شهید آیت الله نمر باقر النّمر (ره)، فرزند معنوی اهل بیت (علیهم السّلام)
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بیانات استاد فروغی (سلّمه الله) به مناسبت شهادت آیت الله نمر باقر النّمر (ره)
بیت الرّضا (علیه السّلام)، 1394/10/13
http://www.forooghetohid.com
در طول تاریخ، مسير حرکت و رشد تشیع، با خون و شهادت همراه بوده است. مراحل حیات تشیع را در طول تاریخ مطالعه کنید و ببینید که فرزندان معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) چه رنجها کشیدهاند! همه ما فرزندان معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) هستیم.
برادرم، پدرم، اصل و فصل من عشق است که خویشی عشق بماند نه خویشی نسبی
قرابت و خویشاوندی نسبی بقا نداشته و ابدی نیست چون بهرهای از «وجهالله» عائد آدمی نشده است.
انسان برای اینکه به بقا برسد باید در حوزه وجودی انسانهایی قرار بگیرد که «وجهالله» هستند تا با اتصال به آنها بقا پیدا کند. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[1] هر آنچه جنبه توحیدی در او تجلی نکرده است، بقاء ندارد لذا خویشاوندی نسبی ماندگار نیست اما خویشاوندی معنوی ابدیست چون در این نوع خویشاوندی انسان با «وجهالله» ارتباط برقرار میکند؛ بدین جهت است که خداوند اراده نموده در عالم طبیعت، جهانی بسازد تا همه بشر یک خانواده باشند.
مسیر تحقق اين خویشاوندی، براساس «مودّت» و «عشق» است؛ آیه کریمه «قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[2] را اگر با دقت بررسی کنیم و روایاتی که در این باب وارد شده است که «الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَة»[3] مودت خویشاوندی میآورد، بدین مطلب میرسیم که خواست و اراده الهی این بوده است كه همه ما خویشاوند و فرزند معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) شویم.
جناب سلمان فارسي چه نسبتی با اهل بیت(عليهمالسلام) پیدا کرده که در موردش فرمودند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»[4] چگونه این قرابت و محرمیّت را به دست آورده است؟! خویشاوندی که از عشق، محبت و مودت برمیخیزد این اتصال و قرابت است که بقا دارد و از بین نمیرود. رسیدن به این مقصود را از ما خواستهاند و دلالت آیه مودت هم عشق به اهل بیت(عليهمالسلام) است برای تشکیل خانواده جهانی.
اگر بخواهیم معنای خیلی دقیقی ارائه دهیم، این است كه بايد با اهل بیت(عليهمالسلام) به وحدت برسیم و در جرگه «منّا أهل البیت» قرار بگیریم. در طول تاریخ فرزندان معنوی این خانواده به خاطر ابراز عشق و علاقهای که داشتند، مورد آزار و اذیت دشمنان قرار گرفتهاند.
جریان «ابن سکیت» یکی از مصادیق این جریان است. ایشان برای فرزندان متوکل عباسی ادبیات و علوم متداول آن زمان را تعلیم میداد. متوکل در بین خلفاي عباسی به دشمنی با اهل بیت(عليهمالسلام) معروف است. متوكل احساس كرد كه فرزندانش نسبت به أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) محبت پیدا کردهاند، از طرفی هم مطلع شده بود که «ابن سکیت» شیعه هست. یک روز متوکل وارد کلاس فرزندانش شد و با آنها گفتگو کرد. به ابن سکیت گفت: «از تو میخواهم آنچه در دلت پنهان کردهای آشکار نمايي، بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن أبیطالب حسن و حسین(عليهمالسلام) را؟ من برتر هستم یا علی(عليهالسلام)؟ فرزندان من بهتر هست یا حسن و حسین(عليهمالسلام)؟ عشق و محبت ابن سکیت نسبت به اهل بيت(عليهمالسلام) جوشید و بر مدار حق استوار ماند و ذبیحالله شد! گفت: این چه سخنی بود كه گفتی؟! به خدا قسم قنبر، غلام علی بن أبی طالب(عليهالسلام) از تو و فرزندانت افضل است، فرزندانت را با حسن و حسین(عليهمالسلام) مقایسه میکنی؟! متوکل که انتظار چنین پاسخ صريحی را نداشت، خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبانش را از پشت گردنش درآوردند![5]
شیخ باقر النمرها باید شهید شوند تا پرچمدار تشیع، امام زمان(عليهالسلام) بیاید.
