که شما به آن متوّسل شده ای
    جوابت را به ادعاهای دوباره ات نوشتم و برای تکرار آن لزومی نمیبینم
    معنی وجود را هم خوب میدانم وجود یعنی هستی و بودن؛ و مخلوقات عالَم هستی اند یعنی نشانه های هستی اند؛ همان آیات الله ؛
    هستی مطلق محض غیرمحدود بدون اجزاء و بدون ترکیب که عین ذات الله است
    اما اختلاف نظر ما با عرفای اصطلاحی و صوفیه این است که آنها بخشی از خود الله را متطور میدانند برای همین از مخلوقات تعبیر به جزء خدا میکنند و ادعای خدایی میکنند چون بخشی از خود خدایند همانطور که بخار و برف و موج حقیقتاً آبند در تطورات و صوّر مختلف
    ولی ما الله را ثابت و بلاتغییر میدانیم که ایجاد کرده و ساخته و متفاوت است از آنچه خلق کرده و خواهد کرد
    بله مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند و هیچگونه اثری بر خدا نمیگذارند چون از یک سنخ نیستند, و آمیخته و چسبیده و متصل به او هم نیستند با اینکه جدا و مستقل از او هم نیستند
    والسلام

  • کامنت بالا متعلق به بنده بود و نام کاربری مهمان برای مهمان عزیز همسو با عقاید بنده محفوظ است.

  • جناب محترم کشور دلیران!
    من بین تمام آنچه مذمت فرمودید و هر آنچه ستوده اید تضاد و حتی تناقض ندیدم!
    جناب مولوی (رحمه اللّه علیه) در مرتبه ای از فواد خویش واقع و بصیر بود که قطعا من و شما نیستیم... و نیز ملاصدرا و بسیاری دیگر از پاک پنداران و نیک اندیشان تاریخ عرصه وجود آدمی بر کره خاکی!
    دلیر عزیز!عطف نظر شما به چند نکته ضرورت دارد:
    ۱. سیر سلوک عقل هر آدمی در ساحت قلب او از صدر تا به فواد وی و نیز از اسلام تا یقضه امکان به تمسک و صیرورت دارد، فلذا دریافت و ادراک هر فرد از ساحت ربانی حضرت حق بسته به پایبستگی نفسانی تا آزادگی عقلانی او از هر فرد دیگر متفاوت و حتی از هر لحظه عمر خود وی در قیاس با وقت دیگرش امکان اختلاف دارد!
    ۲. در باب اثبات ادعای حضرت مولانا جلال الدین که شما ذکر آن کردید ارجاع حضرتعالی به آیات شریفه ۸۱ الی ۸۵ سوره مبارکه واقعه میبایست کفایت کند! که حضرت حق جل جلاله می فرماید " پس چرا هنگامیکه روح به گلوگاه میرسد(گاه مرگ) شما در آن هنگام نظاره گر هستید در حالیکه هیچ کاری از شما ساخته نیست.. و ما به او از شما نزدیکتریم ولی نمیبینید"
    آیا جنابعالی قائل به تکثر هستید؟ که هیهات...
    چراکه بزرگانی که بدیشان خرده گرفته اید تنها به نگاهی وحدانی قائلند. ایشان موحدان حقیقی اند.
    ۳. در باب تذکره از معصومین علیهم السلام نکته مهم این است که حضرات معصوم ائمه اطهار (ع) از جانب حق باریتعالی مامور به هدایت و در مقام وساطت ولایت اللّه بر عامه عابران گذرگاه جهان هستند فلذا در قدر و قواره ادراک برای بدوی ترین مرتبه آن در افراد ابناء بشر از حقیقت عالم معنا متذکر بارقه الهی جهت درک مفاهیم حقانی از دین و وحی بوده و هستند اگرچه خودشان در مرتبه اعلی علیین عروج واقع باشند ...
    شما که انتظار ندارید حضرات معصومین تنها برای مراتب علوای انسانی گفتمان وحیانی حق را بر زبان برانند! که من و شما هم مُحِقیم بر تمسک به دین عزیزمان اسلام. اما اگر کسی چون مولوی یا ملاصدرا در مرتبه اعلی از من و شما در ادراک حقیقت واقع شده و سخن رانده اند اولا حکمی بر رسالتشان از جانب حضرت اللّه جهت هدایت بنی بشر نبوده و نیست چه اگر آنان مرتبه فهم خود را به خلق نمایانده باشند..‌ثانیا این نشو نما در کلام و بیان والایشان تنها نشانه و آیتی است از این مهم که آدمیان در ساحت سیر و سلوک معنا و حقیقت ذو مراتب اند که این خود به اوقات هر فرد و نیز میزان ربط وی از قلبش به ساحت الهی منوط است...
    والسلام

