مستند میراث آلبرتا - قسمت دوم


نخستین قسمت از مستند «میراث آلبرتا» با موضوع فرار مغزها و نخبگان ایرانی به ویژه تحصیل کردگان دانشگاه صنعتی شریف به کشورهای خارجی از شبکه افق پخش شد اما دومین قسمت این مجموعه از منظری دیگر به این مسئله می پردازد.

این قسمت از میراث آلبرتا، روایتی است از زندگی و تحصیل دانشجویان ایرانی در سه کشور اروپایی یعنی فرانسه، سوئیس و آلمان که سعی دارد به وسیله نمایش همزمان زندگی و تحصیل با کیفیت دانشجویان در این قاره و به تصویر کشیدن رغبت بسیاری از آنان برای بازگشت به کشور، فضای نقد و گفت وگو درباره «فرار مغزها» را گسترش داده و به واکاوی این موضوع بپردازد.

حسین شمقدری کارگردانی این مجموعه را بر عهده دارد و محمد حسن مددی نیز تهیه کننده آن است.

بر اساس اطلاعاتی که سازندگان میراث آلبرتا در اختیار رسانه ها قرار داده اند، دومین قسمت این مجموعه با عنوان روایت اروپایی، مستندی است درباره مهاجرت نخبگان و در ادامه قسمت نخست که سعی دارد از زاویه ای دیگر به این موضوع بپردازد.

بیشتر نخبگانی که از دانشگاه های ایران و برای تکمیل تحصیلات به خارج از کشور و عمدتا آمریکا و اروپا مهاجرت می کنند تصمیم می گیرند که بر خلاف اراده قبلی خود، در همان کشورها سکنی گزیده و همانجا به کار و زندگی مشغول شوند.

میراث آلبرتا در دومین قسمت سعی دارد به واکاوی این موضوع بپردازد و علت اصلی این مسئله را در گفت وگو با دانشجویان بررسی کند.

در واقع این مستند قصد دارد به سوالاتی همچون چرا بازگشت به کشور سخت است؟ چه چیزهایی در ایران مانع از بازگشت آ‌هاست؟ آنجا چه چیزهایی هست که بازگشت را دشوار می‌کند؟ و ... پاسخ دهد.

از جمله عوامل ساخت این مستند می توان به محسن اخوان فر به عنوان تصویربردار، علیرضا کهن دیری در مقام آهنگساز و حسن ناظمی و سید مجتی حسینی به عنوان محقق و پژوهشگر اشاره کرد


+ 
20

- 
0

عرض x طول

دکمه اشتراک گذاري تلگرام ارسال ويدئو در تلگرام

ارسال نظر
CAPTCHA
کد امنیتی زیر را وارد نمایید.
Image CAPTCHA
Enter the characters shown in the image.
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
  • بابک 95/2/26 ساعت 13:22

    اپیدمی وطن دوستی و غیرتمندی!
    البته اسم قبلی این نوشته اپیدمی کم غیرتی بود ولی به بعضی ها برخورد برای همین انتخاب نام بهتر را با توجه به محتوا به خواننده محترم می سپارم)

    در این بحث طرف صحبتم افرادی كه به علل سیاسی و اعتقادی اجبار به رفتن از كشور داشته اند نیست . منظورم هم از نخبه کسانی نیست که خیلی بالاتر از بقیه اند. طرف صحبتم همه ایرانی ها یی است كه به نحوی می توانستند بمانند و تلاش كنند و با همدلی و همدستی طرحی نو دربندازند ولی به هر علت این كار را نكردند و یا نمی خواهند بکنند. در وضعیت فعلی این كشور و در این برهه حساس ان را تنها گذاشتند و به مكان های دیگر سفر كردند و زندگی راحت تری را به زعم خود پی گرفتند . (لطفا ذكر نشود كه راحت تر نیست كه اگر این چنین بود خوب می توانستند برگردند و از مشکلات انجا دل بکنند و در داخل زندگی كنند ولی این كار را نكردند و این خود دلیلی بر ترجیح انجاست)

