اعترافاتی عجیب و تکان دهنده در مورد فائزه هاشمی|قسمت دوم


مکالمه لو رفته..!
وقتی حیا و عفت در خانواده فائزه هاشمی از بین رفته است..!


+ 
102

- 
29
ارسال در 1397/7/16 ساعت 10:13 2018-10-8 10:13:11
محسن
توسط محسن


عرض x طول

دکمه اشتراک گذاري تلگرام ارسال ويدئو در تلگرام

ارسال نظر
CAPTCHA
کد امنیتی زیر را وارد نمایید.
Image CAPTCHA
Enter the characters shown in the image.
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
  • وقتی رود خونه رو به بالا بره غورباقه ابو عطا می خونه

  • بچه ها دعوا نکنید. برید جقتونو بزندید تو فضای مجازی جفتک نندازید خانواده رد میشه.

  • خداوند عاقبت امور مارا ختم به حیر فرماید ومارابا امام خمینی روحی فداه وامام خامنه ای مد ظله العالی محشور فرماید.
    اینها مثل فائزه و کرباسچی ودیگران فریب شیطانها را خوردند و درزمین دشمن بازی می کنند ولشکر شیطانها هستند.

  • ناظر 97/7/23 ساعت 13:05

    اکثریت خانواده هاشمی فساد مالی و فکری دارند و همین باعث شده تا حرفها و کارهایشان ضد دین و اسلام باشد و در راس انها این نفهم احمق است . فائزه را باید بیشتر یک بهایی دید تا مسلمان چون حرفهای همانها را میزند . هر لقب زشتی که به او داده شود سزاوار ان است ولی باعث ادم شدنش نمیشود چون تمام احترامی که خود و خانواده اش در نزد مردم مسلمان ایران داشته اند از بین رفته و این موضوع عقده هایش را هر لحظه بیشتر میکند .

  • سلام
    به نظرم شما هر دو خیلی بیکار هستید که اینقدر با هم کلکل می کنید.

  • میدانید چه چیز ریشه ایمان را می سوزاند:

    خرافه گستری به نام دین و بی عدالتی به نام خدا و سکوت در مقابل ستم

  • reza1370 97/7/20 ساعت 23:10

    آقا فقط احمدی نژاد

  • در پاسخ به کامنت گزار به محمد لیبرال
    گویا ما هرچه سعی می کنیم با استدلال سخن گوییم شما با هوچی گری و فرافکنی به حواشی و مسایل دیگر می پردازید . بنده کجا از آزادی عمل فرد تا آنجا که با آزادی دیگران در تعارض نباشد دفاع کردم که این چنین شمشیر کشیده و حمله می کنید . من اتفاقا اشاره کردم که این طرز تفکر با دین داری در تضاد است . من از آزادی اندیشه دفاع کردم که مهمترین دلیل توسعه مکاتب فلسفی و ایدئولوژی ها و علوم مختلف است . این که دیگر انکار شدنی نیست . یعنی در سایه استبداد و نبود آزادی اندیشه تمدن غربی اصلا به وجود می آمد .در مورد استبداد دینی بنده هم چنان سر حرف خود بوده و آن را مهمترین دلیل عقب ماندگی جوامع اسلامی می دانم . مرحوم نائینی هم از عالمان مشروطه خواه که در دفاع از مشروطیت کتاب نوشته است استبداد دینی را از استبداد سیاسی به مراتب خطرناک تر دانسته و معتقد بودند این استبداد مقوم و حامی استبداد سیاسی و در نتیجه بدتر آن می باشند و مبارزه با آن هم سخت تر از مبارزه و براندازی استبداد سیاسی است .
    بنده مدافع کامل تمدن غربی نبوده و اتفاقا انحرافات و تند روی های آنها را در کامنت های قبلی ام به آن اشاره کردم اما واقعا غرب ستیزی های شما و امثال شما دیگر خیلی مضحک و لوث شده است . اگر غرب هیچ دستاوردی برای بشریت و مسلمان نداشته و همه دستاورد هایش شیطانی است و به درد ما نمی خورد که باید بساط جمهوری اسلامی برچیده شود چرا که جمهوریت جمهوری اسلامی و برخی قوانین قانون اساسی اش بر گرفته از تمدن غربی است . تفکیک قوا و استقلال سه قوه جمهوری اسلامی برگرفته از همان لیبرالیسم است که تو و امثال تو داری به آن فحش می دهی .به قول صادق زیبا کلام در مناظره معروفش با خسرو پناه شما اصل تفکیک قوا را از قال الباقر و قال الصادق گرفتی یا از غرب!
    در مورد حلال و ابدی بودن همه احکام باید بگویم این در مورد احکام عبادی می تواند این گونه باشد اما در مورد احکام اجتماعی اسلام با توجه به تغییر شرایط و مقتضیات زمان چنین نیست . در مورد ادعای فرازمانی فرامکانی همه قرآن و دین هم باید بگویم خیلی تند میروی و ادعاهای بی اساس مطرح می کنی . البته از تو عجیب نیست چون تو با این ادعایت به خوبی نشان دادی که جز همان جریان سنت گرای منحط حاکم بر جهان اسلام که هم چنان می خواهد این جهان و مردمش را در قرون وسطی نگه دارد هستی . خیلی لاف می زنی و گزافه می گویی .ضمنا همه مسلمانان را هم طرفدار تفکرات منحطت معرفی نکن . اما به یاری خداوند نادرستی لاف و گزاف هایت را مشخص می کنم.
    1- در قرآن آمده کافران را به دوستی نگیرید . حتی مقوله به نام جهاد ابتدایی در اسلام وجود دارد . بر مبنای جهاد ابتدایی جوامع و دول کفار اهل کتاب یا باید مسلمان شده یا جزیه بدهند . دول و جوامع مشرک کافر حربی محسوب می شود و یا باید مسلمان شوند و اگر نخواستند پیرو یکی از ادیان الهی شده وگرنه باید با آنها جنگید . در مواردی هم می توان با آنها پیمان صلح بست اما این موارد استثنایی است و اصل جهاد با آنهاست .خوب بفرمایید جمهوری اسلامی چه قدر به این دستور قرآنی عمل کرده است ؟! چرا مهمترین دوستان و شریکان جمهوری اسلامی دو کشور یکی خداناباور چین و دیگری بت پرست و مشرک هند است . مگر قرآن نگفته کافران را به دوستی نگرفته و با مشرکان هم بجنگید . چه طور جمهوری اسلامی با آنها که نمی جنگد بلکه مهمترین دوستانش هم به خصوص در زمان تحریم مقابل آمریکا محسوب می شود و حتی در بعضی موارد از سر ناچار به آنها باج هم می دهد .
    2- بعضی هم چون صادق زیباکلام معتقدند رویکرد سیاسی نظام اسلامی ایدئولوژیک بوده و دشمنی با آمریکا را مثال می زنند . این ادعا به صورت مطلق درست نیست و اتفاقا نظام جمهوری اسلامی در بعضی موارد پشت پا به اصول و آرمان های انقلاب برای منافع ملی و کشور زده است .
    نمونه آن همین حمایت جمهوری اسلامی از فلسطینیان مسلمان است که برمبنای دفاع از مستضعفان است اما در مورد سرکوب مسلمانان سین کیانگ توسط دولت چین و سرکوب و کشتار مسلمانان کشمیر توسط دولت مشرک هند هیچ موضعی که نمی گیرد که در بسیاری ا ز موارد حتی اخبار مربوط به آن را منتشر نمی کند .
    3- بانک داری : در اسلام مقوله ای
    به عنوان بانک وجود نداشته است چرا که این پدیده ای مدرن است .ذات بانک داری در گرفتن و دادن سود پول و گرفتن بهره دیرکرد است که در اسلام ربا محسوب می شود و در قرآن جنگ با خدا نامیده شده است . آقایان کلاه شرعی درست کرده و با عوض کردن اسم بهره و سود به نرخ کارمزد و سایر حیله های شرعی در بعضی موارد از بانک های غربی هم که آنها را رباخوار می دانند در زمینه نرخ بهره و جریمه دیر کرد هم جلوتر افتاده اند البته بنده معتقدم که در عصر جدید ربا ندادن بیهوده است بلکه باید نرخ بهره را تعدیل کرده و طوری باشد که به ضرر وام گیرنده نباشد واو را استثمار نکند. وگرنه چه کسی می آید و اصلا این قدر پول دارد که برای رضای خدا و قرض الحسنه چند میلیارد به دیگری وام بدون بهره و سود دهد . این مطلبی است که آقای فنایی در کتابش یا نصر حامد ابوزید اشاره کرده اند که آیا برای جدید اصولا مصداقی از ربای حرام در صدر اسلام هست یا نیست .؟ آیا اصولا حذف و ریشه کنی ربا در جهان کنونی امکان دارد یا حکومت حداکثر کاری که می تواند و باید بکند کاهش نرخ بهره است آن هم تا حدی که به رکود اقتصادی و گسترش فقر منجر نشود . این را اتفاقا آقای مهدی نصیری که بر خلاف دو نواندیش سابق یاد شده اصلا مدرنیته را قبول ندارند به آن اشاره کردند . ایشان این موضوع را مطرح کرده که ما آیا نباید بانک داری را در دوران مدرن به عنوان اکل میته قبول کرده و تا حد امکان از آسیب های آن را بکاهیم یا بیایم با کلاه شرعی درست کردن ادعای بانک داری اسلامی کنیم و از بانک های خارجی هم در ربا دادن و گرفتن بدتر عمل کنیم . کدام معقول تر است اولی یا دومی ؟
    در ادامه لاف زدی که همه باید فلسفه بافی خود را با قرآن تطبیق دهند . اما مشکل این جاست که در همه موارد نمی توانیم فلسفه بافی های خود را با قرآن تطبیق بدهیم چون بخشی از قرآن مبهم و نیاز به تفسیر دارد و بین مفسرین شیعه و سنی هم اختلاف فراوان است . اگر قرآن کتاب هدایت است که البته واقعا می باشد اما آیا این هدایت عام و برای همه است؟مگر حضرت علی هنگامی که عبدالله بن عباس را برای گفت و گو با خوارج فرستاد نگفت که با آنها با سنت مناظره کن نه قرآن و عبدالله بن عباس خلاف توصیه حضرت علی عمل کرد و شکست خورد . در مورد مطالب علمی قرآن هم باید بگویم ادعای اعجاز علمی قرآن ادعاهای مضحک و غلو آمیز بود که عده ای از این معجزه تراشان با تفسیرهایی غلط آیاتی را که اصلا ربطی به علوم طبیعی جدید نداشته و بعضا با علوم جدید در تضاد هم می باشد معجره معرفی کردند. اتفاقا آقای جعفر نکونام از اساتید قرآنی در سایت قرآنی مدهامتان ادعای اعجاز علمی قرآن را رد کردند و این مسئله را به خوبی نشان دادند که برخی از آیات قرآن اصلا منطبق بر علم زمانه خودش که در زمان ما غیر علمی محسوب می شود هستند و البته این به معنای غیر الهی بودن قرآن نیست . ایشان در همین زمینه می گوید :
    آیات مخالف علم در قرآن یکی دو تا نیست که بتوان آن را توجیه کرد و با حمل آیات با معانی موافق علم از عهده حل مشکل آنها بر آمد بلکه دهها و بلکه صدها آیه می باشد .قرآن کتاب تذکره و موعظه و هدایت معنوی و اخلاقی است. در یک کتاب اخلاقی و موعظه ای هیچ اشکالی ندارد که برای پیش برد مقاصد از تصورات غیر علمی و باطل مخاطبان که البته نزد مخاطبان واقع می نماید بهره برداری کرد . این هم یک ادعای گزاف و لاف زنی دیگر که از تو رد کردیم .
    به
    اما لاف زنی و گزافه گویی کردی که ما مطمئن بوده همه حقایق فراتاریخی فرامکانی و فرازمانی هستند و همه این حقایق هم در دین اسلام برای ما نازل شده است.
    اولا بر چه مبنایی یک چنین ادعای مضحک و گزافه گویی می کنی .خدا در قرآن چنین ادعایی را مطرح کرده و یا پیامبر اسلام و سایر امامان چنین ادعایی را مطرح کرده اند .
    ثانیا منظورت از اسلام کدام است؟اسلام طالبان و داعش یا اسلام فیلسوفان یا اسلام فقها و یا اسلام مفسران و یا اسلام عارفان و یا اسلام نواندیشان دینی با همه اختلافات و برداشت های متفاوتی که از اسلام دارند .
    اسلام فرقه های سنی یا فرقه های گوناگون شیعه ؟ اسلام بیش از 80% مسلمان یعنی اسلام اهل سنت که اکثریت مسلمانان جهان را تشکیل می دهند و اکثر نومسلمانان غرب پیرو آن می شوند یا اسلام شیعه که در نهایتا بیش از 20% مسلمانان پیرو آن نیستند .
    اسلام کدام یک از این مذاهب و اصناف و گروههاحقیقت مطلق است .
    برو این قدر لاف نزن و ادعاهای گزاف نکن . بنده آن چه را باید در مورد مدعیات شما به خصوص گزافه گویی های اخیرت را بگویم گفتم و دیگر وقت بحث کردن را در این زمینه ندارم . قضاوت را به مخاطبین و خوانندگان واگذار کرده که خود در این زمینه اندیشه و تامل کنند .

  • ظاهرا حرفهایی که خودتان می نویسید را هم نمی خوانید.
    کسی که مدافع لبیبرالیسم و آزادی با تعریف عدم تعارض با حقوق دیگران است حالا می گوید من کجا همچین حرفی زدم!!
    ته تمام حرفهای شما این است که بیایید احکام اسلام را رها کنید و از نسخه لیبرالیسم استفاده کنید.

    آزادی اندیشه را هم ثابت کردم که منظور شما نیست. شما اسم آزادی غریزه را آزادی اندیشه کذاشته اید و وقیحانه دین را به استبداد متهم می کنید. اگر اینطوری راضی می شوید پس بدانیدکه دین در این مورد کاملا استبدادی عمل می کند و مطلقا اجازه نمی دهد که تحت عنوان آزادی اندیشه توجیه گناه و اقدامات خلاف اسلام انجام شود. مرحوم نائینی هم بعد از اینکه فهمید چه گندی با آن کتابش بالا آورده خودش همه نسخه های کتاب را که توانست جمع آوری و معدوم کرد چون فهمید که اسلام نمی تواند با این تعریف امروزی آزادی اندیشه مطابقت داشته باشد. آنچه اسلام آزادی و حریت می داند در بندگی و خدا شناسی و شناخت بهتر از او است. مثل مباحث بسیار تند و شدید و جدی اما بردارانه دو طلبه. اما جایی برای آزادی که هدف از آن مسخ کردن انسان به حد خوک است وجود ندارد. شما اگر دوست دارید اسم این برخورد را بگذارید استبداد.

    اما این هم که در جمهوری اسلامی بسیار از قوانین و احکام برگرفته از احکام غربی است خطای این نظام است و نه خطای اسلام. جمهوری اسلامی ابدا نتوانسته است که اسلام را به درستی پیاده کند و از همان ابتدا زیر فشار روشنفکران اول انقلاب این انحرافات وارد نظام شد. از اساس سبک حاکمیت غربی و وجود شورا و تفکیک قوا با حاکمیت اسلامی ناسازگار است و هر چه هم بیشتر پیش رفتیم بیشتر این تضاد و وضعیت شترگاو پلنگی مشکلات خود را نشان داد. در همان سال 1358 امام خمیتی فهمید نا چه حد اشتباه کرده بود که به احزاب آزادی داد و مجلس و مطبوعات را رها کرد:

    اگر انقلابی عملی شده بود، فتنه انگیزان به جای خود می‌نشستند و اما
    اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم
    به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی،
    هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که
    رژیم فاسد را شکستیم و این‌ سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی
    عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و
    مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤسای آنها را به محاکمه کشیده
    بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤسای آنها را به سزای
    خودشان رسانده بودیم، و چوبه‌های دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده
    بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی‌آمد. من
    از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز، عذر می‌خواهم، خطای خودمان
    را عذر می‌خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما
    انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست،
    پاسداران ما هم انقلابی
    نیستند؛ من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی‌دادیم
    اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می‌کردیم. تمام
    جبهه‌ها را ممنوع اعلام می‌کردیم. یک حزب، و آن «حزب الله»، حزب
    مستضعفین.
    صحیفه امام جلد ۹ - صفحه ۲۸۲
    زمان: ۲۶ مرداد ۱۳۵۸ / ۲۳ رمضان ۱۳۹۹

    و برای همین در اولین فرصت بعد از جنگ دستور فوری به اصلاح قانون اساسی داد. متاسفانه عمرش کفاف نداد که تصحیح قانون اساسی را به درستی جلو ببرد.