پس از پیروزی امام علی(علیهالسلام) در جنگ جمل، یکی از یاران حضرت گفت: «چه خوب ميشد برادرم حاضر بود و پیروزی شما را میدید.» حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «أَهَوَی أَخِیکَ مَعَنَا؟» آیا قلب و فکر برادرت با ماست یا با طرف مقابل ما؟ آیا عشق و دلش در بند ما هست؟ عشق او با علی است یا نه؟ فَقَالَ: «نَعَمْ» آري با شماست فقط مانعی پیش آمد و نتوانست در جنگ حاضر شود. قَالَ: «فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا! فِی عَسْکَرِنَا هذَا أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَیرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ، وَیقْوَی بِهِمُ الْإِیمَانُ»[6] امام علی(علیهالسلام) فرمود: «پس او هم در این جنگ با ما شريك بود، بلکه آنهایی که هنوز بدنيا نيامدهاند نيز با ما در این نبرد شریکاند، در صُلب پدران و رَحِم مادران میباشند ولی با ما هم عقیده و آرماناند، به زودی متوّلد میشوند و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت میشود چون دلشان با علی است.»
ما با عشق سر و کار داریم نه با جسد؛ عدهای جسدشان حاضر میشود ولی دلشان حاضر نیست. نظام ولایی، نظامی است که دل حاضر شود. اگر دل آدمی با مولایش قرین باشد، بالأخره با او به وحدت میرسد. مکتب ولایی یعنی حرکت در مسیر عشق و محبت؛ نه اینکه صرف وضع قانون باشد. ما کشته قتلگاه کربلا هستیم! دل ما در آن موطن و سرزمین مستقر است. ما هر لحظه آنجا شهید میشویم. همه توجهات قلبی ما با أبا عبدالله الحسین(علیهالسلام) است. مگر میشود آن جاذبه ما را سوی خود نخواند؟! «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثقلين»[7] کار محبت جذبه است. در روایت داریم اگر جذبهای از سوي خدا انسان را بگیرد، با عبادت و اعمال انس و جن برابر است.
خط شهادت، همیشه باید زنده و سرسبز بوده و جاری شود. در هر زمانی، عدهاي به نام اهلبیت(عليهمالسلام) و به عشق آنان شهید میشوند، چه معامله بزرگی انجام ميدهند! اینها جزء خانواده اهلبیت(عليهمالسلام) هستند. بعد از هزار و چند صد سال، شیخ باقر النمر پیدا میشود در سرزمین حجاز و در عشق علی(عليهالسلام) در خون خود میغلطد و کشته میشود. «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت»[8]
این شهدا جز عشق و محبت علی و فاطمه(علیهمالسلام) چه جرمی داشتند؟! «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَ الإِنجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[9] خداوند میفرماید: مشتری هستم، مال و جانتان را میخرم. چه کسی فروشنده است؟ مؤمن! خریدار کیست؟ خدا! بها و ثمن این معامله چیست؟ جنت! آن هم جنت با تمام مراتبش؛ تا جنة اللقاء پیش میرود چون شهيد به وجهالله توجه دارد. «أَنْ يَنْظُرَ فِي وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَةٌ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَ شَهِيدٍ» نهایت راحتی هر پیامبر و شهیدي اينست که چشم دلش باز شود و جمالالله را تماشا كند.
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او، نیک سرانجام افتاد
عاشقان کشتگان معشوق هستند «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب»[10] این فرصت به آنان داده شد و در طریق خودشان با جدیت تمام استقامت کردند. به شهيد شيخ باقر النمر گفته بودند از این مسیری که در پیش گرفتی توبه کن! جواب داده بود: «چه توبهای از مسير حق؟! کشته میشوم ولي توبه نمیکنم.»
خوشا به حال آنان که با أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) در همه مراحل شریک هستند. اینگونه است که آدمی جزء خانواده اهل بیت(عليهمالسلام) میشود. با ايشان وحدت، مودت و قرابت پیدا میکند. در عین حالی که در مکان و زمان دوری هستیم اما میشود یکی شد! «در یمنی چو با منی پیش منی»
اگر جسد حاضر باشد ولی دل اینجا نباشد، حاصلی ندارد. اما اگر دل آدمی با پیامبر و أمیرالمؤمنین(علیهماالسلام) بود، با ايشان به وحدت میرسی. بوسيله دل، خیلی سریع میتوان سفر کرد و به مقصد رسید. در یک لحظه به هر كجا که انسان خواست، سفر میکند. سفر دل که مرکب آن، «محبت» است. هر که بر مركب محبت سوار شد، به مقصد رسید.