    می دانیم كه حدود یكصد و هشتاد هزار از افراد ایرانی به طور متوسط از كشور خارج می شود و از این نظر رتبه اول را در دنیا داریم كه بنا بر براوردها حدود 11 میلیارد دلار هزینه سالانه است(1).
    از هر 125 دانش آموز المپیادی ایران 90 نفر در دانشگاههای آمریکا تحصیل می کنند . از هر 96 دانشجوی اعزامی به خارج ، تنها 30 نفر به ایران باز می گردند . حدود دو و نیم میلیون نفر ایرانی در خارج از کشور زندگی می کنند که 60 درصد انها مقیم آمریکا هستند . همچنین 2000 نفر از استادان دانشگاه در امریکا ایرانی هستند و 5 هزار ایرانی در امریکا مدرک دکترا دارند . بر اساس آمار ها با سواد ترین اقلیت ها در جامعه آمریکا ایرانی ها هستند(2).
    علتش را نیز همه می دانیم . لیستی طولانی از مشكلات اعم از اقتصادی ،‌سیاسی ، اعتقادی ، كم توجهی به علم ، دانش ، تخبگان ، كمبود امكانات ، وضعیت بد زندگی و خیلی چیزهای دیگر که از جمله نظرات عمده ای هم كه در بحث های مطرح شونده با این دوستان صورت می گیرد می توا ن موارد زیر را نام برد :‌

    اوضاع خیلی خراب است و تحمل سنگین و سخت .

    ماندن و تحمل چه فایده ای دارد و مگر با یك گل بهار می شود ؟

    زندگی مگر چندبار است ؟

    امكانات ارتقای زندگی و تحصیل و پیشرفت در غرب قابل مقایسه با اینجا نیست

    اصلا مگر چه فرق می كند در دنیای امروز همه دنیا یك كشور است و وطن ما و هر كجا شما خدمت كنید به جهان و علم خدمت كرده اید و جای ان مهم نیست .

    هر کسی حق انتخاب محل زندگیش و انتخاب راحتی و پیشرفت را دارد

    عدم قدردانی جامعه و عدم شایسته سالاری و عدم رشدو پیشرفت فرد بسته به توانایی هایش و حاكم بودن رابطه سالاری به جای ضابطه سالاری و …

    کسی هم نمی تواند منكر درستی این دلایل و سختی های زندگی در کشور باشد چون تمام ایرانی های مقیم ، انها را با گوشت و پوستشان حس كرده اند و می دانند اوضاع از این هم بدتر است. فقط نكته ای كه می ماند این سوالی است كه یك نفر از نخبگانمان كه به خارج مهاجرت كرده بود با ان مواجه شده بود . ان دوستمان در فرودگاه كه كارها و روال ورودش را انجام می داد با مامور مهاجرتی مواجه شده بود كه با تعجب از سوابق خوب تحصیلی و کاری این دوستمان و این موج مهاجرت ، سوالاتی از وضعیت مملكت و علت خروج و مهاجرتش پرسیده بود و او هم همین لیست طولانی را بلكه طولانی تر ! تحویل داده بود و كلی گله و شكایت كه این است و ان نیست . ولی خود ان دوست می گفت حرف اخر آن مامور اب سردی بر تمام این دلایل بود . وی گفت خوب همه این مشكلات درست ولی وقتی تمام شما نخبگان دارید فرار می كنید پس چه كسی باید ان جا را درست كند ؟ همان افراد باقیمانده عامی و معمولی ؟‌

    این سوال را باید دوستانی پاسخ دهند كه رفته اند و در پشت گود فرمان لنگش كن صادر می كنند و در عین حال كلی هم شكوه دارند و از بی فرهنگی ها و بی حمیتی ها گله دارند ولی وقتی نوبت كار خودشان بود باروبندیل را بسته و در بهترین حالت با ناراحتی از ترك میهن و اب و خاك ، ادامه كار را به بقیه سپردند . در میان میدانی سخت برای نگهداری كشور و رفع مشکلاتس، بقیه را تنها گذاشته و رفته اند و بدترش هم اینکه برای این فرارشان هم كلی توجیه و دلیل هم دارند و بقیه را هم زیر سوال می برند كه در اشتباهید که شما فرار نمی کنید!


    شاید سوالاتی چند را از این دوستان بشود پرسید که خواهشم این است صادقانه به ان پیش خودشان پاسخ دهند.