    انسان همان است و نیازهای اجتماعیش هم همان است که بود. فقط ابزارهایش تغییر کرده است و بس. و من افتخار می کنم که تو مرا سنت گرای منحط بدانی. چون اصل اسلام همان است که رسول الله آورد و این جیزهایی که اسمش را نواندیشی کذاشته اید همان است که رسول الله همه آنها بدعت اعلام کرد و فرمود کل بدعه حرام. هر نوآوری در دین حرام است. دین همین است که عرضه شد و اگر قرار است اجتهادی باشد فقط در چارچوب محدوده دین است و نه در خارج از آن. و همان قرون سطی که تو بد می دانی - و البته برای مسیحیت بد بود- عصر طلایی اسلام بود و هدف ما بازگشت به شکوه همان دوران و حتی بهتر از آن است. . این جز با بازگشت به همان مسیر سازش ناپذیر رسول الله با کفر میسر نیست.
    ولی ای کاش حداقل به اندازه سید محمد علی باب مردانگی داشتید و اعتراف می کردید که دین جدیدی آورده اید. نه اینکه رسما احکام اسلامی را رسما وارونه کنید و با اسمهای قلمبه مانند هرمنوتیک و قبض و بسط برای این بدعتها توجیه بتراشید.

    1- جمهوری اسلامی در خصوص پیمان با کافران اشتباه کرده است و البته دلیل این اشتباه هم نفوذ گسترده روشنفکران به اصطلاح مسلمان در بدنه حاکمیت است. حاکم اسلامی نیاز به مامور و ابزار برای اجرای اسلام دارد. اما وقتی همه کارمندان و نیروهای موحود افرادی القاطی هستنند که فارغ التحصیلان دانشگاههای غرب زده ما می باشند وضعیت بهتر از این نمی شود. اسلام جایی برای به رسمیت شناختن طاغوتها ندارد و وظیفه مسلمان هم حمایت از همه مظلومان و مسلمان عالم است. اصلا برای همی است که پیوستن به برجام و FATF و نظایر آن از بیخ حرام است چون دستور دادن کافر به مسلمان جایی در اسلام ندارد.
    به این ترتیب رویه ای که در ابتدای انقلاب داشتیم که حمایت از همه جنبش های اسلامی از مورو تا پولیساریو و مبارزه با همه قدرتهای شرق و غرب اعم از آمریکا و شوروی و چین و دیگران بود بود کار درستی بود. اتفاقا در نتیجه اینکارها بود که مسلمانان احساس عزت کردند و ما از آنها استفاده متقابل کردیم. ما توانستیم شوروی و چین را تهدید کنیم که اگر به خواستهای ما توجه نکنند اقلیت های مسلمان این کشورها را وادار به شورش می کنیم. همینکه مساله باعث شد که 21 لشکر ارتش شوروی که پشت مرزهای ایران صف بستند با دستور برژنف بازگردند. اینها مجبور شدند به مسلمانان کشورهایشان آزادی مذهبی بدهند.
    اما متاسفانه بعدها و در عصر منحوس هاشمی و خاتمی کار به حایی رسید که ما برای دریوزگی روسیه و چین و کسب حمایتهای سیاسی و اقتصادی آنان دست از حمایت مسلمانان چچن و ترکستان برداشتیم. در نتیجه آنها جذب وهابیت و سعودی شدند و داعشی ها هم نیستند مگر همان چچنی هایی که در دوره جنگ چچن متولد شدند.
    فکر نکن که من چون با اصل حاکمیت اسلام موافق هستم و از انقلاب اسلامی طرفداری می کنم حامی همه رویکردهای نظام هستم. بسیاری از این رویکردها غلط است. هدف ما باید جنگ جنگ تا رفع فتنه از سراسر عالم باشد چیزی که امام خمینی به تنهایی به آن اعتقاد داشت اما مسوولان چنین اعتقادی نداشتند و ندارند.

    2- این حرف هم درست است. مخالفت ما با آمریکا ایدئولوژیک است و البته مبارزه با آمریکا واجب است. آمریکا ام الفساد فعلی دنیا است. اما همین آمریکا حامی هند است که هند و همین نخست وزیر خون آشامش جاندارامودی هنوز پرونده جنایاتش در کشتار مسلمانان گجرات هنوز باز است. اینکه جمهوری اسلامی از هند بخواهند بندر چابهار را درست کند یک گناه نابخشودنی و خطایی استراتژیک است. کار درست مبارزه همان جنگ تا رفع فتنه از سراسر عالم است.

    3- بانکداری هم در اسلام حرام است فقط شخص هاشمی بود که با کمک محسن نوریخش این بلا را در سال 1369 بر سر ما آورد. تا قبل از آن هنوز این قانون کلاه شرعی بانکداری اسلامی وجود نداشت. اما علما هم بیکار نماندند و بارها و برها بر حرام بودن این وامها و سیاستها تاکید کردند. اما جه فایده؟ علم اقتصاد که خودش فرزند لیبرالیسم است ربا را یک اصل علمی می داند!! می بینید که مشکل از اسلام نیست. مشکل از نفوذ لیبرالها در نظامی است که به اسلام برپا شده است. اگر لبیرالها را حذف کنیم این مشکلات هم حل می شود.
    اما ما باید بانک و مفهوم کالا بودن پول را کلا از اقتصاد حذف کنیم. البته جالب است که دنیا در حالا حرمت به همین سمت است. کشورهای اروپاتی سود سپرده ها را عملا صفر کردند و بهره را نیز زیر یک درصد آورده اند. بزودی بانک از یک بنگاه اقتصادی تبدیل به یک انتقال دهنده و انبار کننده صرف برای پول می شود. یعنی برخلاف حرفهای نصیری نیازی به اکل میته هم نیست.غربیها عمل به اسلام را شروع کرده اند! البته بی آنکه صدایش را در بیاورند. و بدانید ادعای اینکه بانکها محبورند نرخ سود را بالاتر از تورن نکه دارند هم یک دروغ است. جون دلیل تورم همین نرخ های سود است چون تولید کننده و وارد کننده محبور است سودی بیش از سود باکی روی قیمتهایش بکشد تا ضرر نکند. لهذا اروپاییان با کاهش سود بانکی نهتنها با تورم مواجه نشدند که تورم را عملا به صفر رساندند.

    4- تطبیق فلسفه با قرآن نه تنها یک لاف نیست که کاری است که به خوبیر انجام شده است. علامه طباطبایی که مفسر بزرگ قرآن در عصر ما است خود یک در جه اول یک فیلسوف است و با آنکه تلاش فراوانی کرده که اسمی از فلسفه در تفسیر قرآن نبرد می بینید که نظرات فلسفی او در تطابق بسیار خوب با تفسیری است که انجام داده است.
    حقیقت این است که تا نسحه اصل نباشد بدلش را درست نمی کنند. اینکه عده ای با تفسیر قرآن نتیجه بگیرند که خدا جسم است چه ربطی به ما دارد؟ تازه اختلاف در تفاسیر شیعه و سنی هست بیشتر در مورد احکام است و در مورد فلسفه اصل اهل سنت و اخباریون شیعه اکثرا وارد تفسبیر آیات فلسفی نمی شوند و حتی می گویند حق تفسیر آنها را نداریم! ضمنا ما در کنار قرآن روایات قوی به اندازه کافی داریم که با قرآن تفسیر کنیم. اما اینکار بیشتر در حوزه فقه است. در مورد آیات فلسفی فقط شیعه اصولی نظر می دهد. نتیجه تفسیر هم باید به گونه ای باشد که نص و ظاهر آیه را نقض نکند و این اولین بار ملاصدرا توانست چنین کاری را به خوبی انجام دهد.
    اما اینکه قرآن تفاسیر متعدد بر می دارد به خاطر این است که قرآن معلم می خواهد. خوارج قبول نداشتند که امام قرآن ناطق است. برای همین به عبد الله بن عباس فرمود با روایات پیامبر با آنها محاجه کن. چرا که این روایات همان تفسیر حقیقی قرآن است. ضمنا خوارج بحث فلسفی نداشتند. بحث آنها فقهی بود.
    جعفر نکونام هم بشدت در اشتباه است. او وحشت کرده است از اینکه چرا بعضی نظریات به اصطلاح علمی فعلی به ظاهر با قرآن سازگار نیست لهذا راه فرار در پیش گرفته و از بیخ اعجاز علمی را منکر شده است. اما او در اشتباه است. روزگاری نظیریه کپرنیک هم خلاف قرآن و آیه "و الشمس تجری لمستقر لها" (یس،38) تلقی می شد. اما بعدها معلوم شد حق با قرآن بوده است و خود خورشید و منظومه شمسی در حال حرکت دور کهکشان هستند. در مورد شراب چند صد سال فکر می کردند چیز مفیدی است و اطبا آن را تجویز می کردند اما الان می دانیم که چقدر ضرر دارد. به همین صورت نظریه تحول داروین هم ابطال آن به قطعی مشخص شده است اما چون سنگ بنای بسیاری از ایدئولوژی های قرن بیستمی است هنوز اعلام ابطال آن را به تاخیر انداخته اند.(1)

    اما کتابی که مدعی است از جانب خالق هستی است لزوما همه آنجه در آن است باید مطابق حقیقت باشد. اگر معلوم شود یک گزاره آن با حقیقت در تضاد است در انکار کل آن کافی است و نیازی هم نیست که بیهوده بگویید عیبی ندارد از نظر اخلاقی به آن توجه می کنیم! وقتی مبدا قرآن زیر سوال رفت بروید راحت هر کاری می خواهید بکنید!
    اما بدانید آنچه شما گزاره علمی می دانید صرفا تجربه بشر است. تجربه ای که بسیار ناقص است و هر چه جلوتر برود کامل می شود و می فهمد قبلا در اشتباه بوده است. بنا براین فقط یک احمق ممکن است به بهانه یک نظریه و ادعای علوم تجربی بگوید علم با قرآن تناقض دارد! بلکه اگر ذره ای شعور داشته باشد می گوید علم است که در اشتباه است و باید ببیند کجا را به خطا رفته است. (2)

    5- اما مشخص شد که شما اصلا خود قرآن را نخوانده اید. به طریق اولی اصلا روایاتی را که در مورد قرآن است نخوانده اید. این ادعای خود قرآن است که می گوید
    وما من دابة فی الارض ولا طئر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم ما فرطنا فی الکتـب من شیء ثم الی ربهم یحشرون؛آیه 38 سوره انعام
    و هیچ جنبنده‌اى در زمین و نه پرنده‌اى كه با دو بال خود پرواز مى‌كند نیست مگر اینكه امت‌هایى همانند شمایند.
    ما چیزى را در كتاب خود فروگذار نكرده‌ایم- سپس همگى (در روز قیامت از نقطه مرگ‌شان) به سوى پروردگار خود گردآورى مى‌شوند

    حضرت علی علیه السلام هم در خطبه 18 نهج البلاغه می فرماید
    ... فیه تبیان کل شی ء و ذکر ان الکتاب یصدق بعضه بعضاً و انه لااختلاف فیه ، فقال سبحانه : «ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً» و أن القرآن ظاهره أنیق و باطنه عمیق لا تفنی عجائبه و لا تنقضی غرائبه و لا تکشف الظلمات الا به . خداوند گوید در قرآن بیان هر چیزی است و یاد آور شده است که بعض قرآن ، گواه بعض دیگر است و اختلافی در آن نیست و فرمود: «اگر از سوی خدای یکتا نیامده بود، در آن اختلاف فراوان می یافتند» ظاهر قرآن زیباست ، باطن آن ژرف ناپیداست . عجایب آن سپری نگردد، غرایب آن پایان نرسد و تاریکیها جز بدان زدوده نشود.

    این است اعتقاد ما در مورد قرآن . تو بیا و بگو از با کدام علم و مکتب غیر الهی می تواند جنین ادعایی بکند که به آنها پناه می برید؟

    اسلام هم البته 73 فرقه دارد که فقط یکی از آنها فرقه ناجیه و حقه است. اما اینکه جنس بدل در بازار زیاد است به این معنا نیست که جنس اصل وجود ندارد. اتفاقا به این معنا است که جنس اصل وجود دارد و بسیار هم با ارزش است. انسان عاقل می گردد و جنس اصل را پیدا می کند.
    امثال تو و سروش و فنایی و ذیگران ابتدا بیاید اعتراف کنند که کافرند و یکبار تحقیق کنند و مسلمان شوند و به این کتاب و تشیع ایمان بیاورند بعد برایش ان قلت بیاورد اگر پیدا کردند.
    اما وضعیت حاضر نشان می دهد که شما از اساس به خود قرآن اعتقاد ندارید. اما می خواهید منافقانه ماسک مسلمان هم زده باشید تا بتوانید به اسم نو اندیشی دینی اسلام را منحرف کنید و از شاهراه اسلام بیراهه ای به سمت لیبرالیسم بکشید.
    ته تمام حرفهای شما این است که بیایید احکام اسلام را رها کنید و از نسخه لیبرالیسم استفاده کنید.

    اگر درست حدس زده باشم احتمالا تو یکی از یهودیان ایرانی الاصل ساکن اسراییل هستی و جزو ارتش سایبری اسراییل که وظیفه دارند با حضور در سایتهای مختلف ایرانی نسبت به ایجاد شبهه و شک در مورد اسلام اقدام کنند. اگر واقعا اینطور است برو وقت خودت را در همان سایتهای اصلاح طلبان تلف کن.
    چون در اینجا کاسب نیستی.


    ================
    1-و البته خودم من هم به اندازه کافی جواب برایش دارم.و صد البته حز حضرات مدعی تخصص جز فحاشی پاسخی دریافت نکردم. بعدا فهمیدم اختصاصی به ایران ندارد و در خود آمریکا هم محققان و زست شناسانی که جرات کردند این نظریه را زطیر سوال ببرند از دانشگاهها اخراج می کنند و هیچ ژورنالی هم مقالاتشان را چاپ نمی کند. مستند اخراج شدگان (Expelled) در مورد همین افراد است.
    2- کتاب دکتر موریس بوکای کگه اصلا مسلمان نیست با نام "تورات، انجیل، قرآن و علم" را بخوانید تا ببینید چگونه یک غیر مسلمان با انصاف اعتراف می کند به معجزات علمی قرآن و یک آخوند ان شاء الله ساده لوح و کم سواد از آن فرار می کند.