  • شیخ مفید به سند صحیح از امام علی النقی (علیه السلام) روایت کرده است که محمد بن حسین بن ابی الخطاب می گوید : درخدمت امام علی النقی (علیه السلام) در مسجدالنبی بودم که در آن حال جمعی از اصحاب آن حضرت شرفیاب حضور شدند و در میان ایشان ابو هاشم جعفری نیز بود که او مردی بسیار بلیغ و باکمال بود و در نزد آن حضرت مقام و منزلت عظیمی داشت و چون اصحاب درکنارش قرار گرفتند ، به ناگاه جمعی از صوفیه داخل مسجد شدند و حلقه زدند و مشغول ذکر گردیدند. حضرت فرموند: « لا تلتفتوا إلی هؤلاء الخّداعین فإنّهم خلفاء الشیاطین و مخربوا قواعد الدین یتزهّدون لراحة الاجسام و یتهجدون لتصیید الانعام یتجوّعون عُمُراً حتی ...»
    « به این حیله گران اعتنا نکنید زیرا جانشینان شیاطین و خراب کننده قواعد دین می باشند . زهد ایشان برای راحتی بدنهایشان و تهجّد و شب زنده داریشان برای صید کردن عوام است . عمری را در گرسنگی به سر برند تا عوام و نادانی را مانند خرها پالان کنند و زین بر پشت آنان گذارند.»
    حضرت در ادامه فرمودند : « لایهللون إلاّ لغرور الناس و لا یقلّلون الغذاء إلاّ لملأ العساس و اختلاف الدفناس یتکلمون الناس بإملائهم فی الحبّ و یطرحونهم بإذلالهم فی الجبّ أورادهم الرقص و التصدیقة و أذکارهم التّرنّم و التغنیة فلا یتبعهم إلاّ السفهاء و لا یعتقدهم إلاّ الحمقاء فمن ذهب إلی زیارة أحد منهم حیّاً أو میّتاً فکأنّما ذهب إلی زیارة الشیطان و عبدة الأوثان و من أعان أحدا منهم فکأنما أعان یزید و معاویة و اباسفیان »
    « ذکر نمی گویند مگر برای فریب مردم و خوراک خود را کم نمی کنند مگر برای پر کردن قدح و ربودن دل احمقان، با مردم دم از دوستی خدا می زنند تا ایشان را به چاه اندازند ، وردهای ایشان رقص و کف زدن و غناء و آوازخوانی است و کسی به سوی آنها میل نکند و تابع ایشان نگردد، مگر آن که از جمله سفیهان و احمقان باشد. هرکس به زیارت یکی از آنان در حال حیات و یا بعد از مرگ برود ، مانند آن است که به زیارت شیطان و بت پرستان رفته باشد و هر کس یاری ایشان کند ، گویا یزید و معاویه و ابوسفیان را یاری کرده است »
    در همان موقع یکی از اصحاب آن حضرت عرض کرد : « و إن کان معترفا بحقوقکم / اگر چه آن کس به حقوق شما اقرا داشته باشد؟ »
    حضرت نگاه تندی به او کردند و فرمودند : « دَع ذا عنک مَن اعترف بحقوقنا لم یذهب فی عقوقنا أما تدری انهم أخس طوائف الصوفیة و الصوفیة کلهم من مخالفینا و طریقتهم مغایره لطریقتنا و إن هم إلاّ نصاری و مجوس هذه الامّة اولئک الذین یجهدون فی أطفاء النور الله والله یتمّ نوره و لو کره الکافرون »
    « این سخن را ترک کن! مگر نمی دانی هر کس حق ما را بشناسد مخالفت امر ما نمی کند؟ آیا نمی دانی ایشان پست ترین طوائف صوفیه می باشند و تمام صوفیان مخالف ما هستند و طریقه آنها باطل و بر خلاف طریقت ما است و این گروه ، نصارا و مجوس امّت هستند و آنان سعی در خاموش کردن نور خدا (محو اسلام) می کنند و خداوند نور خود را تمام می کند ، هرچند کافران خوش ندارند » (سفینه البحار/ج۲/ص۵۸ چاپ انتشارات تهران و ج۵ ص۱۹۹ چاپ اسوه قم) و (طرائق الحقائق ج۱ ص۲۱۱)