    ایا اگر اوضاع خوب بود و داشت درست كار می كرد و اوضاع بر وفق مراد بود دیگر چه نیازی به شما بود ؟ با همین وضع موجود نیز گلیم مان را از اب می كشیدیم و قرار نبود منت كسی را بكشیم تا بیاید فداكاری كند و در كشورش زحمت بكشد ! و دران صورت امدن ایشان هم هنری نبود كه از كسی بر نیاید و یا خیلی مشکل باشد ! شرایط اسان و راحت برای همه اسان است و فداکاری نمی خواهد و لطفی در کار نیست ! در واقع در شرایط سخت است که نیاز به افراد نخبه و کارا است وگرنه شرایط عادی را افراد عامی هم می توانند مدیریت کنند! از این دوستان می بپرسم آیا قرار است از آسمان کسی بیاید و ما را نجات دهد ؟ پیشنهادتان برای بهبود اوضاع چیست ؟ فرار و اینکه کم کم و خود به خود درست می شود!

    البته این نکته فراموش نشود که بعضی از این دوستان لطف هم دارند و کشور نوازی می کنند و می فرمایند اگر درست شود بر می گردیم !!! ولی نمی دانم ان وقت برای چه می خواهند برگردند وقتی دیگر همه چیز درست است ! برای زندگی راحت و مطلوب و در اسایش ؟ فکر نمی کنند که زحمت زیادی برایشان ایجاد می شود و این همه زحمت انها را خسته و زخمی خواهد کرد و برایشان ضرر دارد؟ به تبعات و هزینه های آن فکر کرده اند؟

    سوال بعدی این است که ایا اصلا مطمین هستید اگر همه كسانی كه در این سی چهل سال پیش به این طرف رفته اند الان بودند اوضاع این گونه بود ؟ ایا نمی توانستیم با وجود این همه فرهیخته و انجام كاری هر چند كوچك به وسیله هر كدام از انها اوضاع قابل تحمل تر و بهتری داشته باشیم ؟ ممکن نیست قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود ؟ برای مثال اوضاع دانشگاهایمان و دانشجویان مان بهتر نبود ؟ طرز فكر بهتری نداشتند ؟ مردم فهمیده تری نداشتیم ؟ مطمینید ؟

    نكته جالب دیگر این دوستان نیز طلبكار بودن و شكوه كردن از مردم و وضع موجود و فرهنگ جامعه است و در واقع دوستان با اینكه خود فرار را بر قرار ترجیح داده اند در عین حال از سطحی بالا به همه نگاه كرده و خود را تافته ای جدا بافته می دانند كه هیچ نقشی در این خرابی نداشته و ندارند و بقیه را منفعل و تو سری خور و مقصر می دانند.