  • در پاسخ به مهمان ساعت 16:24 به تاریخ 18/11/10
    این شما هستید که با حرافی و مطالب نامربوط می خواهید فرار به جلو کنید .
    اولا شما که اومانیسم را به طور مطلق نفی می کنید می خواهید چه چیزی را جایگزین آن کنید. در راس حکومت دینی شما چه کسی به غیر از بشرجایز الخظابرای اداره جامعه قرار خواهد گرفت. لابد خدا و فرشتگان !!! اصلا دین برای خدمت و کمک به انسان آمده است و دین باید در خدمت انسان باشد یا انسان در خدمت دین ؟ این دستاورد های عظیم علمی و فکری بشر را انسان به وجود آورده یا حیوانات یا فرشتگان !!! اصلا کمک به هم نوع بشری یعنی چه ؟ اگر تفکر انسان گرایی را به طور کامل کنار بگذاریم چه چیزی را می خواهید جایگزین آن کنید ؟مگر در خود قرآن نیامده که انسان اشرف مخلوقات بوده یا خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آن که خود آن قوم سرنوشت خود را تغییر دهد . این ضدیت افراطی شما با اومانیسم که در تفکر اسلامی جایی نداردهمان تفکر دوران قرون وسطی در مسیحیت است که در واکنش به آن در رنسانس اومانیسم به وجود آمد که متاسفانه به افراط کشید .
    ثانیا : یعنی چه ما یک گونه عقلانیت بیشتر نداشته و آن چه که می بینیم صرفا افرایش اطلاعات است . اتفاقا ما در طول تاریخ شاهد تطورات و دگرگونی های عقلی بودیم . زمانی حقوق بشر مفهومی کاملا بی معنی بوده و تبعیض بین انسانها نه فقط بر مبنای جنسیت بلکه دین و نژاد و قومیت امری عقلانی محسوب می شد اما در زمان کنونی خلاف عقلانیت و عدالت این تبعیض ها محسوب می شود . زمانی برده داری را عرف عاقلان دنیا و حتی فیلسوفی چون ارسطو و افلاطون امری عقلانی و عادلانه می دانستند اما امروزه حتی جریان سنت گراها که مثل شما معتقد به عقلانیت واحد و فرا زمانی است آن را قبول ندارد . این یکی از موضوعات مهمی است که جریان نواندیش اصلاح طلب و تجدیدنظر طلب دینی به درستی به آن اشاره میکند .البته این به این معنا نیست که همه احکام و گزاره های دینی دوران گذشته مربوط به دین و سنت در دوره کنونی غیر عقلانی و ناعادلانه است اما قطعا بخشی از و آن با عرف عقلای زمان ما ناسازگار بوده و نمی توان از آن دفاع کرد . چنان که نه فقط نواندیشان و اصلاح طلبان دینی بلکه تعدادی از مراجع تقلید نواندیش هم چون آیات عظام صانعی ،جناتی ،مرحومان موسوی اردبیلی ،مرحوم فضل الله لبنانی و حتی مرحوم صادقی تهرانی که کتابی در رد هرمنوتیک و قبظ و بسط تئوریک شریعت به عنوان پایه های نواندیش دینی نوشته است احکام و فتواهای زیادی مبتنی بر تساوی کفار و مسلمان و زن ومرد بر مبنای همان اجتهاد در زمان و مکان داده اند . البته این مراجع تقلید متاسفانه در اقلیت بوده و اکثر مراجع تقلید شیعه علی رغم ادعاهایشان مبنی بر پویا بودن فقه شیعه هم چنان رویکرد سنتی و محافظه کارانه بدون توجه به مقتضیات و شرایط زمانه ما دارند . پس بر خلاف ادعاهای جریان سنت گرا که شما هم جز آنها هستید ما با عقلانیت های مختلف و تطورات و دگرگونی های آن در زمان های مختلف روبه رو بودیم . منتها عدم توجه به این واقعیت باعث می شود که دو جریان سنت گرا و تجدد گرا زبان هم را نفهمند و همان طور که شما گفتید در این صورت بحث بی فایده می شود .
    ثالثاً شما مدعی هستید آن چه در غرب بود فلسفه نبود و حکمت بود
    اتفاقا شما بر عکس می گویید . دکتر حسن عباسی در یک سخنرانی بر علیه فلسفه به اصطلاح اسلامی به این موضوع به خوبی اشاره کرد و گفت آن چه در تفکر دینی و الهی ارزش مند است و قرآن آن را به پیامبران داده حکمت بوده است نه فلسفه غربی و یونانی که دارای انحراف در این زمینه است . تمدن غرب حکمت محور بود و تمدن اسلامی فلسفه پرور ؟! قرآن که بارها برحکمت تاکید کرده کتابی فلسفی است ؟! عجب !!!!!!
    نمی دانستیم که غربيان از مسلمانان و حتی پیامبران جلوتر رفته اند و این قدر حکمت پرور بوده اند ؟!! تمدن اسلامی چنان که بعضی هم چون محمد ازکون و محمد عابدالجابری از نواندیشان دینی به درستی به آن اشاره کرده اند تمدنی فقه محور بوده نه فلسفه محور . همان طور که قبلا هم گفتم کل فیلسوفان مسلمان تا یک قرن پیش را جمع کنید به تعداد فیلسوفان غربی که هیچ بلکه مکاتب فلسفی که آنها دارند نمی رسد.
    رابعا این که گفتم فلسفه غرب با نقد و به تعبیر بهتر و صحیح تر شما بررسی ماهیت موضوعات مختلف سعی دربه چالش کشیدن و بررسی و تردید آنها داشت یک واقعیت است . فلاسفه غربی ماهیت همه چیز دین و خدا گرفته تا حتی علم و عقلانیت را مورد بررسی و کنکاش و چالش قرار داده و این همه مکاتب فلسفی و ایدئولوژی های مختلف را به بشریت عرضه داشتند . اگر تمدن اسلامی به قول شما فلسفه پرور بود پس چرا بیش از سه مکتب فلسفی یعنی مکاتب مشاء ، اشراق و حکمت متعالیه را عرضه نکرد ؟ چرا زمینه ساز علوم انسانی جدید نشد ؟ چرا نحوه معیشت مسلمانان را دگرگون نکرد و تکنولوژی را برای جهان به ارمغان نیاورد ؟
    بنده شاید فرق فلسفه و حکمت را ندانم اما دیگر مثل شما آن قدر مخاطبم را گاگول و نفهم فرض نمی کنم که بیایم ادعاهای یاوه ای و برعکس صادر کنم که فلسفه در دوران مدرن در غرب مرد و این حکمت !!!!! بوده که بر جهان غرب حاکم شده است و بر عکس در جهان اسلام فلسفه حاکم شده بود و رونق داشت . عجبا و خوشا به حال غربیان !!!!! که این قدر حکمت پرور بوده و توانستند در زمینه حکمت پروری از پیامبران الهی هم که خدا در قرآن فرموده به آنها حکمت آموختیم جلوتر بيافتند .!!!!
    رابعا بنده نگفتم که فلسفه در تمدن اسلامی هیچ پیشرفتی نداشته و آن طور که در قرون وسطی اروپا حاکم بوده ممنوعیت داشته و فیلسوفان را همگی می کشتند .من گفتم که علی رغم این که وضعیت جهان اسلام و تمدن اسلامی مثل قرون وسطی اروپا نبوده اما اکثریت قریب به اتفاق علمای دینی چه شیعه چه سنی مخالف فلسفه بودند و به فیلسوفان روی خوش که نشان نداده بعضا آنها را تکفیر هم می کردند . به غیر از سهروردی که اعدام شد ابو علی سینا و حتی ملاصدرا به عنوان برجسته ترین فیلسوفان مسلمان تکفیر شدند .ملاصدرا بیست سال در یکی از دهات قم آواره بود . علامه طباطبایی که تازه یک روحانی و مفسر بزرگ قرآن کریم بود منزوی و در انزوا به سر می برد . کوزه امام خمینی را بنا به گفته خودش به خاطر تدریس فلسفه آب می کشیدند . نصر حامد ابوزید از فیلسوفان نواندیش دینی تکفیر شد و از دادگاه مصر تقاضا کردند که چون مرتد است همسرش را طلاق دهید و کاری سرایشان درآوردند که ایشان از مصر فراری شده به هلند رفتند .در نتیجه یک رسوایی بزرگ برای اسلام و مسلمین در نزدیکی های ورود به قرن جدید به پا کردند . این همه واقعیات را در طرد و انزوای فلاسفه حتی در دو قرن سوم و چهارم هجری و نیم قرن زمان شاه عباس صفوی یعنی دوران رونق فلسفه که نمی توانیم نادیده بگیریم و بگوییم نه فلاسفه مشکلی نداشته و به مانند فقها در اوج عزت و تاج سر تمدن اسلامی بودند !!!
    خامسا مدعی شدید که فلاسفه تفکر مغایر دین نداشتند و ناشی از کج فهمی ها نسبت به مقولاتی هم چون وحدت وجود بوده است . اتفاقا شیخ حسن میلانی و نصیری در مناظرات خود انحرافی بودن این تفکرات را ثابت کرده اند و به خصوص شیخ میلانی در چند مناظره با طرفداران فلسفه نشان داد که ادعاهای آنها در مورد وحدت وجود شرک است و این که آنها می گویند منظور ما از وحدت وجود همه خدایی نیست صرفا یک مغالطه است و بارها مغلطه بودن ادعاهای آنها را در مورد وحدت وجود به روشنی وضوح و تبیین می کردند. ضمنا ابوعلي سینا ادعایی مطرح کرد که ما فلاسفه با زحمت و بر اساس عقلانیت خودمان به واقعیات می رسیم اما پیامبران بدون زحمت و با لطف و خواست الهی به واقعیات دست پیدا می کنند . بنابراین ما فیلسوفان در این زمینه از پیامبران هم برتریم !!!!! البته آقای نصیری موارد ادعایی انحرافی از فلاسفه را نیز مطرح کرده اند و این فقط یک نمونه بود .
    سادسا بنده فرق کلام و فلسفه را می دانم و به آن اشاره کردم . ادعای شما در مورد تثلیث بی معنی است و متکلمان مسیحی با مغالطه هم که شده آن را ثابت می کنند . چنان که مفسران و متکلمین شیعه بر خلاف گفته روشن قرآن که پیامبران را دچار خطا و اشتباه و انجام گناه در مواردی معرفی می کند و بر همین مبنا و اهل سنت عصمت را فقط در مورد وحی و وظایف تبلیغی قبول دارند و نه در رفتار. اما متکلمین و مفسران شیعه چون مدعی اند پیامبر و سایر امامان عصمت همه جانبه داشته و حتی به غیر از گناه نکردن دچار فراموشی و خطاهای معمولی نمی شدند که با آیات قرآن در تضاد است و بنابراین شروع به توجیه کردن این آیات و تفاسیر غلط و طرح مفهوم ترک اولی می شوند . مثلا قرآن سریعا در آیه ای پیامبر را توبیخ کرده که چرا فلان کار را انجام داده علامه طباطبایی این طور تفسیر می کند که این یک عتاب حبیبانه بوده و مخاطب قرآن نه پیامبر که سایرین از باب به دیوار می گویند که در بشنود است !!!! بنابراین بر خلاف ادعایتان اتفاقا شیعیان برای اثبات عقاید غلو آمیز شان در مورد امامان که در قرآن جایی ندارد بلکه حتی در بعضی موارد مثل همین مقوله عصمت حداکثری و همه جانبه با قرآن در تضاد است جز مذاهبی است که بیشتر به علم کلام و علم تفسیر نیاز دارند .

  • اعتراف خوبی بودکه اعتراف می کنید هر حکومتی مانند لیبرالیسم را هر قدر هم غلط و احمقانه و کار همین بشر جایز الخطا باشد را قبول می کنید الا حکومت دین! این یعنی همان شیطان پرستی. هر چیز جز دستور خدا. می بینید چگونه بشریت را با ایده های ابلهانه خود به بن بست رسانده اید اما از بس لجباز هستید و چنان طوق بردگی شیطان را به گردن انداخته اید که حاضر به پذیرش اشتباه خود نیستید.
    بیایید و صادقانه اعتراف کنید مشکل شما با حاکمیت دین این است که بسیاری از آن زندگی های حیوانی که اسمش را آزادی می گذارید از شما سلب می کند. والا اگر اگر احیانا خدایی وجود داشت که می گفت بروید هر کاری دلتان می خواهد بکنید، به هیچ وجه با حاکمیتش مخالفت نمی کردید.

    اما وقتی حکومت دین نباشد چه کسی قانون گذار است؟ جز همین بشر جایزالخطا؟ بشری که رسانه ها و ثروتمندان و زورمداران نظرش را مهندسی می کنند؟ و چه کسی می تواند خود آن کسی که قدرت را به دست دارد و قانونگذاری می کند وادار به اطاعت کند؟ پاسخ این است که هیچ کس! و این می شود قانون جنگل. ضعیفان باید اطاعت کنند و اقویا همیشه بالاتر قانون هستند. برای همین قانونگذار مافوق بشر باید باشد. و بشری حتی فرمانروا هم در مقابل این قانون مطیع باشد.
    و اتفاقا آنچنان مساله حکومت خدا در فطرت بشر نهادینه شده است که از همان ابتدای تاریخ تاکنون تمام فرمانروایان و حاکمان سعی کردند به نوعی حکومت خود را حکومت خدا اعلام کننذ. از فرعونها که خود را خدا می دانستند تا بسیاری از فرامانروایان که خود را پسر خود می دانستند و ساسانیان که خود را دارای فره ایزدی می دانستند و..تا پهلوی که خود را رسما نظر کرده خدا و مامور او می نامید و همه کارهایش را تاییدات خداوند متعال می دانست! و این همه اصرار برای وصل کردن حکومت به خدا برای چه بود؟
    برای آنکه هر کالایی بدلش در بازار هست به این معتی است که اصل آن کالا وجود دارد و بسیار هم گرانبها است. اگر کالایی در اصل وجود نداشته باشد نیازی نیست که کسی از روی آن بدل بتراشد.
    حکومت خدا هم وجود دارد و اصل فطرت بشر است. برای همین اینهمه نسخه بدل از آن ساختند.
    البته کار بشر امروز به چنان درجه ای از پستی کشیده است که علنا در خال مبارزه با فطرت خود است. و چون خدا را حذف کرده که آزاد باشد باید از ایسمی به ایسم دیگر پناه ببرد! پس


    اولا آری. ما به طور مطلق هر حکومتی جز حکومت الله را نفی می کنیم و هر حکومتی با هر اسمی که جز آن باشد حکومت طاغوت است. جز خدا کسی حق دستور دادن به انسان را ندارد. اگر هم پیامبر و امام حکومت و ولایت دارند صرفا به این دلیل است که از خودشان چیزی ندارند و هر چه می گویند و دستور می دهند عینا دستور خدا است. پدر هم که ولایت دارد و واسطه خلقت و انتقال ربوبیت فرزند است ولایتش تنها تا جایی است که دستوری خلاف دستور خدا ندهد. فقیه هم که از خودش چیزی نمی گوید و حکم و دستور خدا را استحراج و ایلاغ می کند به همین صورت ولایت دارد ولی اگر همین فقیه دستوری بدهد که نتواند آن را بر اساس دین خدا توجیه کند در آن هیچ ولایتی ندارد.

    و نکته اصلی هم همین جا است. حکومت دین حکومت بشر جایزالخطا نیست. بلکه بشر صرفا مجری دستور خدا است. دستوراتی که موجود و آماده است. شاید هم احیانا بشر در تشخیص این دستور دچار اشتباه هم بشود اما قطعا خطر دلیل این همه دشمنی شما لیبرالها با حکومت دینی هم همین است. والا اگر قرار بود یک بشر حکومت به دلخواه خود انجام دهد کاری می کرد که غرایز مردم از هر راهی ارضا شود و آنها را راضی نگه دارد تا حکومتش حفظ شود. برای همین حفظ قدرت است که حتی اجازه ازدواج قوم لوط را هم می دهد! و اسمش را می گذارد آزادی. چون تا وقتی مردم سرشان به پایین تنه شان مشغول باشد و با صبح تا شب کار کنند و شب تا صبح را در کلوپ شبانه و پای بساط ماری جوانا بگذرانند دیگری خطری برای حکومت ندارند! اما حکومت الله مانع این کار می شود. نیازهای مردم را در مسیرهای مشخص پاسخ می دهد نا خارج از آن. حکومت دینی در مقابل ظلم در جهان ساکت نیست و نمی تواند بگوید به من چه که در فلسطین چه می گذرد؟ برای همین است که تمام دنیای کفر متحد می شوند تا این حکومت نباشد.
    راستی از کدام دستاورد های عظیم علمی و فکری بشر سخن می گویید؟ اینها دستاورد نیست. آنچه ایجاد شده صرفا مشتی ابزار بیجان است که اتفاقا انسانها را برده و ذلیل خود کرده است. دستاوردهایی که نظم طبیعی خلقت را به هم ریخته و سبب ایجاد این همه مصیبت روی زمین شده است. هیچ موجودی هم به اندازه انسان به زمین آسیب نرسانده است.
    تازه اگر خیلی عاشق و شیفته این به اصطلاح دستاوردها هستید که این دستاوردها صرفا نتیجه دانش فنی و تجربه است نه لیبرالیسم. شما می توانید دانشمندان فضایی و هسته ای هند باشید اما بعد بروید جلوی گاو زانو بزنید و جلوی بت سجده کنید و کاهن لخت مادرزاد هم شما را تبرک کند. پس می بینید که این به اصطلاح دستاوردها هیچ ربطی به لیبرالیسم ندارد. تنها لیبرالیسم از آن ابزارها حداکثر سوء استفاده را انجام داده است.