  • جناب کشور دلیران..
    از کنشگری جنابعالی در قالب " برچسب زنی"که اصرار عجیبی بر الصاق " صوفی گرا" به بنده دارید کاملا هویداست که از کدامین دسته رُسته اید! شما تنها نکته ای که اگر از کامنت اول من در می یافتید جهت روشنایی ذهن نامبارکتان مکفی میبود آن است که ملاصدرا و مولوی و امثال ایشان در احتمال ابراز خطا همچون هر انسان دیگر مجاز بوده اند ازیرا که ایشان معصوم نبوده اندو رسالتی جهت دستگیری از عقلانیت و ادراکات امثال شما بر عهده نداشته اند چرا که سلوک ایشان در سیر عالم معنا کاملا به احوالات ایشان و آنان که در درک آن چنان احوالات قابل و قادر بوده هستند و یا در آینده خواهند بود ممکن به فهم صحیح است... فلذا چه کسی به تو و امثال تو قشریگر پوسته بین ، رخصت قضاوت و فضولی در ابواب فواد شاخص چنین بزرگانی داده است؟ آیا جز این است که در باب اول درک از رهنمون معصومین علیهم السلام وامانده ای و مانده که تب تند قضاوت و کج اندیشی ات به عرق سرد فیصله بنشیند؟ این همه تاخت آتشین و به زبان رانی تازیانه وار کدام باطل را مقصدت ساخته که حقیقت را بازیچه گرفته ای!؟ این ره که تو میروی به ناکجا آباد است...
    بدان که معجزه ای چون قرآن مجید و سیاق اهل بیت خاتم النبیین ص ع، اسباب متاثر از صیرورت آدمیان اعصار و زمانها نمیشود.. و این حقوق حقه هر آدمیست که بر پای عقل و اندیشه خویش انطباق ویژه مبتنی بر ادراکاتش با اسلام وحیانی و حقانی بیابد و هیچکس و ناکسی حق داوری احوالات و یافته های علوای ایشان و آن دیگری را ندارد...
    در خلاصه امر آنکه :
    چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست
    سخن شناس نیی جان من خطا اینجاست!

    ضمنا همان کس که قدرت اللّه را اندر کار تطور خلقی محدثات تنها و تنها عامل دانسته( نگرش توحیدی) هم او اللّه تبارک و تعالی را ثابت و قدیم میداند...
    توصیه می کنم جنابعالی سر به جَیب احوال احول خویش فرو بری و دیده حق بین بزرگان را از منظر احول خود به سخره نگیری.. باشد که اللّه تعالی به شفاعت رسولان ص و اهل بیت ع آن هم انشاءاللّه منباب خلوص نیتت در جانبداری از دین سفاعتگرت باشند....
    بنده که انید ندارم به درک حضور معصوم ع اما امید است به محشور شدن با خردمندان و معزان نزد اللّه.. نفرین شما دعای خیر ماست..
    یا حق


  • دکتر یحیی یثربی و آیت الله بهجت دقیقاً درست فهمیده اند و امثال تو با مشرک دانستن آنها و تجهیل آنها و دیگر منتقدان وحدت وجود کذایی که مخلوق را تطوّر و ظهور خدا میداند و به در و دیوار زدن نمیتوانی حقیقت را عوض نمیکند
    دقیقاً حرف مرا نفهمیدی ؛ من گفتم : نشانه های الله متفاوتند از او و تطوّر و ظهور خود او نیستند بلکه فعل و مخلوق او هستند که دلالت بر بودن او دارند و چون همسنخ خدا نیستند محدودش نمیکنند؛ محدود شدن خدا توسط مخلوق در صورتی است که همسنخ باشند؛
    و مخلوق اینگونه نیست که جایی باشد که خدا نباشد
    سید محمدمحسن حسینی طهرانی که اخیراً از دنیا رفت؛ درباره وحدت وجودی که ما و آیت الله بهجت و دکترای فلسفه و عرفان سید یحیی یثربی و اکثریت مراجع و علمای شیعی قبولش ندارند پس به ادعای تو مشرک و جاهلند؛ گفت: یک حقیقت و یک چیز است که وقتی به منسه ظهور می آید میشود ملک و انسان و در و دیوار و غیره
    و چنین گفت: این وجودها خودشان را در تعین خاص خود می بینند و برای همین میگویند من و تو و او و ایشان؛ و چه بهتر است همه او بشویم
    این یعنی همان فلسفه فلوطین که ادعا داشت خدا از بخشی از خودش مایه گذاشته و متحول شده و به حدود و اندازه ها و شکلها و صورتها در آمده
    و این همان عرفان صوفیگری است که خدا را کل و مخلوق را جزء او میدانند و برای همین امثال مولویها و ابن عربی ها و حلاج ها و دولابیها و بعضی علمای صوفی مشرب مثل حسن زاده آملی میگویند: سوی کل خود رو ای جزو خدا
    هر لحظه به شکلی بت عیار(خدا)در آمد
    در خود نگرستیم خداییم خداییم
    خدا را به چشم دل دیدم گفتم تو کیستی؟ گفت: تو
    با تو گویم سر اسرار نهان ای برادر نقش را نقاش دان
    خدا را دیدم و به من سلام کرد و مرا جای خودش نشاند و به من گفت: تو رب منی و من عبد تو
    استاد را دیدم حال عجیبی داشت و به من گفت :الان نه تویی مانده و نه من و نه عالم؛ الان همه هو شده؛ انا و انت و هو؛ هو شده
    آقای امجد همه هو شده
    دولابی: نماز و مسجد را ترک کردم و خانقاه نشین شدم
    این آقاجون ها مثل سیداحمدنجفی ذکر ((لا اله الا انا)) تجویز میکنند
    امثال احمدالحسنها که امام زمان و امام حسین را مشرک میدانند و ادعا دارند پیغمبر الله است
    عطار نیشابوری: من محمّد را یقین دانم خدا؛ او خدا بود و خدا او
    وووو