    باید به این دوستان یاداوری كرد كه یك جامعه تشكیل شده از تك تك افراد ان است و این افراد هستند كه سلول های اولیه ان را تشكیل داده و با خصوصیات فردی و اعتقادات خود كه تجمیع شده است ، عرف آن را می سازند . وقتی تمام نخبگان و قله های اصلی یك جامعه كه معمولا بقیه جامعه هم به انها تاسی می كنند و مرکز توجه هستند خود به سادگی زندگی بهتر را بر كشور خود مقدم داشته اند و راحت جا گذاشته و می روند، پس انها به که تاسی کنند ؟ اینگونه شخص هوشمندی باقی نمی ماند كه بتواند درست و كامل کار و تلاس كند ، بلكه توده ای از افراد عامی باقی می مانند كه این افراد به سادگی گول می خورند ، توجیه می شوند ، در تصمیم های حیاتی شركت می كنند ، ممكن است مدیر و مسیول شوند ،‌ کارها را به دست بگیرند ، به راحتی با افراد عوام گرایی مانند اقای احمدی نژاد همراه شده و حتی باعث پیروزی ایشان در برابر فرد حداقل معقول تری مانند اقای رفسنجانی شوند . قابل توجه این كه اختلاف رای اقای احمدی نژاد با اقای رفسنجانی در دور دوم اولین انتخاباتی که اقای احمدی نژاد در ان شرکت داشت ، 7 میلیون بود و اگر این ایرانی های خارج رفته را مطابق امار اعلام شده دو و نیم میلیون بدانیم و فرض كنیم هر یك از این افراد با توجه به دانش و اگاهی خود و این نکته كه مرجع بسیاری از افراد عامی هستند برای طرف مشورت قرار گرفتن می توانستند فقط دو نفر را با خود همراه كنند می شد هفت و نیم میلیون نفر و دیگر اقای احمدی نژادی بر سر كار نمی امد كه در طول مدیریتش به اندازه تمام طول تاریخ ایران درامد نفتی داشته و در عین حال ان كند با كشور كه همه می دانیم.
    جالب است که بدانید در تحقیقات اخیرا" انجام شده ضریب هوشی متوسط ایرانیان هشتاد و چهار اعلام شده است(3). در صورتی كه این باعث تعجب بسیاری شد و خیلی ان را انکار كردند ولی به نظر نگارنده که درست است چرا كه كشوری كه 180 هزار نفر در سال از كسانی كه در ان سرشان به تن شان می ارزد و امكانات بیشتری اعم از مادی و عقلی و ذهنی و فکری داشته اند و توانسته اند به مدارج بالای تحصیلی و یا مالی برسند ، بروند فكرمی كنید متوسط هوش افراد چقدر می شود ؟ اگر از كشورهای دیگر هم نخبگانشان را به این تعداد بگیرند كمتر از این هم می شود ! در عین حال ان دوستان سفر كرده از این افراد با هوش متوسط 84 انتظار چه كار عجیب و غریب و شق القمری دارند ؟ ایا انتظار بهتر شدن اوضاع را دارند ؟ ایا اخرش چه کسی باید این خراب شده را درست کند؟ ایا انتظار دارند معجزه شود ؟ آیا قرار است از مریخ کمک و امداد غیبی برسد ؟

    در واقع همه صحبت من این است كه اگر این دوستان الان در ایران بودند شاید اوضاع اینگونه نبود . شاید اگر این موج مهاجرات ها در دوره های مختلف نبود ، اگر نخبگانمان مانده بودند و سعی كرده بودند وسریع فرار را بر قرار ترجیح نداده بودند شاید اوضاع مان بهتر بود . شاید هزینه های پرداخت شونده توسط مانده ها بر روی انها نقسیم شده و کمتر می شد و تحمل ماندن راحت تر . یا اینها اصلا اینقدر برایشان مهم بود یا عافیت را ترجیح دادند ؟‌ یا بیشترین افتخارشان این است كه در خارج از كشور استاد دانشگاه هستند ؟ ایا مشكلی از ایران را رفع كرده اند ؟ ایا این استادی دانشگاه در خارج از كشور چه دردی از این كشور را رفع می کند كه به ان افتخار می كنند و ان را جزو خدمات خود می شمارند ؟ با نمک ترش این است که ما هم در داخل به انها افتخار می کنیم ! در سوگ یكی از افراد تازه گذشته معروف ایرانی كه جدیدا در امریکا فوت شده اند ذكر شده بود كه علیرغم رفتنشان از ایران و كارهای بزرگی كه در حدود 30 سال است در بخش تولید اثار سینمایی امریکا انجام داده اند كه الحق بعضی از انها هم بزرك بود ، وطنشان را هم فراموش نكرده بودند و از جمله كارهای بزرگی كه برای ایران كرده اند اینكه رابطه خوبی با ایرانیان انجا داشتند و هیچ وقت ملیت خودشان را انكار نكردند . من توضیح بیشتری نمی دهم خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل و مقدار تاثیر این اقدامات را در پیشرفت كشور و حل معضلات ان را خود اندازه بگیرید ! شاید هم بد نباشد خدمات ایشان را با پرفسور حسابی که فقط یکی از کارهایش پایه گذاری ده ها سازمان و موسسه تاثیرگذار درپیشرفت کشور (مانند دانشگاه تهران و موسسه ژیوفیزیک) بوده و خودش شخصا با الاغ نقشه برداری از کشور را در ان اوضاع امنیتی و عقب مانده انجام داده است و بارها دچار مشکل و معضل شده است [4]، مقایسه نمایید تا پی به عظمتش ببرید !