    آری. قرآن گفته سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه همان قوم بخواهند. اما آیا هر چه انسان بخواهد درست است؟ اختیار انسان با حق انسان فرق دارد. انسان اختیار دارد که حکومت الله و یا حکومت طاغوت را انتخاب کند. اما حق ندارد جز حکومت الله را بپذیرد و اتفاقا قیامت هم برای همین است که انسانها پاسخ دهند از اختیارشان در مسیر حق استفاده کرده اند یا در مسیر باطل. اگر قرار بود هر طوری که انسان تصمم بگیرند و از اختیارشان استفاده کنند حق باشد که دیگر چه نیازی به قیامت بود؟
    نکته جالب تر که نشان دهنده اوج ریاکاری و درعگویی شما است آن جایی است که مردمی اتفاقا انتخاب کنند حکومت الله را بپذیرند. در این است که شما لیبرالها هرگز انتخاب آنها را بر نمی تابید و با تمام توان علیه آن مردم کارشکنی می کنید و دیگر مفاهیمی مانند دموکراسی که خودتان برایش قداست تراشیده اید را قبول ندارید. چنانچه از روز اول در حال مجازات مردمی هستید که در ایران حکومت اسلامی را انتخاب کردند و یا در فلسطین به حماس رای دادند که به هر حال یک حکومت با رنگ اسلامی است.


    ثانیا: اصل عقلانیت یکی بیشتر نیست. عقل اگر عقل باشد و مثل سقراط به دلیل انجام کارها عاقبت آن بیندیشد و هر بار بپرسد "خوب که چه؟" و بیندیشد جز به پذیرش حاکمیت الله منجر نمی شود. اما بشر گاهی از عقل استفاده می کند و گاهی استفاده نمی کند. اینکه الان بشر به چنان درجه ای از حماقت رسیده است و چنان عقل را با غریزه جایگزین کرده است که رسما تفاوت های انتزاعی و اختلافتوان عاطفی و عقلی زن و مرد را انکار می کند نشانه تغییر عقلانیت نیست. بلکه نشانه بی عقلی است. این دروغ است که می گوید عقلانیت تغییر کرده است. چرا که سرمایه دار غربی می خواست زن برایش کار کند چون نیروی کار ارزان بود. و زن هم اگر سرکار می آمد و حقوق می گرفت می خواست از حق خود دفاع کند. پس در نتیجه باید به او حق رای می دادند! البته این هم فریبی بیش نبود و نیست. چون خود مردهایی هم که قبلا به آنها حق رای دادند فقط خیال می کردند رای می دهند نمی دانستند آن کسی که دارد فکر آنها را جهت می دهد تا صندوق آرا را بسازد خودش یک سرمایه دار دیگر است! این هم که کار بشر به جایی می رسد که یک امر کاملا احمقانه خلاف آشکار طبیعت مانند همجنس بازی را تایید می کند و اجازه می دهد از مخرج مدفوع به عنوان مجرای اطفای شهوت استفاده شود، نشانه تغییر عقلانیت نیست. نشانه رها کردن عقل کرد و غرق شدن در بی عقلی نیست. این نهایت بی عقلی که کسی تعریف کند تنها هدف غرایز کسب لذت است. هدف از شهوت حنسی رسیدن به تولید نسل است و هدف از شهوت تغذیه سلامت بدن است. اما اگر کسی فقط با هدف لذت غذا خورد چه می شود؟ به انواع بیماریها مبتلا می شود هیچ عاقلی هم جنین کسی را عاقل نمی داند. جز کمپانی های فست فود و مواد عذایی که هم از راه فروش غذا و هم از راه فروش داروهای لاغری و داروهای سرطان و لوازم ورزشی کسب درآمد کنند! این وضعیت جنون محض است.

    در مورد برده داری هم دروغ می گویید. برده داری هم همیشه غیر عقلانی نیست. اتفاقا اسلام هم مدافع نوع خاصی از آن است. البته نه به آن دلیل که ارسطو می گوید. نژادها با هم برابرند و هیچ نژادی برده دیگری نیست. اما هر کس با حق و حقیقت و حاکمیت الله جنگید و اسیر شد اسلام او را به بردگی می تواند بگیرد تا این فرد در جامعه اسلامی زندگی کند و تربیت شود. برای همین از تمام 19 نوع بردگی که وجود داشت اسلام همه را لغو کرد جز بردگان اسیر جنگی. که آنها را هم یک عضو خانواده و شهروند جامعه قرار داد که حق دارند از صاحب خود حتی شکایت کنند و اگر ظلمی به آنها شده خق خود را بگیرند. و در عین حال در جامعه اسلامی تربیت شوند و بعدا با بستن قرار داد با صاحب خود اصلا بتوانند آزادی خود را هم بخرند. برای همین وقتی سیاحان اروپایی بعد از رنسانس به ایران و کشورهای اسلامی دیگر آمدند متوجه شدند که اصلا تعریف برده بین مسلمانان با آنچه اروپاییان در مورد امثال عمو تم می دانند متفاوت است. بردگان یک طبقه و صنف اجتماعی هستند و حقوق شهروندی مثل بقیه دارند و حتی به دادگاهها شکایت می کنند. و تازه همه دستورات اسلام هم در مورد بردگی اجرا نمی شد! و دجار انحرافات زیادی شده بود اما همانقدری که عمل می شد سبب شد که برده را غلام (=فرزند پسر) خطاب کنند. و اصلا امام سجاد علیه السلام که اازه فعالیت و تبلیغ نداشت کارش این بود برده های بسیار بخرد و تربیت کند و همه را هر سال در شب عید فطر آزاد کند. این برده ها هم رفتند و مبلیغ تشبع و امامت شدند. به گونه ای که در زمان امام باقر و امام صادق حالا مردم ائمه را می شناختند و از رطرف برای یادگیری اسلام واقعی به خانه اهل بیت علیهم السلام سرازیر شدند.

    حق و باطل هم با نامها مشخص نمی شود. نامها هستند که حقانیتشان را از حق می گیرند. این که عده ای به اصطلاح اسم خود را مرجع بگذارند و برای دو تا مرید بیشتر دینشان را به دنیا بفروشند و یا ناخواسته فریب روشنفکران را بخورند چیز جدیدی نیست. تاریخ پر است از دانشمندان و علمایی که به سرنوشت بلعم باعورا یا شیخ صنعان دجار شدند. باید حق یست و آن را شناخت نه اینکه فلانی و بهمانی چه می گوید. اگر این افراد ذره ای بیندیشند و با خود صداقت داشته باشند می بینند که معنای این قبض و بسط شریعت چیزی جز انکار شریعت و انکار اصل حلال محمد حال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه نیست.
    وقتی اصل باطل بودن اجتهاد مقابل نص رها می شود، و همین شیخ یوسف صانعی لعنت الله علیه فقط برای لجبازی با اسلام و حکومت جمهوری اسلامی و البته برای جلب نظر لیبرالها فتاوایی علیه نص صریح قرآن صادر می کند، اسمش را نباید نواندیشی گذاشت. این تمام کج اندیشی است. و البته نهایت نامردی.
    اگر او حداقل مرد بود و ادعای نبوت می کرد و می گفت دین حدیدی آورده بسیار بهتر بود تا اینکه رذیلانه اسم هوای نفس خودش را اسلام بگذارد!
    البته به شما مژده می دهم که با کمک انگلستان این افراد به اصطلاح نو اندیش روز به روز بیشتر خواهند شد و انگلیسیها برای 50 سال آینده از الان طلبه جاسوس به حوزه ها می فرستند تا مراجع آینده را بسازند. این افراد در آینده اکثریت خواهند شد و چنانچه روایات ما وعده داده شده است این علمای فاجر چنان اسلام را وارونه و دگرگون خواهند کرد که وقتی مهدی علیه السلام بیاید و اسلام اصیل را عرضه کند گویی دین جدیدی آورده است! و البته امام شمشیر خواهد گذشت و آنقدر از این علمای فاجر می کشد که خونشان سنگ آسیابی را هم بتواند بچرخاند.



    ثالثا: حسن عباسی برای شما شده ملاک؟ این مرد صرفا یک شومن و استاد جنگ روانی است و البته نه از اقتصاد چیزی می فهمد و می داند نه در فلسفه. نه کینز و فریدن من را می شناسد و می فهمد نه ملاصدرا را. اما ژست عالم به خود می گیرد و با تعدادی حرفهای قلمبه و سلمبه کاری می کند که افراد ساده لوح باور کنند که او خیلی سواد دارد! و با اینکه مدرک دکتری در هیچ رشته ای ندارد همه جا به نام دکتر عباسی سخنرانی می کند و می گویند من چون دکترین می دهم پس دکتر هستم! البته متاسفانه حزب اللهی هایی که ساده لوح هستند این فرد را خیرخواه خود تصور کرده اند. بگذریم.
    اما او کاملا در مورد فلسفه یاوه می گوید و از اساس بدیهی ترین اصول فلسفه را نمی داند. او حتی فرق حکمت و فلسفه را هم نمی فهمد. اگر می خواهی این چیزها را بفهمی برو کتاب اصول فلسفه شهید مطهری را بخوان. نه سخنان عباسی را.
    اما اینکه قرآن حکمت محور یا فلسفه محور است داستان دیگری است. قرآن پر از آیات و گزارهای کاملا فلسفی است. همانطور که نوشتم فقط مفهوم اول و آخر و ظاهر و باطن یک مفهوم کاملا فلسفی است. ضهدالله انه لا اله الا هو کاملا فلسفی است و ما تشاوون الا ان یشاء الله هم کاملا فلسفی است و بسیاری آیات دیگر اینها حکمت نیستند و فلسفه هستند. اما اینکه گزار ها و آیات فلسفی دارد به معنای آن ذنیست که هدفش فلسفه است. فلسفه ریشه است و حکمت هدف. وقتی پذیرفید که اول و آخر خدا است و سبر شما به سوی او و فنای در او است ناگزیر باید از برنامه و دستور العمل او اطاعت کنید. و در اینجا است که آیات حکمت محور قرآن در خصوص احکام فردی و اجتماعی مطرح می شوند و قرآن کتابی جامع است که فلسفه و حکمت و عرفان و اخلاق و سیاست و اقتصاد و همه آنچه انسان برای زندگی نیاز واقعی دارد را در حود جای داده است.

    و اصلا خود فقه مگر چیزی جز دستورات حکمت عملی است؟ به شما چه که محمد ازکون و محمد عابدالجابری چه گفتند؟ خودت عقل نداری ذره ای فکر کنی؟ آنچه اسلام حکمت می داند هم با آنچه غربی حکمت می داند زمین تا آسمان فرق دارد. حکمت غربیها اساسا ریشه در پوزیتیویسم دارد. فکر هم نکن هر چیزی را اسمش را حک گذاشتند چیز خوبی است. نظریه بطلمیوس و نظریه کپلر هم هر دو فیزیک هستند اما یکی کاملا غلط و دیگری درست است. حکمت اسلامی هم همان حکمت صحیح است و آنچه حکمت غربی نامیده می شود از بیخ و بنیان باطل است چون مفروضات ارزش شناختی آن باطل هستند.
    متاسفانه شما خیلی گاگول تر از چیزی هستید که تصور می کردیم و خیال می کردم حداقل با یک مخالف با مطالعه ولو جزیی طرف هستم. ولی فهمیدم شما یک فرد کاملا عامی هستید. با نگاهی کاملا عامیانه. غربیها در حکت غرق شدند و حکمتهای زیادی تولید کردند که همه آنها باطل بوده و هست. کسی که فکر کند هر چیز اسمش حکمت شد چیز خوبی است را باید به حالش گریست.


    رابعا: اینکه اعتراف می کنید به قول معروف عقل شما در چشم شما است و وجود اختراعات و تکنولوژی در یک منطقه از جهان را نشانه حقانیت ایدئولوژی های حاکم بر مردم آن منطقه می دانید نشانه عمق نافهمی و ساده لوحی شما است. آخر بی انصاف! اگر تو مثلا در هزار سال قبل بودی و می دیدی تمام اختراعات و اکتشافات آن روز دنیا است لابد می گفتی تمدن اسلامی حق است! اگر چین باستان بودی و آنهمه اختراعات و پیشرفتهای آنها را می دیدی می گفتی مکتب کنفسیوس حق است! اگر در یونان بودی و اختراعات ارشمیدس را می دیدی لابد می گفتی خدایان یونان حق است! و با اگر هندوستان بروی و ببینی که چطور آقای متحصص علوم هسته ای بعد از دانشگاه می رود معبد و به پبیشگاه بت قربانی و هدیه می دهد می گویی بتهای اینها حق است؟
    این است نهایت شعور تو؟
    اتفاقا اینکه غربیها این همه گیج ایسم ها و به قول تو فلسفه های مختلف شده اند نشانه گمراهی آنها است نه پیشرفت آنها. نشانه این است که تکلیفشان با خودشان مشخص نیست. مثل غریقی در دریا که به هر تخته ای می رسد به آن چنگ می زند. در حالی که در سرزمینهای اسلامی ابدا چنین سردرگمی وجود نداشت. راه چاره به عنوان قرآن مشخص بود و همان چند فلسفه معدود هم صرفا با قرآن ارزشگذاری می شوند و اگر مخالفت داشتند ی روند خود را اصلاح می کند و اشکالات خود را پیدا می کنند تا به قرآن تنزدیکتر شوند. ما قرآن را به عنوان یک معیار و خط کش داریم که غربیها ندارند.
    این هم که اینهمه اختراعات و تکنولوژی به قول شما شده است فقط به خاطر حرص و طمع بی پایان انسان جنگ طلب غربی است که با آمدن اومانیسم عملا دچار اگوسنتریسم شده و می خواهد دنیا را به هر قیمتی تصاحب کند. همین کامپیوتر که شاهکار اختراعات قرن بیستم است برای چه اختراع شد؟ برای تعیین مسیر شلیک توپ در جنگ جهانی دوم! تقریبا تمام اخنراعاتی که الان ما از آن استفاده می کنیم به خاطر جنگ ها به وجود آمد و البته بعد از جنگ ها به تدریح کار برد غیر نظامی یافت! و اتفاقا استفاده از آنها هر قدر که به ظاهر برای ماشینها خوب بود و برخی کارها را ساده تر کرد اما در عوض بر میزان مصرف و برداشت دیوانه وار بشر از زمین افزود و کار دنیا را به اینجا کشاند. اختراعاتی که فقط سبب افزایش بی سابقه تنهایی و استرس و گسترش بیکاری شده است. اما باز هم ما را وادار به استفاده از اختراعات می کنند. ابتدا در ما یک نیاز مصنوعی را ایجاد می کنند و سپس برای این نیاز مصنوعی ابزار طراحی می کنند.
    در حالی که مسلمانان واقعا نیازی به این چیزها نداشتند. چون این طمع را سرکوب کرده بودند. طمع حاصل تفکر پول پرست یهودی است که مادر پروتستانیزم مسیحی است. برای همین کشورهای اروپایی گروتستان به طور عمده از کاتولیک ها و ارتدوکس ها بسبار ثروتمند تر هستند. چون قبح طمع و حرص را شکستند. واقعا بشر نمی توانست بدون تکنولوژی زندگی سالم داشته باشد؟ الان انسانها شرایط بهتری دارند؟ همه می دانیم که نه.