إنشاءالله خداوند همه شهدای مسیر اهل بیت(علیهمالسلام) مخصوصا شهدای حجاز را با محمّد و آل محمّد(علیهمالسلام) محشور کند.
خداوند به حرمت این خونهای مظلومی که ریخته شده است، فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را برساند و چشمان ما را به جمال حضرت منور فرماید.
تهيه و تنظيم: گروه تحقيقي پژوهشي فروغ توحيد (http://www.forooghetohid.com)
----------------------------------------------------------------------
[1]. همه آنان كه روى اين زمين هستند، فانى مىشوند و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مىماند. (الرحمن، 26/27)
[2]. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان [يعنى اهل بيتم] را نمىخواهم. (شوری،23)
[3]. الكافي (ط - دارالحديث)، ج15، ص 71
[4]. الإختصاص، النص، ص 341
[5]. أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج1، ص 508
.[6] خطبه 12 نهج البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی
[7]. شرح أصول الكافي (صدرا)، ج1، ص: 599
[8]. تكوير، 9
[9]. يقيناً خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مىكنند، پس [دشمن را] مىكشند و [خود در راه خدا] كشته مىشوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعدهاى حق؛ و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [اى مؤمنان!] به اين داد و ستدى كه انجام دادهايد، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين كاميابى بزرگ است. (توبه،111)
[10]. رعد، 29
بیانات استاد فروغی (سلّمه الله) به مناسبت شهادت آیت الله نمر باقر النّمر (ره)
بیت الرّضا (علیه السّلام)، 1394/10/13
http://www.forooghetohid.com
در طول تاریخ، مسير حرکت و رشد تشیع، با خون و شهادت همراه بوده است. مراحل حیات تشیع را در طول تاریخ مطالعه کنید و ببینید که فرزندان معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) چه رنجها کشیدهاند! همه ما فرزندان معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) هستیم.
برادرم، پدرم، اصل و فصل من عشق است که خویشی عشق بماند نه خویشی نسبی
قرابت و خویشاوندی نسبی بقا نداشته و ابدی نیست چون بهرهای از «وجهالله» عائد آدمی نشده است.
انسان برای اینکه به بقا برسد باید در حوزه وجودی انسانهایی قرار بگیرد که «وجهالله» هستند تا با اتصال به آنها بقا پیدا کند. «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُوالْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ»[1] هر آنچه جنبه توحیدی در او تجلی نکرده است، بقاء ندارد لذا خویشاوندی نسبی ماندگار نیست اما خویشاوندی معنوی ابدیست چون در این نوع خویشاوندی انسان با «وجهالله» ارتباط برقرار میکند؛ بدین جهت است که خداوند اراده نموده در عالم طبیعت، جهانی بسازد تا همه بشر یک خانواده باشند.
مسیر تحقق اين خویشاوندی، براساس «مودّت» و «عشق» است؛ آیه کریمه «قُلْ لاأَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[2] را اگر با دقت بررسی کنیم و روایاتی که در این باب وارد شده است که «الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَة»[3] مودت خویشاوندی میآورد، بدین مطلب میرسیم که خواست و اراده الهی این بوده است كه همه ما خویشاوند و فرزند معنوی اهل بیت(عليهمالسلام) شویم.
جناب سلمان فارسي چه نسبتی با اهل بیت(عليهمالسلام) پیدا کرده که در موردش فرمودند: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْت»[4] چگونه این قرابت و محرمیّت را به دست آورده است؟! خویشاوندی که از عشق، محبت و مودت برمیخیزد این اتصال و قرابت است که بقا دارد و از بین نمیرود. رسیدن به این مقصود را از ما خواستهاند و دلالت آیه مودت هم عشق به اهل بیت(عليهمالسلام) است برای تشکیل خانواده جهانی.
اگر بخواهیم معنای خیلی دقیقی ارائه دهیم، این است كه بايد با اهل بیت(عليهمالسلام) به وحدت برسیم و در جرگه «منّا أهل البیت» قرار بگیریم. در طول تاریخ فرزندان معنوی این خانواده به خاطر ابراز عشق و علاقهای که داشتند، مورد آزار و اذیت دشمنان قرار گرفتهاند.