    بحث دیگر كه جزو استدلالات این دوستان است ، جهان وطن بودن است و این خود غلط بودنش روشن تر از خورشید است چرا كه وقتی كشوری جهان سوم است نیاز به كار و تلاش بیشتر دارد و جهان وطنی و منفعت رساندن به جهان و منتج شدنش به منفعت به كشور اصلی در صورتی درست است كه کشور اصلی عقب مانده نباشد و در شرایط یكسانی بتواند از امكانات و فن اوری ها و پیشرفت های موجود در دنیا استفاده نماید و مغز و سرمایه و نیروی کافی داشته باشد . وقتی اینگونه نباشد بنابراین این حرف در واقع می تواند تنها ملعبه كشورهای توسعه یافته باشد تا عرق ملی و غیرت وطنی جهان سومی را بگیرند ، انها را تخدیر کنند و و از نیروی كاری و عقلی انها استفاده كنند و در عین حال یك بهانه و توجیه و دلخوش كنك خوب برای دوستان زحمت کش مهاجر خود نیز فراهم نمایند . ولی سوالی که از این دوستان باید پرسد این است که ایا واقعا کشورهای پیشرفته هم جهان وطنی را قبول دارند و واقعا ما را هم ردیف خودشان می دانند و کشور ما را هم کشور خود می دانند؟ یا اینکه همیشه از سطحی بالاتر به ما نگاه کرده اند و و خود را بالاتر و برتر دانسته اند ؟ فقط کافی است به فیلم های هالیوودی نگاه کنید تا در تک تکشان افتخار و اعتبارشان به کشورشان را ببینید و متوجه شوید که منظورشان از جهان وطنی چیست !
    اتفاق بدی كه در این دوره افتاده است این است كه متاسفانه عرق وطنی وملی و تعهد به ان از بین رفته است و به جز معدودی در بقیه کمرنگ شده است ، برای مثال در دانشگاه شریف یكی از کارهای معمول در سال سوم لیسانس پر كردن فرم برای رفتن از ایران است و هر كس نرود عجیب است ! در عین حال كسانی هم كه به كشور برمی گردند انقدر مواجه با این سخن مردم عادی میشوند كه برای چه بازگشتی كه مثل اینكه وظیفه همه این است كه در مقابل مشكلات فرار كنند و قدر عافیت بدانند و متاسفانه به همین دلیل است كه در چندین نسل گذشته ما این رفتن ها و بی توجهی به سرنوشت کشور مایه خجالت نیست كه به افتخار و مباهات هم تبدیل شده است . خدا را شكر كه جنگ ایران و عراق در زمان حال رخ نداد چرا كه مطمینا با این وضع نمی دانم استان چندم عراق بودیم . خدا را شکر كه ان جوانانی كه جانشان و سلامتیشان را دادند بر خلاف این دوستان سفر کرده ، قدر عافیت ندانستند و بر سر نادردناك خویش دستمال بستند و به دنبال پیشرفت و راحتی خود نبودند و مردانه ماندند ، ایستادند و رفتند و یا جانباز و شیمیایی بازگشتند و هنوز هم دارند زجر می کشند و هر روز خبر رفتنشان می رسد. می دانستید بسیاری از اینها تحصیل و زندگی های مرفه اشان را در خارج رها کردند و بازگشتند تا در جبهه ها بجنگند و خوب می دانستند در انجا حلوا خیرات نمی شود (رجوع شود به زندگی نامه شهید دوران ) ! ایا اوضاع فعلی و و سختی هایش از جنگ و جان دادن بدتر است ؟ ایا بالاتر از جان چیزی داریم ؟ البته کسانی که چنین کاری را کردند احتمالا با این طرز فكر ما جزو خطاكاران تاریخند ! چون ما فهمیده ایم و انها نفهمیدند! چرا كه جانشان را بیخود و بی جهت بر سر خاك و ابی گذاشتند که الان دیگر جهان وطنی شده است و در نهایت هم هیچ اتفاقی نیفتاده است . دنیا وطن ماست ! البته شاید علت دیگرش هم این باشد كه جنگ نیازی یه نخبه نداشت و افراد عامی هم می توانستند بجنگند و نخبگان ما باهوش تر از این هستند که جانشان را به خاطر چیزی هیچ و پوچ بدهند!