    تو هم لازم نکرده برای فلاسفه مسلمان دلسوزی کنی. آنها از بیخ و بنیان آن چیزی که حکمت غربی نامیده می شود را فبول ندارند و اتفاقا اگر هم بیشتر فرصت می یافتند و زودتر اذهان آماده می شد خیلی زودتر از این حرفها حکومت اسلامی ایجاد می کردند. اتفاقا وقتی یک فیلسوف مسلمان مثل امام خمینی که به قول خودت کوزه اش را آب می کشیدند قدرت را به دست گیرد حکومتی دقیقا علیه لیبرالیسم ایجاد می کند. همینطور بود در مورد صدرا و علامه طباطبایی و حتی خود ابن سینا. اتفاقا یکی از مهمترین دلایل سرمایه گذاری دشمنان انقلاب اسلامی بر مخالفان فلسفه و عرفان هم همین است. چون تا کسی از لحاظ عقلی و شهودی به معنای توحید افعالی نرسیده باشد محال است جرات کند بکو لا موثر فی الوجود الا الله و در مقابل تمام قدرتهای جهان بایستد.
    شما باید از اخباریون و اشاعره متشکر هم باشید که هزارسال تاسیس حکومت اسلامی توسط فلاسفه را به تاخیر انداختند.



    خامسا: شما بالاخره طرفدار فلسفه هستید یا ضد آن؟ شیخ حسن میلانی و نصیری ادامه همان روند تکفیر فلاسفه هستند. و اتفاقا باوه هم می ویند جون فرق ذات و ماهیت وجود را نمی فهمند و هر بار که اسم وحدت وجود می افتد آن را با وحدت ماهیت اشتباه می گیرند و ثابت می کنند که چنین جیزی خلاف قرآن است که البته چنین است. اما مشکل در وحدت وجود نیست بلکه در مغز ضعیف این افراد است. اتفاقا ما هستیم که ثابت می کنیم هر نظر غیر از وحدت وجود مساوی شرک است. و همین نصیری و میلانی هم مشرک هستند و خودشان نمی دانند که دارند اراده ای غیر از اراده خدا را اصیل می شمرند. و صد البته برای آنکه در مرتبه ساده فیزیکی بفهمی به تو می گویم که ماهیت ماده و انرژی هم یکسان است و همه مواد عالم از کوآراک ها و لیپتوهای مشابه تشکیل شده اند. اما یکی می شود اسب و یکی می شود سیب. اینکه چگونه آن ذرات کنار هم چیده شده اند تا یک موجود را ایجاد کنند است که در ماهیت آنها تفاوت ایجاد کرده است. در حالی که اصل آنها یکی است. البته امثال نصیری از فهم آن عاجزند.
    اما شما این چیزها را نمی فهمید با کدام مجوز به خود اجازه قضاوت بین فلاسفه و مخالفانشان را می دهید؟ ضد فلاسفه موضوع می گیرید و آنها را مشرک می خوانید و از طرف دیگر برای فلسفه در تکفیر فلاسفه اشک تمساح می ریزید! (1)
    ابوعلی سینا هم چنین ادعایی نکرد که از انبیا برتر است. کجا چنین چیزی نوشته؟ آری. عارف و ولی خدا یک فرق مهم با فلیسوف دارد. فلسوف می خواهد خدا را کوجک کند و در ذهن خود جای دهد. عارف ذهن خود را بزرگ می کند تا خدا را در آن جای دهد. عارف از همان اول تسلیم امر خدا است و فیلسوف در حال توضیح خدا. انبیا هم اینطور نبود که بی زحمت به اینجا برسند. آنها قبل از خلقت ابدان و در عالم ارواح امتحانات خود را پس داده بودند و دنیا هم فقط بخشی از سیر تکامل و حدوث روح است. ملاصدرا هم اتفاقا همین مساله را از نظر فلسفی ثابت می کند. اما آخر تو را چه به این حرفها؟


    سادسا: خیر. ابدا فرق فلسفه و کلام را نمی دانی. مسیحیان حتی در مناظره با بزدگرد اول ساسانی در خصوص تثلیث نتوانستند جواب ساده استدلالات کلامی یک زرتشتی را بدهند. چون از اساس حرفی ک ه می زنند عقل ستیز است و هی انسان عاقلی اعم از متکلم و یا فیلسوف آن را نمی پذیرد. سنت آکوستین که زبده ترین متکلمان مسیحی تاریخ است است خودش صادقانه اعتراف می کند که هرگز نتوانستم مساله تثلبیث را برخای خودم حل کنم اما پیش خودم گفتم لابد رازی دارد که این همه مسیحی از آن پیروی می کنند و من هم قبول کردم! حکایت همان دیوانه ای که فکر می کرد سر کوچه آش می دهند!
    فرار به بحث عصمت هم دردی را از تو دوا نمی کند. چون منطق ترک اولی برای توضیح دادن سنت الهی در حق پیامبران به عوام الناس است. والا خود متکلمان شیعه همه قبول دارند که حسنات الابرار سیئات المقربین. یعنی چه بسیار کارهایی که برای یک آدم معمولی ابدا گناه نیست اما برای مقربان گناه محسوب می شود. مسافرت گناه نیست و ابدا اشکالی ندارد. اما اینکه یک پیفمبر مانند یونس علیه السلام بدون اجازه خدا تصمیم به سفر بگیرد برای گناه و ظلم به نفس است که گفت لااله انت سبحانک انی کنت من الظالمین. لهذا انبیا در مقابل ما همه معصوم هستند. و هیچ گناهی ندارند. (2). اما در مقابل خدا گناهکار هستند. اسم این برخورد را گذاشته اند ترک اولی.
    لهذا امام سجاد علیه السلام وقتی می خواهد استغفار کند ببینید چه چیزی را گناه می داند و از آن استعفار می کند در مناجات الذاکرین از دعاهای مس عشر :"و استغفرك من كل لذه بغير ذكرك و من كل راحه بغير انسك و من كل سرور بغير قربك". آری . آنها لحظه ای غقلت از یاد خدا را گناه می دانند. چیزی که برای ما امری عادی است. (3)
    پس می بینید که هیچ تضادی بین قرآن و کلام شیعه وجود ندارد الا در ذهن مشوش امثال تو که دنبال بهانه ای هستند.
    بهانه ای برای فرار از حکومت الله.

    ==========
    1- این رفتار همیشگی امثال نو است. مهم این است که با هر روش که بتوانید منطق و تفکری که انقلاب اسلامی بر اساس آن صورت گرفت را بکوبید. گاهی به لیبرالیسم و آزادی پناه می برید و گاهی به تکفیر فلسفه! و البته اصلا هم برایتان مهم نیست آشکارا دچار تناقض گویی بشوید.
    2-مثال دیگر، یک بجه دوساله شما موبایل شما را بر می دارد و می شکند. بر این به ایرادی نمی توان کرفت. چون فهمش بیش از این نیست. اما یکبار هم بچه دهساله موبایل شما را می شکند. در اینجا جور دیگری برخورد می کتیذ.
    3-ضمن اینکه این هم که برخی سخنان خدا خطاب به پیامبر مصداق گفتن به در است تا دیوار بشود هم در جای خودش صحیح است. که اگر کافر شوی فلان و بهمان می کنم و یا استعفار کن. به این ترتیب بقیه مردم اتکلیف خود را می فهمند. پدر که بچه بزرگ را تنبیه کند بچه های کوجکتر حساب کار دستشان می آید.


  • ادامه پاسخ من
    رابعا شما مغالطه کردی و آزادی اندیشه را که عامل مهمی در پیشرفت تمدن غربی و اصلا شکل گیری آن دارد با غرایز بشری و آزادی عمل فرد یکی گرفتی . آزادی عمل فرد تا آنجا که با آزادی دیگران تعارض پیدا نکند یکی از اصول لیبرالیسم است که طبعا با دین دار بودن در تضاد است . بر مبنای این اصل هم جنس گرایی و روابط نامشروع و هرکاری که با آزادی و حقوق دیگران برخورد نکند مجاز است . طبعا یک فرد دیندار که به اخلاقیات و عقاید دینی خود پایبند است آن را نمی تواند بپذیرد . اما این اصل ربطی به اصل مهم دیگر لیبرالیسم یعنی آزادی اندیشه ندارد .اگر بشر جدید آزادی اندیشه مطلق را به رسمیت شناخته تا آن جا که معتقد است هیچ خط قرمزی حتی خدا نمی تواند آن را محدود کند به این دلیل است که پیشرفت علم و فلسفه و به وجود آمدن ایدئولوژی ها و مکاتب فلسفی مختلف جز با این آزادی اندیشه هرگز به وجود نمی آمد و توسعه نمی یافت . به همین دلیل شهید مطهری در جایی در این باره گفته بود که مقتضیات لیبرالیسم هم در اسلام وجود دارد . بشر جدید با نگاه به دوران مختلف به خصوص دوران سیاه قرون وسطی دیده بود که چگونه استبداد دینی در جوامع مختلف هم چون جامعه و تمدن اسلامی و بدتر از آن در اروپای قرون وسطی چه فجایعی با برپایی دستگاه تفتیش عقاید و کشتار به اسم دفاع از دین و خدا آفریده بود . دیده بود که حتی در جهان اسلام و تمدن اسلامی که وضعیتش به مراتب بهتر از دنیای مسیحی بود و دستگاه تفتیش عقاید وجود نداشت فلسفه محدود به دین و دفاع از عقاید دینی شده و فیلسوفان مسلمان هم چون ابن سینا و ملاصدرا تکفیر شده و بعضی دیگر هم چون سهروردی و عارفان مسلمانی چون حلاج و عین القضات همدانی اعدام شدند . دیده بود در هندوستان به اسم دین گروهی از انسان ها را نجس دانسته و آنها را طرد می کردند و زنان هندو هم بعد از مرگ شوهرانشان خودشان را باید می سوزاندند . آری بشر جدید همه این مصایب را که به دلیل استبداد فکری و بدتر از آن استبداد دینی حاکم بود به چشم خود دیده بود و باید با فجایع و جهالت های این چنین مقابله می کرد . اما پادزهر این مقابله و پاره کردن زنجیر استبداد سیاسی و فکری و در راس آن ام الاستبداد ها یعنی استبداد دینی چیزی جزازادی اندیشه نمی توانست باشد .
    فرمودید که انسان دو منبع فکری نمی تواند داشته باشد یا الهام الهی یا وسوسه شیطانی . آن وقت در چند سطر پایین تر می نویسید که تفکر دو قطب متضاد انسان - خدا را متاسفانه عده ای در حوزه های علمیه و عده ای در دانشگاه ها ترویج می دهند که این باطل است. چرا متناقض و پریشان صحبت می کنید . مگر وقتی شما قایل فقط به این دو منبع فکری یعنی الهام الهی و وسوسه شیطانی باشی عملا دو قطب متضاد انسان -خدا به مانند دوران قرون وسطی و تفکرات علمای مسیحی و مسلمان آن دوره را تکرار نمی کنید .
    منابع معرفتی بشر گوناگون اند و به سه دسته اصلی تقسیم می شوند:1- معرفت علمی 2- معرفت فلسفی 3- معرفت دینی
    هیچ کدام از این معرفت ها بر یک دیگر رجحان و برتری چندانی ندارد و این معارف ضمن مستقل بودن از یک دیگر و گونه ای مجزا با یک دیگر می توانند ارتباط و تاثیر گذار ی داشته باشند و در نتیجه هم دیگر را اصلاح و تکمیل کنند . چنان که جناب سروش در تئوری قبض و بسط تئوریک شریعت از تاثیرگذاری علوم جدید و فلسفه بر معارف دینی به درستی سخن راندند . هرچند که در جزئیات این تز تکامل معرفت دینی دچار مشکلاتی بوده و باید نواقصش را رفع کند که جناب ابوالقاسم فنایی در کتاب خود اخلاق دین شناسی چنین کردند . هم چنین ایراد دیگر آن این است که گویا جناب سروش معتقد بر تاثیر گذاری معرفت دینی بر معرفت فلسفی و معرفت علمی و اصلاح آنها توسط معرفت دینی را قبول ندارند که این هم مورد انتقاد است . البته نه به صورتی که بعضی از مدعيان علوم انساني اسلامی از این رابطه و تاثیرگذاری میخواهند .
    منبع الهام الهی !!!! برادر لطفا حرفی نزن که ما را بخنداند و موجبات تمسخر خودت و کسانی که طرز تفکر تو را دارند فراهم کند . آخر مومن دوران پیامبری به سر رسیده است و همه هم جز اولیاء الهی و عارفان خاص نیستند که با کشف و شهود و مکاشفه و الهام الهی به این منبع شما دسترسی پیدا کنند . معرفت دینی هم به مانند سایر معارف معرفتی بشری است و آمیخته با حب و بغض و تضاد ها و حق و باطل و ظنون و یقینیات و صحیح و غلط . معرفت دینی معرفت بشری است چون عالمان دین بشرند و با عقلانیت و معیارهای بشری که محدودیت های خود را دارد زبان متون دینی و گفته های انبیاء را می فهمند و البته خطاپذیر بوده و معصوم هم نیستند .
    شما و امثال شما طوری لاف و گزاف می زنید که انگاری همه حقایق فراتاریخی و فرامکانی و فرازمانی بوده و این حقایق به نام دین اسلام آن هم اسلام ناب محمدی از آسمان برای قشر شما فرود آمده و به همه حقیقت محض دسترسی دارید . همین طرز تفکر است که سبب روی کار آمدن گروه های فشار خشونت طلب انصار حزب الله در اواسط دهه هفتاد در ایران و هم چنین داعش و طالبان و بوکوحرام شده است . آنها هم خودشان را حق مطلق دانسته و تمام بقیه دنیا را سرا سر باطل می دانند و ادعای اسلام ناب محمدی و اسلام اصیل می کنند جمع کنید این بساط تحجر گرایی و استبداد دینی را که همان طور در کامنت های قبلی ام گفتم عامل اصلی انحطاط و عقب ماندگی جهان اسلام بوده و هست .

  • معالطه کاری است که شما با پیامهای بازرگانی تکراریتان در آن تخصص ویژه دارید. باز هم تکرار شعارها و تیزرهای تبلیغاتی بدون هیچ منطق و استدلالی.
    شما اول ثابت کنید آنچه در غرب اتفاق افتاده پیشرفت بشر بوده است بعد برایش تبلیغ کنید.
    شرم نمی کنید از این همه تبلیغ بی مزد و مواجب؟
    توضیح دادم که اساس آزادی که شما تعریف کرده اید چیزی جز بردگی غرایز نیست و آنچه شما پیشرفت نامیده اید چیزی جز پیشرفت جمادات و ابزار ها و در عین حال بردگی بشر برای آنها و سقوط آزاد او نیست.


    اولا اینکه آزادی عمل فرد تا آنجا که با آزادی دیگران تعارض پیدا نکند یک حرف مفت است. چرا که وقتی محدودیت آمد آزادی دیگر معنایی ندارد. حکایت همان مرغهایی است که می گذاریم در فضای قفس کوجک کنار هم زندگی کنند و صرفا در همان فضا آزادند تا تخم بگذارند! آنچه اسلام حریت و آزادی می نامند یک امر مطلق است. بنده خدا باش تا آزاد شوی از همه معبودهای غیر خدا و حتی از هوای نفس خودت. و کسی که بنده خدا شد دیگر هیچ استرس و نگرانی ندارد. وظیفه اش را انجام می دهد خواه دیگران بپسندند یا نپسندند اما او استرس ندارد. بر عکس این آزادی مورد نظر شما که نتیجه اش تنها ایجاد استرس وافسردگی در انسانها است. چرا که دایم باید نگران نظر دیگران و دیده شدن توسط آنها باشند! فکر کرده اید زنی که ساعتها آرایش می کند و یا اصرار دارد مردم هیکل و بدن او را بپسنند آزاد است؟ خیر. او یک برده و اسیر است و اتفاقا برای همین عموم این زنان دچار انواع اعتیادها و افسردگی ها می شوند.