  • تمثیل ایشان آب و موج و کف و قطره و دریا و امثال آن نیست... بلکه نور و سایه است با این وصف باز هم جناب ملاصدرا ( اگر با سهروردی اشتباه نکنم) در نهایت اذعان داشته که تمام عمر در سایه بوده و سیر فکرتش را خارج از نور دانسته.. این کمال درایت و ادراک برازنده ملای بی ادعا و نکته سنجی چون اوست..

  • دکتر سید یحیی یثربی که عمری در فلسفه و عرفان(مصطلح)گذرانده بود و اکنون پشیمان گشته و به نقد آراء فلاسفه و عرفای اصطلاحی پرداخته خیلی صاف و پوست کنده
    معنای تجلّی در نگرش شما را بیان کرد: به گفته ی وی خلقت این است که خدا ایجاد میکند و خدا خداست بلاتغییر و مخلوق چیز دیگر؛
    ولی تجلّی مورد نظر امثال ملاصدرا و جنابعالی این است که بخشی از خدا متطوّر(متحوّل) و مخلوق میشود؛
    آیت الله بهجت رحمة الله علیه هم درست فهمیده بود
    نیازی به تجهیل و پیچیده گویی عمدی هم نیست که شما به آن متوّسل شده ای
    جوابت را به ادعاهای دوباره ات نوشتم و برای تکرار آن لزومی نمیبینم
    معنی وجود را هم خوب میدانم وجود یعنی هستی و بودن؛ و مخلوقات عالَم هستی اند یعنی نشانه های هستی اند؛ همان آیات الله ؛
    هستی مطلق محض غیرمحدود بدون اجزاء و بدون ترکیب که عین ذات الله است
    اما اختلاف نظر ما با عرفای اصطلاحی و صوفیه این است که آنها بخشی از خود الله را متطور میدانند برای همین از مخلوقات تعبیر به جزء خدا میکنند و ادعای خدایی میکنند چون بخشی از خود خدایند همانطور که بخار و برف و موج حقیقتاً آبند در تطورات و صوّر مختلف
    ولی ما الله را ثابت و بلاتغییر میدانیم که ایجاد کرده و ساخته و متفاوت است از آنچه خلق کرده و خواهد کرد
    بله مخلوقات خداوند را محدود نمیکنند و هیچگونه اثری بر خدا نمیگذارند چون از یک سنخ نیستند, و آمیخته و چسبیده و متصل به او هم نیستند با اینکه جدا و مستقل از او هم نیستند
    والسلام

  • خود گویید و خود خندید؛ عجب شما هنرمندید

  • کامنت بالا را من ((کشور دلیران)) نوشتم

  • بنده هم پاسختان را دادم...
    فطرتتان یکپارچگی ساحت اندیشه را که از ابراز همترازباورها مبَیِّن است ناخودآگاه پذیرفته و بدان اذعان میکند.. بنده یکی از یکی با میهمان محترم طرف جدال احسن با جنابعالی دو ایم که در ساحت باور و ادراک از اندیشه ملاصدرا یکیم.
    همین امر حاکی از وحدتی است که ساحت قلوب راست...
    بیشتر بیاندیش.. زخم زبان جلوه گر اغراض است.