    بیایید اصلا فرض کنید تلاشمان هیچ فایده ای هم نداشته باشد ایا به نظرمان عمل به وظیفه خود ارزش نیست ؟ شنیده ام در به اتش انداختن ابراهیم زنبوری تند تند با دهانش اب می اورد تا آتش را خاموش کند و همه به ان می خندیدند و وقتی به وی گفتند مگر تو چقدر آب می توانی بیاوری؟ گفت کم، ولی حداقل وقتی از من بازخواست کردند که در سوزاندن ابراهیم تو چه کار کردی ؟ خواهم گفت هر کاری که توانستم و از دستم برآمد! ولی هیچ کس حرفش و ارزش کارش را نفهمید ! هیچ کس نفهمید که ارزش این کار به مقدار ابش نیست ، در عمل به وظیفه اش است ، به تعهدش است ، به شناختش و درک موقعیتش ، احساس وظیفه اش و همتش است ! و مصیبت بارتر اینکه هیچ کس دقت نکرد که این زنبورها اگر صدها میلیون بودند اتش خاموش می شد !

    در اخر برای پاسخ به بقیه توجیهات و بهانه های دوستان یك مطلب كلی را می خواهم عرض كنم و ان اینكه اصلا همه حرف های شما درست ولی اگر قرار باشد كسی تا ارتقای خودش و راحتی خودش را در جای دیگر دید نتواند از حق خود بگذرد پس جایگاه وطن پرستی ، ایثار ، از خودگذشتگی ،‌عرق وطن ، عرق ملت ، عرق خاك و بقیه چیزهای دیگر كجاست ؟ ایا بزرگانی که در این مسیر جانشان را برای کشور گذاشتند در اشتباه بودند ؟ نظرتان راجع به امیر کبیر و ستارخان و باقرخان و مصدق و ... چیست ؟ راجع به جانبازی که روی سیم خاردار خوابید تا بقیه از رویش رد شوند تا به خاطر تاخیر، عملیات شکست نخورد، نظرتان چیست؟ کار خلبان حسین دوران که از امریکا و همه امکاناتش بازگشت تا برای کشورش بجنگد و تنها ساق پایش از عراق بازگشت را عاقلانه می دانید؟ فقط انها وظیفه داشتند و ماها نداریم ؟ ایا کار انها پاسداشت نمی خواهد ؟ ایا تا وقتی وطن دوست هستید که هیچ هزینه ای برای شما نداشته باشد ؟ ایا فقط انداختن نشان فروهر بر گردن کافی است؟ ایا کسانی که در اینجا مانده اند و با مظلومیت و در اقلیت بودن و با خون دل دارند کار می کنند اینهایی که شما فهمیده اید را نفهمیده اند و شما زرنگ تر و باهوش تر هستید ؟ شاید هم اینها ساخته هایی هستند كه در جهان سوم تعریف شده اند و واقعا در جهان فعلی پیشرفته وقرن بیست و یكم محلی از اعراب ندارند .اگر جوابتان به این سوال ها قبول هزینه دادن برای کشورتان در شرایطی که به شما نیاز دارد ، نیست ، یک خواهشی از شما دارم و ان اینکه لطفا دیگر حرف از وطن پرستی و وطن دوستی و خاک و بقیه چیزها نزنید که در ان صورت عوض کردن شمایل هایتان در فیس بوک و ابراز نظراتتان زیر وبلاگ ها و مطالب و رای دادن هایتان بیشتر مایه خنده است تا تاثیر گذار بر واقعیت! و بدانید هر چه بر سر این کهنسالترین کشور دنیا که با فداکاری های زیاد نیاکانمان به نسل ما سپرده شده است، بیاید مطمینا شما هم فعالانه در ان نقش داشته اید و مقصرید چون برایش راحت طلبانه و منفعت طلبانه و در عین حال طلبکارانه ، هیچ کاری نکردید و یا اگر کردید به اندازه قدرش نبود ! توصیه می کنم به فرزاندنتان هم کاری که کرده اید را نگویید شاید آنها حس قدر شناسی و وظیفه شناسی و میهن دوستیشان بیشتر از شما باشد و طور دیگری به شما نگاه کنند!