    از اینها گذشته، تعارض با دیگران چگونه معنا پیدا می کند وقتی آینده مشخص نیست؟ چه بسار کارهایی که انسانهای آزاد انجام داده و می دهند به خبال آنکه تعارض با آزادی دیگران ندارد اما بعدها معلوم می شود که که تعارض داشته است. دهها سال می گفتند سیگار کشیدن بر سلامی مفید است و دود سیگار بی خطر است! اما ناگهان فهمیدن خطرناک است و کشیدن سیگار در امکان در بسته را ممنوع کردند! خیال کردند ددت بی خطر است و مصرف آن را ترویج کردند و بعدها فهمیدند چقدر برای همه مضر بوده است! فهم معنای مزاحمت یک مفهوم تجربی و به تدریج انسان می فهمد چه چیزهایی مضر بوده که او قبلا آنها را بی ضرر می دانسته است!
    و اصلا این تعارض یعنی چه؟ یک زن غربی خود را آزاد می داند که برهنه شود و می گوید به کسی ربطی ندارد! لیبرالیسم هم حامی او است. در حالی که این اقدام او یعنی اقلا ایجاد تعارض برای اندیشه دیگران و تلاش برای جلب توجه آنها. یعنی سلب آزادی فکر و تحمیل شهوت به جامعه. لیبرالیسم رسما حامی سقط جنین است چون جنین که نمی تواند مالیات بدهد پس مهم نیست اگر کشته شود و آزادی مورد ادعای لیبرالیسم با حق حیات جنین تعرضی ندارد!همجنس بازی عین تجاوز به حق جامعه برای زندگی سالم است. اما الیبرالیسم برای زندگی سالم هم تعبیر پزیتیویستی دارد و می گوید چون ظاهرا آسیب جسمانی به کسی وارد نمی شود پس اشکالی ندارد!!
    اصلا اگر نمی دانی بدان که این چیزی که به اسم شعار لیبرالیسم نوشتی شریعت یک دین سشیطان پرستی غربی است. اگر دین ویکا را بشناسی می گوید تنها یک شریعت دارد و آن اینکه تا وقتی جنبنده‌ای را اذیت نمی‌کنید و اراده خود را بر کسی تحمیل نمیکنید هر چه در سر دارید انجام دهید!! پس می بینی که آنچه لیبرالیسم نامیدی چیزی جز تکرار مروموزانه شریعت یک دین شیطان پرستانه نیست.



    ثانیا: براستی این بشری که حتی خدا را خط قرمز نمی داند ( اصلا خدا را قبول ندارد که خط قرمز بداند یا نداند) پیشرفت کرده است؟ تعریف پیشرفت اساسا در ذهن شما با حقیقت پیشرفت متفاوت است. شما ماشین و هواپیما و رایانه را پیشرفت می دانید در حالی که اینها همه ابزار است. آنچه پیشرفت باید بکند خود بشر است که نه تنها پیشرفت نکردعه که سقوط آزاد کرده است. آمار بی سابقه افزایش تجاوزات و سقط جنین ها و پر شدن خانه های سالمندان را ببینید تا بفهمید چه سقوطی رخ داده است. هر چند وقاحت لیبرال ها به جایی رسیده است که دیگر این چیزها را بد نمی دانند. اخلاق را نسبی معنا می کنند و تا جایی که منفعت مادی تامین شود همه چیز را مجاز می دانند.
    اگر هم قانون دارند فقط برای آن است که به منفعت خودشان خسارت وارد نشود. اما اگر احیانا کسی بتواند قانون را نقض کند اما آنقدر زور دار باشد که کسی نتواند با او برخورد کند از نظر لیبرالها بی قانونی هیچ اشکالی ندارد. و این دقیقا همان منطق جنگل و آمریکایی حاکم بر دنیا است.
    و راستی جگونه است که تا اسم دین و خدا می آید فریاد می زنند آزادی است و حق ندارید حرفی بزنید!!! اما همینکه یک نفر چند سوال از لیبرالها در مورد هولوکاست بپرسد باید سنگین ترین تاوانها را بدهد. چرا؟ چون یهود پول دارند و آنکه پول دارد قانون را می نویسد و تعارض را معنا می کند.



    ثالثا: نشان دادید اصلا نمی دانید تفتیش عقاید یعنی جه؟ تفتیش عقاید وقتی است که بزور می خواهند از کسی اعتقاداتش را بیرون بکشند تا او افشا کند. و این کاری بود که مسیحیان انجام می دادند و متهمان را با شکنجه های وحشیانه مجبور می کردند که اعتراف کند مثلا در خفا جادوگری کرده یا به مسیح اعتقاد ندارد!!
    در حالی که در اسلام اساسا هر کس شهادتین بگوید مسلمان است و مطلقا کسی حق تفایش عقیده او را ندارد. در اسلام کافیست ابوسفیان شهادتین را بگوید و مسلمان شود تا در امان باشد . اگر حلاج یا عین القضات کشته شدند به خاطر اصرار خود آنها برای افشای حرفهایی بود که به نظر مردم کفر آمیز بود. اما اگر اصرار بر افشای این حرفها نداشت مگر کسی با آنها کاری داشت؟
    در هندوستان هم اتفافا بر عکس نوشته شما هندو های نجس خودشان این مساله را کاملا پذیرفته اند و خودشان اصرار دارند که نزدیک برهمنها نشوند و بر عکس. و ابدا احساس ناراحتی ندارند چرا که این وضعیت را نتیجه گناهانشان در زندگی قبلی خود می دانند! و جالب اینکه برای همین هندویسم از ادیان محبوب لیبرالها است چون همین حیطه بندی های آزادی را کاملا در آن رعایت می کنند!! حتی زنان هندو را هم اکثرا به اختیار خودشان می سوختند و خودشان بیش از دیگران اصرار داشتند تا بسوزند تا به روح شوهر مرحوم محلق شده و در زندگی بعدی با او همراه شوند!
    جهت اطلاع شما اگر اجبار و زور فرامانروایان مسلمان و بعد از آنها انگلیسی ها نبود و قرار به رای گیری از مردم هند در مورد سوزاندن زنان بود آنها ابدا حاضر به دست برداشتن از این رسوم خود نبودند!


    رابعا: تو واقعا چه چیزی را آغاز یک اندیشه در ذهن خود می دانی؟ یک اندیشه ناگهان چگونه به ذهن تو می رسد وقتی اراده ای هم برایش نداری؟ چگونه یک اندیشه به ذهن کسی می رسد و دیگری نمی رسد؟ آنچه جرقه آغاز هر تفکر است یک الهام یا وسوسه است. حتی ادیسون که ادیسون بود می گفت نبوغ اگر باشد یک درصد آن الهام است و مابقی آن کار و کوشش. اگر واقعا تصور می کنی جرفه های ذهنی با اراده خود انسانها ایجاد می شود دیگر چیزی به نام نبوغ وجود نخواهد داشت چون همه قادر خواهند بود که با تمرین تبدیل به نابعه شوند! اما حقیقت چیز دیگری است.
    اما اینکه نوشتی الهام الهای و وسوسه شیطانی یعنی دو قطبی انسان- حدا رسما معالطه است. چرا که فقط الهام الهی است که مطابق فطرت انسان است و وسوسه شیطانی دقیقا ضد انسان است. پس این دو قطبی انسان- خدا نیست بلکه دو قطبی خیر و شر و یا همان خدا و شیطان است نه خدا و انسان. اینکه تو انسان را به طور پیشفرض مساوی شیطان فرض کرده ای از اساس یک مغالطه آشکار است.


    خامسا: تقسیم بندی منابع معرفتی بشری هم که توسط برخی حکمای کم سواد انجام شده کاملا غلط است. معرفت معرفت است و قابل تقسیم بندی نیست. معرفت اگر واقعا معرفت باشد همه ریشه در الهام الهی دارد. چه توسط وحی باشد و چه جرقه در ذهن یک فیلسوف یا دانشمند تجربی. و اینها هیچ منافاتی با هم ندارند. کما اینکه منبع آب همان باران است خواه از لوله کشی آب بگیرید یا از چاه یا مستقیما از آب باران استفاده کنید.

    سادسا: سروش هم نمونه درجه اول یکی از افرادی است که به جای کتاب علمی مشتی پیام های شعاری بازرگانی می نویسد و البته آن را با ادبیات قشنگ تزیین می کند و به خورد افرادی مانند تو می دهد که هیچ اطلاعی از معنای معرفت شناسی و هستی شناسی ندارید. معرفت یک مفهوم مطلق است که ما در حال کشف و فهم آن هستیم. اینکه گفته شود معرفت مطلق است و تنها فهم ما از آن افزایش می یابد البته حرف درستی است. اما اینکه تصور کنید معرفت منابع و چیزهای های مختلف هستند از اساس غلط است و حکایت آن فیل است که خود مولوی عزیزتان مثال زد و یکی فکر می کرد ستون است و یکی آن را بادبزن می نامید. اما در حقیقت فیل یکی بیشتر نبود. معرفت هم یکی بیشتر نیست و کم و اضافه نمی شود. شناخت ما از معرفت است که تغییر می کند. به همین صورت حرف سروش در تئوری قبض و بسط شریعت و حرفهای امثال فنایی دقیقا این تصور است که گویا آن فیل در حال تغییر است! او رسما معتقد است خود پیامبر هم صرفا تا حدی که خودش می فهمیده دین را شناخته و ما به تدریح بیش از او می فهمیم!! و به این ترتیب راه را برای نسخ احکام شرعی باز می کند و رسما وحی را زیر سوال می برد. و به این ترتیب رسما اسلام را دور زده و وارد لیبرالیسم می شود و رندانه نمی گذارد مخاطبش بفهمد که چگونه او در حال تمسخر اصل دین است.

    حال آنکه اصل دین و خود قرآن تا ابد لا یتغیر است و حلال و حرام آن هم ابدی است.
    منتهی تنها جیزی که تغییر می کند آکاهی ما نسبت به دلیل این واحبات و محرمات است. مثلا مردم قدیم نمی دانستند که فایده روزه یا مضرات شراب چیست. امروزه آگاهی های ما نسبت به قدیم بسبیار بیشتر شده است. اما باز هم بیشتر خواهد شد. یک زمانی قرآن می گفت و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب (نمل 88) زمین را می بینی که ظاهرا جامد است ولی مانند ابرها در حال حرمت است و باید قرنها می گذشت تا مساله تکتونیک صفحه ای زمین کشف شود. و یا آن زمان که که فهمیدند زمین مرکز عالم نیست و گمان کردند خورشید مرکز دنیا است قرآن را مسخره کردند که چرا می گوید و الشمس تجری لمستقر لها (یس 38) اما امروزه می دانیم که خورشید هم دور کهکشان در خال حرکت است و خود کهکشان هم دارد حرکت می کند.
    و به همین ترتیب یک مسلمان ایمان دارد هر چه قرآن گفته عینا حقیقت محض و معرفت ناب است و تنها این انسان است که باید ذهن خود را توسعه دهد تا به تدریج این معرفت را درک کند. مسلمان ایمان دارد که هر جیزی هم به اسم فلسفه یا تجربه خلاف قرآن گفته شود روزی غلط بودنش به اثبات خواهد رسبد.


    سابعا: لازم نیست کسی با پیامبر و دین جدید به معرفت دست یابد. همانطور که کفتم معرفت محض از نظر یک مسلمان آماده است. این وظیفه مسلمان است که فلسفه بافی خود را با قرآن بسنجد و هر جا دید خلاف قرآن نتیجه گرفته است بفهمد اشتباه کرده است. دقیقا به همین صورت است که در طی 14 قرن گذشته به تدریج فلسفه اسلامی تکامل یافته است و ملاصدرا توانست به سوالاتی پاسخ دهد که ابن سینا نمی توانست و توانست فلسفه را به خوبی با قرآن مطابقت دهد.

    آری. ما مطمئن هستیم که "همه حقایق فراتاریخی و فرامکانی و فرازمانی بوده و این حقایق به نام دین اسلام آن هم اسلام ناب محمدی از آسمان برای ما فرود آمده و به همه حقیقت محض دسترسی داریم." البته هنوز از این دریای معرفت بی پایان جز قطره ای نتوانسته ایم استخراج کنیم. مثل کسی که روی کوهی از طلا نشسته و تنها توانسه به اندازه کیسه ای از آن بردارد. و برای همین قرآن کهنه نشدنی است و همیشه برای همه اعم از فیلسوف و فقیه همیشه دارای مطالب و نکات جدید است.

    ثامنا خشونت طلب تر از خود لیبرالها در دنیا وجود ندارد. اگر هم مسلمانی در عمل به اسلام دجار اشتباه شده است به خاطر رها کردن معلم حقیقی قرآن یعنی امامت حقه است. والا اسلام یک دین فانتزی تی تیش مامانی نیست که برنامه ای برای دفاع از مظلومان و برقراری توحید در دنیا و مبارزه با طاغوتها نداشته باشد. اسلام هم خشونت و جنک دارد و هم محبت و مهربانی. منتهی در حای خودش.
    انسان سالم گوش و چشم و دست و دهان دارند و مکان این اعضا روی بدن انسان مشخص است. اگر کودکی متولد باشد که مثلا دهانش در شکمش باشد نباید بگویینم انسان سالم دهان ندارد باید بگوییم این طفل ناهنجار است. به همین صورت اسلام هم گردن زدن دارد و هم برده گرفتن و هم جزیه گرفتن. منتهی در جای صحیح خودش. کاری که داعش انجام داد این بود که به دستورات به صورت بیجا و ناهنجار عمل می کرد. دلیل این ناهنجاری هم رها کردن دست امام واقعی بود.

    اما گروه انصار حزب الله هر جند برخی اقداماتشان غلط است اما عقایدشان صحیح است و لازم بود خشم خود را به صورت کنترل شده ابراز کنند. برای مثال راه حل مشکل سروش زدن او نبود. کافی بود همین بی اعتقادی علنی او به وحی را برای عموم ثابت کنند.