جریان «ابن سکیت» یکی از مصادیق این جریان است. ایشان برای فرزندان متوکل عباسی ادبیات و علوم متداول آن زمان را تعلیم میداد. متوکل در بین خلفاي عباسی به دشمنی با اهل بیت(عليهمالسلام) معروف است. متوكل احساس كرد كه فرزندانش نسبت به أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) محبت پیدا کردهاند، از طرفی هم مطلع شده بود که «ابن سکیت» شیعه هست. یک روز متوکل وارد کلاس فرزندانش شد و با آنها گفتگو کرد. به ابن سکیت گفت: «از تو میخواهم آنچه در دلت پنهان کردهای آشکار نمايي، بگو بدانم آیا فرزندان مرا بیشتر دوست داری یا فرزندان علی بن أبیطالب حسن و حسین(عليهمالسلام) را؟ من برتر هستم یا علی(عليهالسلام)؟ فرزندان من بهتر هست یا حسن و حسین(عليهمالسلام)؟ عشق و محبت ابن سکیت نسبت به اهل بيت(عليهمالسلام) جوشید و بر مدار حق استوار ماند و ذبیحالله شد! گفت: این چه سخنی بود كه گفتی؟! به خدا قسم قنبر، غلام علی بن أبی طالب(عليهالسلام) از تو و فرزندانت افضل است، فرزندانت را با حسن و حسین(عليهمالسلام) مقایسه میکنی؟! متوکل که انتظار چنین پاسخ صريحی را نداشت، خشمگین شد و به غلامانش دستور داد زبانش را از پشت گردنش درآوردند![5]
شیخ باقر النمرها باید شهید شوند تا پرچمدار تشیع، امام زمان(عليهالسلام) بیاید.
پس از پیروزی امام علی(علیهالسلام) در جنگ جمل، یکی از یاران حضرت گفت: «چه خوب ميشد برادرم حاضر بود و پیروزی شما را میدید.» حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: «أَهَوَی أَخِیکَ مَعَنَا؟» آیا قلب و فکر برادرت با ماست یا با طرف مقابل ما؟ آیا عشق و دلش در بند ما هست؟ عشق او با علی است یا نه؟ فَقَالَ: «نَعَمْ» آري با شماست فقط مانعی پیش آمد و نتوانست در جنگ حاضر شود. قَالَ: «فَقَدْ شَهِدَنَا، وَ لَقَدْ شَهِدَنَا! فِی عَسْکَرِنَا هذَا أَقْوَامٌ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ، سَیرْعَفُ بِهِمُ الزَّمَانُ، وَیقْوَی بِهِمُ الْإِیمَانُ»[6] امام علی(علیهالسلام) فرمود: «پس او هم در این جنگ با ما شريك بود، بلکه آنهایی که هنوز بدنيا نيامدهاند نيز با ما در این نبرد شریکاند، در صُلب پدران و رَحِم مادران میباشند ولی با ما هم عقیده و آرماناند، به زودی متوّلد میشوند و دین و ایمان به وسیله آنان تقویت میشود چون دلشان با علی است.»
ما با عشق سر و کار داریم نه با جسد؛ عدهای جسدشان حاضر میشود ولی دلشان حاضر نیست. نظام ولایی، نظامی است که دل حاضر شود. اگر دل آدمی با مولایش قرین باشد، بالأخره با او به وحدت میرسد. مکتب ولایی یعنی حرکت در مسیر عشق و محبت؛ نه اینکه صرف وضع قانون باشد. ما کشته قتلگاه کربلا هستیم! دل ما در آن موطن و سرزمین مستقر است. ما هر لحظه آنجا شهید میشویم. همه توجهات قلبی ما با أبا عبدالله الحسین(علیهالسلام) است. مگر میشود آن جاذبه ما را سوی خود نخواند؟! «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثقلين»[7] کار محبت جذبه است. در روایت داریم اگر جذبهای از سوي خدا انسان را بگیرد، با عبادت و اعمال انس و جن برابر است.