    خواهید پرسید مگر چه کار می شود کرد و شما چه می کنید ؟ هیچ کار بزرگی قرار نیست بکنیم ، فقط می مانیم ! فقط به اندازه توانمان سعی و کار می کنیم و در هر موقعیتی که هستیم سعی بر بهتر کردنش خواهیم داشت . اعتقاد داریم قطره قطره ها روزی دریا خواهد شد و همان یک گل های هر کداممان هم بویی از بهار را دارد که در جمع شدنش با گل های دیگران و تعداد زیادشان اخر بهار را خواهد آورد . همین کافی نیست ؟

    شاید هم بد نباشد نقل قولی از اقای اصغر فرهادی داشته باشیم که وقتی در بازگشت از گرفتن جایزه اسکارش از وی پرسیدند چرا کشور را ترک نمی کنی گفت کشورمان با مشکلاتش مانند یک بچه مریض است و والدین هیچ وقت نمی توانند بچه مریض را رها کرده و دور شوند هر چند هیچ کاری هم نمی توانند برایش بکنند.

    به عنوان اخرین کلام جمله معروفی را که در بسیاری جاها دیده ام ذکر می کنم که :
    بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند؛ تا آیندگان ندانند جزو بی‌ عرضگانِ این برهه از تاریخ بوده ایم .

    بد نیست این مطالب را هم بخوانیم (5)(6) (7)(8)

    1-پیرامون مهاجرت نخبگان
    http://hamandishi.net/2010/2010-09-04-17-47-31/1388-09-11-23-04-36/56-1388-09-16-11-40-25/2356-1388-07-14-03-41-27.html
    2 -مهاجرت نخبگان دلایل و پیامد ها

    http://www.afarinesh-daily.com/afarinesh/News.aspx?NID=4156
    3-ضریب هوشی 84 برای ایرانی ها
    http://www.bultannews.com/fa/news/37567

    5-نخبگان عقب مانده ما !

    http://alef.ir/vdcbzfb85rhb8gp.uiur.html?113072

    6- چرا به ایران بر می گردم

    http://www.gaahak.com/2012/09/blog-post_7.html

    7- دلم برای ایرانم می سوزد

    https://perssis.wordpress.com/2012/08/30/%D8%AF%D9%84%D9%85-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%85-%D9%85%DB%8C-%D8%B3%D9%88%D8%B2%D8%AF-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86/#comment-137

    8- باز هم ماندن بازه هم رفتن

    http://sinjimbanoo.blogspot.ca/2010/12/blog-post_09.html?showComment=1347616956411#c4767224629805609507





  • حرفهای شما درست
    ولی به نظر شما اگه یه نخبه بخواد اینجا کار کنه میزارن؟؟؟
    نمونه عینی پسرخاله من ...برای تز دکترا یه طرحی رو داد و برد به دانشگاه اصفهان نشون داد، گفتن طرحت خیلی عالی و خوبه..فقط هزینه ش زیاده..خودت اگه پولش رو میدی بیا شروع کن مراحلش رو...علیرغم هزینه زیاد خودش هزینه رو قبول کرد...بعد با چند نفر از اساتید صبحت کرد که باهاش همراهی کنن..تا نصفه راه باهاش اومدن و گفتن طرحت خیلی کار میبره، برو یکی دیگه رو پیدا کن که کار کنه بات
    ایشون این طرح و جزییاتش رو برای آمریکا ارسال کرد...در سریعترین زمان ممکن براش جواب اومد که شما بیا اینجا، خونه، ماشین، حقوق، حساب بانکی و هرچیز دیگه ای که لازم داری ما به شما ارائه میدیم...فقط این تحقیق رو توی کشور ما انجام بده
    و الان هم در ماساچوست هست و داره این پروژه رو انجام میده
    خیلی ها از نخبه ها دلشون میخاسته که همینجا توی ایران بمونن و کار انجام بدن
    اما خیلی های دیگه دلشون نمیخاسته به اینها فضا بدن و نتیجه این شده

  • محمد 94/12/5 ساعت 18:48

    باسلام. بسیار عالی بود.ممنونم . من که لذت بردم. هم قسمت نخست و هم قسمت دوم را یک جا دیدم.