  • در پاسخ به کامت گزار پاسخ دهنده به من و رفع ابهام ها و کج فهمی ها
    اولا در گام اول با نقد شما بر مکاتب و ایسم های غربی موافقم و من منکر افراط غربی ها در دوران مدرن که 180 درجه بر خلاف قرون وسطی دین و معنویت و حتی خداباوری را کنار گذاشته و به یک نهیلیسم و پوچ گرایی وحشتناک و این جنگ های جهانی ، استعمار ،تخریب محیط زیست و ... رسیدند نیستم . اما با سخنان شما با نفی کلی و افراطی اصل اوما نیسم یا انسان گرایی و هم چنین سایر مکاتب فلسفی مخالفم . آن چه که این فجایع را حاصل شد اوما نیسم افراطی بود که به این خونخواهی ها و برخی غرایز حیوانی بشر مدرن غربی مجال ظهور داد درست بر عکس قرون وسطی که انسانیت انسان و اوما نیسم را به طور مطلق رد کردند و این افراط آنان در قرون وسطی آن افراط بشر غربی در دوران مدرن را آورد.
    ثانیا فرمودید که بنده مسیحیت ضد فلسفه و علم را با اسلام یکی کردم .بله اسلام تاکید فراوانی بر آموختن علم و عقلانیت کرده اما کدام عقلانیت و علم ؟ عقلانیت و علم دوران مدرن با عقلانیت و علم دوران پيشامدرن که اسلام در آن زمان ظهور کرده متفاوت است . البته به دلیل عدم مخالت اسلام با علم و مهمتر از آن کوشش مسلمین در دوران عقب ماندگی جهان غرب ما شاهد شکل گیری تمدن اسلامی هستیم .
    ثانیا اما برویم سراغ داستان فلاسفه و فلسفه در جهان اسلام. خیر بر خلاف ادعایتان فلسفه و فلاسفه حتی در دوران اوج خود یعنی قرون ابتدایی سوم و چهارم هجری هیچ گاه به پای رشد و گسترش علوم دینی نرسیدند. و عده ای به درستی تمدن اسلامی را تمدن فقه محور نامیده اند بر عکس تمدن جدید غربی که تمدن فلسفه محور بود . اصلا فلسفه مربوط به تمدن یونان و غربی است و یک کالای وارداتی به جهان اسلام بود . ادعایتان در مورد یک کتاب بودن درباره فلاسفه مسلمان و فلاسفه هم خلاف واقعیات تاریخی که حتی مضحک است . بنده خدا کل فیلسوفان مسلمان را تا قبل از یک قرن پیش در جهان اسلام جمع کنی به تعداد فیلسوفان غربی که هیچ بلکه به تعدادمکاتب فلسفی گوناگون وایدئولوژی های غرب مدرن نمی رسد دیگر چه برسد که آنها را به خواهی با خود فیلسوفان غربی مقایسه کنی .
    ثالثاً بحث یهود و تئوری های توطئه را که بعضا به صورت بیمار گونه و پرت و پلا گویی ها و یهود ستیزی کشیده شده است را نیاور و بحث علمی و منطقی کن . اگر بنا به قبول این ادعا ها و یاوه گویی ها باشد که عده ای از اهل سنت مخالف شیعه و وهابیون هم معتقدند که یک یهودی به نام عبدالله بن سبا بر خلاف اجماع امت و صحابه که حضرت ابوبکر صدیق را به خلافت برگزیدند به بهانه دفاع از امیر المومنین فرقه شیعه را به وجود آورد و بعد حضرت عثمان را به قتل رساند و در جنگ جمل در حالی که ام المومنین عایشه و امیرالمومنین به صلح و توافق رسیده بودند با توطئه گری جنگ جمل را به راه انداخت و ... .بر خلاف ادعاهای شما درست است که شیعیان به نسبت اهل سنت که اکثرا اشعری مسلک شده و معتزله عقل گرا را به حاشیه رانده بودند عقل گراتر بودند اما اکثریت آنها با این وجود مخالف فلسفه بودند و عده ای چون شیخ مفید و شیخ طوسی فلاسفه را همان دهریون و زنادقه زمان امامان دوران بنی عباس می دانستند که امامان با آنها مبارزه می کردند و در این زمینه حتی حدیث از امامان در ضدیت فلسفه نقل کردند . علامه حلی هم از علمای برجسته شیعه که علوم را به چهار دسته واجب ،حرام،مستحب و مکروه تقسیم بندی کرده بود فلسفه را در کنار جادوگری جز علوم حرام می داند .شما اگر اطلاعات تاریخی ضعیف و یا حتی غلط داری نمی خواهد به سایت ها و منابع ضد اسلامی که آنها را مغرض می دانی مراجعه کنی . به همین سایت ها و نظرات علما و متفکرین مخالف فلسفه و عرفان و مدرنیته چون مهدی نصیری یا حجت الاسلام شیخ حسن میلانی و حتی بعضی مراجع تقلید مراجعه کن تا با جایگاه واقعی فلسفه و فیلسوفان در جهان اسلام چه شیعه چه سنی آشنا شوید .
    اما چرا علمای مسلمان صرف نظر از شیعه سنی با فلسفه و فیلسوفان مخالف بوده و آنها را تکفیر و حتی در مواردی اعدام می کردند بر می گردد به ماهیت فلسفه. فلسفه همان طور که قبلا گفتم به دلیل ماهیت خود مبتنی بر نقد همه چیز از حکومت ،سیاست ،اخلاق ،دین ، خدا،علم و حتی خود عقلانیت و خود فلسفه است . فلسفه دین و یا حتی ایدئولوژی نیست که خود را به چهار چوب و مبانی فکری خاص محدود کند که اگر چنین کند دیگر فلسفه نیست.فلسفه به این صورت فقط در زادگاه خود غرب به نهایت تجلی و کمال رسید . این فلسفه با نقد سنت و دین تمدن مدرن غربی و مدرنیته را برای جهان به ارمغان آورد . بعد هم با حاکمیت تفکر پوزتویستی و اصالت علم و ناکارآمدی ها و بحران های این تمدن و مدرنیته در قرن بیستم هم چون جنگ های جهانی و استعمار فلسفه پست مدرنیته در نقادی مدرنیته و تمدن مدرن در خود غرب به وجود آمد و این جا خود علم و عقلانیت دوران مدرن به چالش کشیده شد و نقد شد .
    اما در جهان اسلام فلسفه محدود به توجیه و اثبات اصول دین و برهان آوری برای آنها شد و به مسایل جامعه هم چون حکومت و دین و سیاست و اینها نپرداخت. اما چرا باز این فلسفه دینی شده به اصطلاح اسلامی هم با طرد و مخالفت فلاسفه مواجه شد . دلیلش طرز تلقی متفاوت فلاسفه از خدا و معاد و نبوت بود . به عنوان مثال ابن سینا معاد جسمانی قرآن را غیر عقلانی می دانست و فقط به این دلیل که در قرآن آمده بود می گفت می پذیرم . ملاصدرا هم معاد جسمانی را رد می کرد و قایل به معاد روحانی بود و این یکی از دلایل مهم تکفیر و آوارگی اش بود . صرف نظر از انحرافی بودن و مخالف دین و قرآن بودن عقاید و یا صحیح بودنشان چنین رویکرد فلاسفه مسلمان کاملا طبیعی بوده است . این علم کلام است که معتقد است دین و مذهب متکلم و عقاید استوار شده بر آن کاملا حق است و دیگران بر باطل اند . متکلمین مسیحی باید درستی تثلیث را در مقابل مخالفین از جمله مسلمانان ثابت کنند و متکلمین شیعه هم باید درستی امامت و عصمت و ولایت را در مقابل اکثریت مسلمانان اهل سنت اثبات کنند . خلاصه علم کلام یعنی این که متکلمین هر دین و مذهبی با استدلال و حتی مغالطه و خلاصه به هر ضرب و زوری که شده است عقاید حقه خود را ثابت کنند .
    اما فلسفه و فلاسفه این گونه رویکردی را ندارند . اگر قرار بود که فلاسفه مسلمان همان طور که فقها و آخوند های مسلمان می خواستند درباره اصول دین و عقاید دینی بیندیشند که نباید فیلسوف می شدند و به فلسفه روی می آوردند . بلکه به جای فلسفه باید به سراغ کلام می رفتند و به مانند متکلمین از عقاید دینی و مذهبی حتی با ضرب و زور دفاع می کردند . در این صورت اگر به مانند فقها نه اما به هر حال ارج و منزلتی بزرگ نزد آخوندها و علمای مسلمان یافته و دیگر مورد بی مهری و تکفیر و منحرف بودن قرار نمی گرفتند .
    تا این جا را فعلا داشته باشید تا بعد

  • شما رسما در حال فرار به جلو هستید و پخش کردن بحث هستید. تمام جواب شما در همان کامنت قبلی به طور کامل موجود بود اگر غرض و مرضی در کارتان نبود. اما ظاهرا تمایلی به پذیرش اشتباه بودن حرفهایتان ندارید. پیشنهاد می کنم صادقانه بپذیرید که لیبرالیسم غلط است و ادامه ندهید چون واضح است که بحثهای فلسفی فراتر از توان شما است.

    اولا اومانیسم چنانچه گفته شد خودش ذاتا افراط است و اومانیسم معتدل و غیر افراطی وجود ندارد. ماهیتا شر است و فقط شعارهای زیبا می دهد. لیبرالیسم و سایر فرزندان اومانیسم هم چانچه به طور کامل توضیح داده شد فقط برای آن بوجود آمدند که بعد از حذف حذف خدا و شریعت اولا باید معنی سعادت را تعریف می کردند و ثانیا نحوه رسیدن به آن را. همه هم به نابودی بشریت انجامیدند. چرا که همه به آن دو قطبی دروغین خدا و انسان باور داشته و دارند.

    ثانیا: عقلانیت عقلانیت است و مدرن و غیر مدرن ندارد. آنچه تغییر کرده است حجم اطلاعات است نه عقل. تا وقتی این کلیشه و تفسیم بندی خرافی در ذهن شما است که هر چه زمان بگذرد انسانها لزوما از نظر عقل پیشرفت می کنند هر گونه بجثی با شما ناممکن است. عقل در تاریخ بشر در یک مسیر سینوسی بوده است. اتفاقا الان در حضیض عقلانیت هستیم و بشر در نهایت بیشعوری تاریخ خود است و همین بی عقلی است که کار بشر را به نقطه ای کشانده که خود دانشمندان غربی هشدار می دهند ادامه این روند مساوی انقراض نسل بشر است. عقل بشر فعلی عقلی است در حد کمتر از عقل یک حیوان که اساسا منفتی خارج از شکم و شهوت برایش معنی ندارد.


    ثالثا: در مورد علم و فلسفه اسلامی هم در خطا هستید. چرا که اولا فلسفه بعد از یونان باستان اساسا در غرب مرد و آنچه الان غربیها فلسفه می دانند فلسفه نیست و صرفا حکمت است. لابد فرق فلسفه و حکمت را که می دانید. (1) تازه چه حکمتی؟ حکمتی که تماما مصروف نسخه پیچی برای زندگی بشر آن هم با فرض حذف مبدا و معاد است. در حالی که فلسفه اساسا کارش هستی شناسی است و قانون علیت اساس کار او است. حال انکه در حکمت غربی ابتدا بدون اثبات می پذیرند که انسان مبدا همه تحولات است و نیازی به خالق ندارد. سپس سعی می کنند برای این انسان بی خدا شده دستور العمل زندگی بپیچند و آن را به سعادتی که خودشان تعریف می کنند برسانند. جالب این است که الان سعادت هم مفهومی کاملا مادی و اقتصادی دارد. حتی در مرجله نهایی هرم مازلو و شکوفایی فردی. ریشه تمام سعادت ها را هم کاملا پوزیتیوستی تعریف می کنند! یعنی اول پوزیستیویسم را به عنوان ایدئولوژی مبنا قرار داده اند و سپس بر اساس آن نسخه می پیچند!
    لهذا اتفاقا این تمدن مسلمانان بود که بشدت فلسفه محور بود چون خود قرآن یک کتاب بشدت فلسفه محور و پر از گزاره های عمیق فلسفی است. حتی آن قسمت از مسلمانان که فلسفه را حرام می دانستند خودشان ناخودآگاه مجبور به تفلسف و بحثهای فلسفی و عقلی بودند حتی اگر شما به بحثهای کلامی ماتریدی ها و اشعریها مذراجعه کنید می بینید همین مخالفان دو آتشه فلسفه مفصلا بحثهای فلسفی دارند هر جند از به کار بردن اسم فلسفه خودداری می کند و اصرار می کنند هر بحث عقلی که فلسفه نیست! اما در اشتباه هستند. هر بحث عقلی در خصوص هستی شناسی یعنی ورود به حیطه فلسفه. معتزله هم که رسما فیلسوف بودند و بشدت از فلسفه دفاع می کردند.
    بنابراین تمدن مسلمانان (2) خواسته یا ناخواسته کاملا فلسفه محور بود. در حالی تمدن رنسانس حکمت محور بود و صرفا برای لجبازی با کلیسا شکل گرفت و وفاقد هر نوع معرفت شناسی حقیقی بود و هر چه هم زمان پیشرفت و سکولاریسم در غرب پر رنگ تر شد، حتی اندک رگه های هستی شناسی از آن سلب شد و الان اصلا فیلسوف در غرب وجود ندارد. هر چه هست فقط حکمای غربی هستند که صرفا هدفشان تربیت انسان بر اساس زندگی ماشینی است.
    لهذا این فرض شما که غرب عصر رنسانس به به بعد تصور فلسفه محور ایجاد شده اساسا غلط است مگر اینکه اسم حکمت را فلسفه بگذاریم!



    رابعا: کاملا مشخص است که من خیلی بیش از شما در زمینه فلسفه اسلامی می دانم و مباحث نصیری و اخباریون را هم پیکیری کرده ام و اتفاقا بشدت مخالف تفکرات غلط او هستم. اما امثال نصیری خودشان نمی دانند که همین بحث های عقلی که علیه ملاصدرا که دارند انجام می دهند یعنی تفلسف. آنها اگر احیانا با فلسفه صدرایی مخالف هستند معنایش این نیست که فلسفه فقط اسفار ملاصدرا است. همانطور که اگر کسی هندسی اقلیدسی را قبول ندارد معنایش این نیست که اساس هندسه را انکار می کند. چرا که هندسه های ریمانی و لوباچفسکی و بلیایی و نظایر آنها هم هست. دنیا بدون هندسه قابل تصور نیست و عقل هم بدون فلسفه معنی ندارد. نصیری خودش یک فیلسوف است اما نمی داند و قبول نمی کند! منتهی یک فیلسوف مخالف صدرا. دهها برابر حجم این کامنت را در پاسخ طرفداران نصیری برایشان در وبلاگهای حامیانش گذاشتم! و البته جوابی هم نداشتند.

    اما در مورد روایات علیه فلسفه هم در کامنت قبلی توضیح دادم و اتفاقا عمدا مثال جادو گری را زدم. جادوگری هم حرام است بر عموم اما بر اهلش حلال و گاهی لازم است. اگر فلسفه هم بکلی حرام بود که چرا امام صادق علیه السلام به خواص مانند هشام بن حکم فلسفه می آموخت؟ منتهی فردی که دنبال فلسفه می رود باید ظرفیتش را داشته باشد. عموم مردم چنین ظرفیتی را ندارند و من هم قبول دارم که آموزش عمومی فلسفه و ورود به این مباحث عقلی سنگین برای همه کار درستی نیست و لزومی هم ندارد. اما خود قرآن پر از گزاره ها و آیات فلسفی است. تا فلسفه نباشد معنای اول و آخر و ظاهر و باطن مشخص نمی شود (حدید -3) و یا معلوم نمی شود که چگونه شاهد و مشهود یکی است (آل عمران 18).

    خامسا: همینکه نوشته اید :"نقد همه چیز از حکومت ،سیاست ،اخلاق ،دین ، خدا،علم و حتی خود عقلانیت و خود فلسفه است" نشان می دهد اساسا فلسفه را نمی شناسید و حتی فرق فلسفه و حکمت را نمی دانید. پس همان بهتر است که وارد این بحث ها نشوید. به طور خلاصه بدانید که فلسفه دنبا کشف ریشه ها است. وقتی ریشه ها کشف شد خود به خود مسیر صحیح مشخص می شود. یک فیلسوف هرگز در بدو امر سراغ سیاست و اخلاق نمی رود. بلکه مانند افلاطون و ارسطور ریشه و ماهیت اخلاق و دین و علم را پیدا می کند و سپس بر اساس تعریف این چیزها را ارائه می دهد. اما حکیم چنین کاری نمی کند. او بر اساس تعدادی پیشفرضهای مشخص که ممکن است ریشه در دین یا یک ایدئولوژی داشته باشد به سراغ نقد این چیزها می رود.
    آن چیزی هم که سبب شد فلسفه در جهان اسلام برای عموم تحریم شود به هیچ وجه چیزهایی که شما نوشته اید نبود و فلاسفه مسلمان اصلا بحثشان چیز دیگری ب.د. آنها می خواستند معنای گذاره لاموثر فی الوجود الا الله را بفهمند که ناگزبر به وحدت وجود می انجامد. و از آنجا که تعریف معنای وجود سنگین است و عموم مردم نمی توانند فرق وجود و ذات و ماهیت را تشخیص دهند ( کما اینکه هنوز هم خیلی ها که مخالف فلسفه هستند از درک آن عاجزند) نتیجه این می شد که وقتی ابن سینا یا صدرا حرفی از وحدت وجود می زدند بلافاصله در ذهن مردم مفهوم "همه خدایی" شکل می گرفت که شرک به خدا است. در حالی که آن وحدت وجودی که مد نظر فلاسفه مسلمان است عین توحید است. امل مردم نمی فهمیدند و همین مساله سبب تکفیر فلاسفه می شد. هر چند آنها این مطالب را به افراد با استعداد منتقل می کردند.(3)

    فکر می کنیم تا همین جا هم بحث برای شما سنگین بوده است. مثال ساده ای می زنم تا بفهمید.
    اکگر به یک بچه دبستانی بگویید 3 منهای 5 چند می شود به شما می خندد و می گوید ای بیسواد! مگر می شود وقتی سه سیب داریم 5 تایش را بردایم؟ اما همین بچه که در سالهای بالاتر می آموزد که اعداد منفی هم وجود دارند. اگر به یک بچه رهنمایی بگویند جذر عدد منفی سه را بگیر می گوید اعداد منفی جذر ندارند اما همینکه سوادش بالاتر رفت می فهمد اعداد مختلط در جذر اعداد منفی ظاهر می شوند.
    فلسفه هم همینطور است. به طور خاص فلسفه اسلامی برای کسانی که نمی توانند تفاوت ذات و ماهیت را درک کنند عین کفر است و همان بهتر که وارد آن نشوند.
    اما در همین مدت 14 قرن به تعداد فراوان ما فیسوف داریم.