خط شهادت، همیشه باید زنده و سرسبز بوده و جاری شود. در هر زمانی، عدهاي به نام اهلبیت(عليهمالسلام) و به عشق آنان شهید میشوند، چه معامله بزرگی انجام ميدهند! اینها جزء خانواده اهلبیت(عليهمالسلام) هستند. بعد از هزار و چند صد سال، شیخ باقر النمر پیدا میشود در سرزمین حجاز و در عشق علی(عليهالسلام) در خون خود میغلطد و کشته میشود. «بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَت»[8]
این شهدا جز عشق و محبت علی و فاطمه(علیهمالسلام) چه جرمی داشتند؟! «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَ الإِنجِيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[9] خداوند میفرماید: مشتری هستم، مال و جانتان را میخرم. چه کسی فروشنده است؟ مؤمن! خریدار کیست؟ خدا! بها و ثمن این معامله چیست؟ جنت! آن هم جنت با تمام مراتبش؛ تا جنة اللقاء پیش میرود چون شهيد به وجهالله توجه دارد. «أَنْ يَنْظُرَ فِي وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَةٌ لِكُلِّ نَبِيٍّ وَ شَهِيدٍ» نهایت راحتی هر پیامبر و شهیدي اينست که چشم دلش باز شود و جمالالله را تماشا كند.
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کان که شد کشته او، نیک سرانجام افتاد
عاشقان کشتگان معشوق هستند «طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآب»[10] این فرصت به آنان داده شد و در طریق خودشان با جدیت تمام استقامت کردند. به شهيد شيخ باقر النمر گفته بودند از این مسیری که در پیش گرفتی توبه کن! جواب داده بود: «چه توبهای از مسير حق؟! کشته میشوم ولي توبه نمیکنم.»
خوشا به حال آنان که با أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) در همه مراحل شریک هستند. اینگونه است که آدمی جزء خانواده اهل بیت(عليهمالسلام) میشود. با ايشان وحدت، مودت و قرابت پیدا میکند. در عین حالی که در مکان و زمان دوری هستیم اما میشود یکی شد! «در یمنی چو با منی پیش منی»
اگر جسد حاضر باشد ولی دل اینجا نباشد، حاصلی ندارد. اما اگر دل آدمی با پیامبر و أمیرالمؤمنین(علیهماالسلام) بود، با ايشان به وحدت میرسی. بوسيله دل، خیلی سریع میتوان سفر کرد و به مقصد رسید. در یک لحظه به هر كجا که انسان خواست، سفر میکند. سفر دل که مرکب آن، «محبت» است. هر که بر مركب محبت سوار شد، به مقصد رسید.
إنشاءالله خداوند همه شهدای مسیر اهل بیت(علیهمالسلام) مخصوصا شهدای حجاز را با محمّد و آل محمّد(علیهمالسلام) محشور کند.
خداوند به حرمت این خونهای مظلومی که ریخته شده است، فرج آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را برساند و چشمان ما را به جمال حضرت منور فرماید.
تهيه و تنظيم: گروه تحقيقي پژوهشي فروغ توحيد (http://www.forooghetohid.com)
----------------------------------------------------------------------
[1]. همه آنان كه روى اين زمين هستند، فانى مىشوند و تنها ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى مىماند. (الرحمن، 26/27)
[2]. بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هيچ پاداشى جز مودّت نزديكان [يعنى اهل بيتم] را نمىخواهم. (شوری،23)
[3]. الكافي (ط - دارالحديث)، ج15، ص 71
[4]. الإختصاص، النص، ص 341
[5]. أصول الكافي / ترجمه كمره اى، ج1، ص 508
.[6] خطبه 12 نهج البلاغه معجم المفهرس محمد دشتی
[7]. شرح أصول الكافي (صدرا)، ج1، ص: 599
[8]. تكوير، 9
[9]. يقيناً خدا از مؤمنان جانها و اموالشان را به بهاى آنكه بهشت براى آنان باشد خريده؛ همان كسانى كه در راه خدا پيكار مىكنند، پس [دشمن را] مىكشند و [خود در راه خدا] كشته مىشوند [خدا آنان را] بر عهده خود در تورات و انجيل و قرآن [وعده بهشت داده است] وعدهاى حق؛ و چه كسى به عهد و پيمانش از خدا وفادارتر است؟ پس [اى مؤمنان!] به اين داد و ستدى كه انجام دادهايد، خوشحال و شاد باشيد؛ و اين كاميابى بزرگ است. (توبه،111)
[10]. رعد، 29
ارسال نظر