    سادسا: این سینا نتوانست معاد جسمانی را با فلسفه ثابت کند نه اینکه آن را رد کرد. اعتراف کرد عقل او نمی کشد. اما صدرا به راحتی همین مشکل را حل کرد. اتفاقا همینکه تو می گویی صدرا منکر معاد جسمانی بوده است نشان می دهد که اصلا فلسفه صدرا را نمی شناسید. بد نیست مقاله بسیار ساده لینک زیر را بخوانید البته اگرگیج نمی شوید(4). لیکن آنچه او در قضیه حدوث روح گفت برای فقهای ساده ای که سطح فهمشان فقط حفظ کردن احادیث بود قابل درک نبود. اما او نشان داد که اصلا روح و جسم دو وجود مجزا نیستند.

    سابعا: کلام را هم با فلسیفه اشتباه گرفته اید. البته در کلام هم از گزاره های فلسفی استفاده می کنند اما علم جداگانه ای است. مسیحیت کمترین دلیل و توضیح فلسفی برای مساوی بودن 1 با 3 ندارد و تا ابد هم نخواهد داشت. جون از اساس حرفشان عقل ستیز است و گزاره های عقل ستیز جایی در فلسفه ندارند. شیعیان هم نیازی ندارند که با فلسفه عصمت و ولایت را ثابت کنند چون آن قدر روایت در این خصوص در کتابهای خود اهل سنت هست که نیازی به بحثهای پیچیده تر نیست.

    خلاصه کلام اینکه شما هنوز نه اطلاعی در مورد تفاوت فلسفه و حکمت دارید و نه جیزی از سیر فلسفه اسلامی می دانید. شما همینقدر که اظهار فضل کردید کافیست. جهت اطلاع شما خود ابن سینا یک فقیه بود که به تمام مکاتب فقهی زمان خودش فتوا می داد. ملاصدرا هم یک مجتهد و فقیه شیعه بود. در عصر حاضر هم که فروان فقهای فلسوف داریم مانند علامه طباطبایی و امام خمینی و یسیاری افراد دیگر را. در جهان اسلام هر چند برخی فقها با فلسفه مشکل داشتند اما هیچ فیلسوف شیعه ای با فقه مشکل نداشت! دقیقا بر عکس اروپا که فیلسوف نمایان غربی همه بشدت با کلیسا دشمنی داشتند و دارند.
    در تمام جهان اسلام به جز سهروردی که در مورد فیلسوف یا حکیم بودنش هم اختلاف است، هیج فیسوفی اعدام نشد! در حالی که در اروپا فلاسفه را زنده زنده می سوزاندند. حتی در خود عصر رنسانس.


    =====
    پاورقی
    1- برای همین بود که حتی محمد علی فروعی که خود یک اومانیست و فراماسونر بود عنوان کتاب مشهورش را سیر حکمت در اروپا نامید نه سیر فلسفه.
    2- اصرار دارم بکویم تمدن مسلمانان و نه تمدن اسلامی. چون تمدن اسللمی صرفا همان بود که در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وجود داشت. بعد از آن مسلمانان تمدن سازی کردند اما نه بر اساس اسلام بلکه به صورت التقاطی با مخلوط کردن بخشی از اسلام با عقاید یهودیان و رومیان و یونانیان و نظایر آنها.
    3- مرحوم آیت الله بروجردی نمونه مراجع مخالف فلسفه بود. اما خود ایشان با اصرار امام خمینی و سایر فلاسفه اجازه داد کتاب شفای ابن سینا تدریس شود. اما بشدت با تدریس اسفار ملاصدرا مخالفت کرد. دلیلش هم واضح بود. شفا در مقایس با اسفار کتابی ساده تر است و احتمال اینکه افراد با خواندن آن گیج شده و از دین خارج شوند کمتر است.
    4- http://ensani.ir/file/download/article/20101017121159-22.pdf

  • درباره کامت گزار آقایان که لیبرالیسم را به گونه ای سطحی مورد هجوم قرار داده و نمی دانم بحث منافق وحزب الله و حزب الشيطان را وسط کشیده است .
    اولا لیبرالیسم بر خلاف پرت و پلاگویی هایت یک ایدئولوژی مدرن است که اصول اساسی آن عبارت است از آزادی اندیشه ، آزادی بیان و اصالت فرد . آزادی اندیشه مهمترین وسیله برای شکوفایی استعداد ها و توانایی ها و در نتیجه پیشرفت بشریت است . متفکرین و فیلسوفان بر پایه همین مبنا بود که توانستند زنجیر استبداد دینی کلیسا در قرون وسطی را به پاره بکنند و با پرسش و نقد همه چیز از جمله دین ،سیاست ،حکومت ، اخلاق ، خدا ،علم و حتی خود عقلانیت تمدن جدید مدرن را به وجود آورده و جهانی کنند . اما متاسفانه در جهان اسلام و تمدن اسلامی فلسفه محدود به دین و اثبات عقاید دینی هم چون خدا ،معاد و این قبیل مفاهیم انتزاعی و متافیزیکی شده که اگر به درد آخرت می خورند اما به درد این دنیای مردم و حل مشکلات دنیوی شان نمی خوردند . تازه همین فلسفه دینی به اصطلاح اسلامی با مخالفت قاطبه فقها و علمای مسلمان روبه رو شده و فلاسفه مسلمان اکثرا مورد طرد و تکفیر قرار گرفتند . سهروردی بنیانگزار فلسفه اشراق تکفیر و سپس اعدام شد. ملاصدرا برجسته ترین فیلسوفان مسلمان که معتقد بود فلسفه ای که مبتنی بر دین نباشد را دور باید انداخت تکفیر و بیست سال عمر خود را در آوارگی به سر برد . حتی امام خمینی گفتند بیست قبل را که در حوزه تدریس می کردم کوزه ای را که پسرم آب می نوشید آب می کشیدند چون فلسفه تدریس می کردم . بله علت عقب ماندگی مسلمانان و جهان اسلام اگر چه عوامل مهم دیگری هم چون استبداد سیاسی ، ترویج روحیه تصوف یا استعمار بود اما علت العلل و مهم ترین دلیل عقب ماندگی استبداد دینی و ملاک و ترازو قرار دادن تفکر و معرفت دینی بر همه چیز و عدم نقد و به چالش کشیدن آن بود . فلاسفه و متفکرین غرب توانستند مقابل خودشان را از استبداد دینی ویرانگر حاکم بر غرب نجات زده و توی دهن روحانیون و کشیش های مسیحی زده و بساط تکفیر و تفتیش عقاید آنها را جمع کنند اما ما در قرن بیست و یکم هر از مدتی با چماق تکفیر علمای مسلمان مواجهيم . هنوز در قرن بیست و یکم و دوران گفتمان حقوق بشر در سایت های اسلامی مدافع عقاید اسلامی از جمله در ایران می بینیم که از مجازات ارتداد و اعدام مرتد دفاع کرده و آن را کاملا عقلانی می شمارند .
    تا زمانی که نتوانیم هم چون غربيان این زنجیر وحشتناک استبداد دینی حاکم بر جهان اسلام را پاره نکرده و خود را نجات نداده که البته به معنای افراط گری و بی دین شدن هم چنان که متاسفانه در تمدن غربی رخ داد نیست هم چنان در چنبره جهل و استبداد و عقب ماندگی همه جانبه به خصوص عقب ماندگی فکری به دلیل عدم تحقق کامل آزادی اندیشه گرفتاری
    بار الهی دعا می کنم که خودت این امت مسلمان را از چنگ این استبداد دینی نجات ده تا دیر نشده و نسل آزاد اندیش و خرد گرای جوان مسلمان به خاطر این استبداد به مانند غرب به دامن بی دینی و الحاد و بی خدایی نیفتاد .

  • تو خیال کرده ای اگر کلماتی مانند "مدرن" ،" پیشرفت"، آزادی | و... پشت سر هم ردیف کنی استدلال کرده ای؟
    خیر. آنچه تو نوشته ای صرفا یک پیام بازرگانی است! که از تلویزیون ها اعلام می شود! عین تبلیغ برای کرم حلزون! و سکه ثامن!
    مردم نادانی که با دیدن تیزرهای تبلیغاتی تحت تاثیر کلمات پر طمطراق آن قرار می گیرند و باورشان می شود که این محصولات با بهترین کیفیت و در نتیجه اوج نبوغ و دانش بشری به دست آمده اند و استفاده از این محصولات مایه پسیشرفت و سود آنها است و اگر سراغش نروند خاک بر سر و بدبخت می شوند!

    مدرن یعنی چه؟ پیشرفت یعنی چه؟ آزادی چیست؟
    ایراد کار دقیقا همین است که مردم به جای آنکه فکر کنند معمولا فریب تبلیغات و چند کلمه زیبا را می خورند.
    به تو چه ربطی دارد که فلسفه چه تاریخی را گذرانده است و اصلا کجای آن به این ایدئولوژی مدرن تو ربطی دارد؟

    جهت اطلاع تو همه نسلهای انسانها در همه عصر ها خود را مدرن و پیشرفته می دانستند! و سخن گفتن از خدا و دین را نشانه عقب افتادگی !
    و حتی بت پرستان زمان نوح و هود علیهما السلام هم مثل شما به انبیا می گفتند "ان هذا الا اساطیر الاولین!" اینها که تو می گویی حرفهای قدیمی و عخد حجری است!
    چرا که به خیال خودشان پیشرفت کرده بودند! اما در چه؟ در ابزارها. درمعماری و شهر سازی. در ماشین آلات و سلاحهها. در قانونگذاری و مراسم ها و کارناوالها!
    اما خود انسان پیشرفت نکرده بود. انسان همان موجود دو پا بود با همان نیازها و علایق و آرزوها و غرایز. تنها ابزارهایش پیشرفته شده بود. اما اتفاقا خود انسان از هر جهت سقوط کرده بود. و نه تنها آزاد نشده بود که عملا خود را زندانی شهوتها و طمع و غرایز و ابزارها کرده بود و اسم این بردگی محض را آزادی گذاشته بود!

    به تو نشان می دهم که تا چه غرق در این سواد تیزری شده ای و باورت شده همه چیز می دانی اما هیج نمی دانی.

    اولا" آنچه در مورد کلیسای قرون وسطی اروپا نوشتی ربطی به اسلام ندارد. اما این را بدان که اتفاقا زاده شدن اومانیسم و فرزندان آن ریشه اش در خود کلیسا و در خود عهد عتیق است. در حالی کلیسای قرون وسطی خود را محافظ دین خدا و مبلغ محبت معرفی می کرد که خدا در عهدین و مخصوصا عهد عتیق همه جا دشمن انسان است. خدا همان کسی است که در تورات تحریف شده دشمن دانش و فهم انسان است . همان خدایی که از رسیدن انسان به درخت علم ناراحت است! و به این دلیل او را از بهشت بیرون می کند! همان خدایی که کاری جز اذیت و آزار رساندن به انسانها ندارد. و همان خدایی که انسانها باید اگر شده در در مسابقه کشتی بر خدا ( یا بر فرشتگانش بنا بر ادعای صدهای اخیر یهودیان و مسیحیان که اصرار دارند کلمه الوهیم را به فرشته ترجمه کنند در حالی که در همه متون کهن به معنای خدا است) پیروز شوند!
    البته با چنین دیدگاهی باید هم یک دو قطبی شکل بگیرد که دو قطب متضاد آن خدا و انسان هستند.(1) و کلیسا به خیال خودش طرف خدا را گرفته بود و انسانی که برخلاف دستور خدا دنبال دانش و فهم بود را می سوزاند. و صد البته باید هم در اینجا جنبشی شکل می گرفت که از منافع انسان در مقابل خدا دفاع کند! و در اینجا بود که اومانیسم و انسان گرایی بوجود آمد. که می خواست با آن خدای ضد دانش و آزادی را از سر راه بشر حذف کند. تقریبا همه آنچه هم امروز ایسم های مختلف نامیده می شوند از اگوسنتریسم و اگزیستانسیالیسم و پراگماتیسم گرفته تا امپریالیسم و کمونیسم و سوسیالیسم و لیبرالیسم فرزندان همین اومانیسم هستند.
    اما چرا اومانیسم این همه فرزند دارد؟ چون بعد از اینکه خدا را کنار زد و گفت حافظ منافع بشر است دتازه این سوال پیش آمد که منافع بشر یعنی چه؟ و حالا که خدا را حذف کردیم چطور برای زندگی بشر کاتالوگ تهیه کنیم که بر اساس آن سعادتمند شود؟ و اصلا خود سعادت یعنی چه؟ برای پاسخ به این سوالات بود که آنهمه مکاتب از دل اومانیسم زاده شد. (2)
    در میان این مکاتب البته خالصترین و راستگوترین آنها همان اگوسنتریسم است که می گوید من مهم هستم و به این تریب ریشه و حقیقت همه مکاتب دیگر اومانیستی است. پس نوع وگونه حیاتی من مهم است (=اومانیسم) و نژاد و قبیله و زبان من است که مهم است (راسیسم = نژادپرستی و شوونیسم و ناسیونالیسم)، همینطور منافع مادی من است که مهم است نه دیگران (امپریالیسم)، پس اختیار عمل و آزادی من است که مهم است (لیبرالیسم)، و برای من فقط منفعت مادی مهم است حالا بگذار دیگران هر عقیده ای داشته باشند اما منفعت من تامین شود (پلورالیسم) و تنها موجویت من است که من است (اگزیستانسیالیسم) موجودیت وجود هم چیزی نیست الا آنکه حواس من درک و اثبات حسی می کند ( پوزیتیویسم) و جنسیت من است که مهم است ( فمینیسم و ماسکولیسم) و به همین صورت می توان سراغ تک تک این ایسم ها رفت و نشان داده همه ریشه در خودپرستی و خودخواهی بشری دارند که خدا را دشمن خود می پندارد. حالا یا علنا این دشمنی را ابراز می کند ( لایسیته و آتئیسم) و یا مودبانه آن را کنار می گذارد (سکولاریسم و پلورالیسم).
    و انسان خدا را کنار گذاشت به خیال آنکه به آرامش و پیشرفت برسد. اما در عوض به جنگ های جهانی رسید. به قول ژان ژاک روسو علم جدید آمد و انسان را به ظاهر زیبا و مودب نمود اما در عمل او را بی رحم و بی اخلاق کرد. انسان فکر کرده پیشرفت کرده است اما تنها برده کمپانی ها و ماشین ها شد. انسان هم شد یک ابزار ساده تولید که تمام جنبه های زندگی و حتیی تفکرش امروز زندانی دست صاحبان ثروت و قدرت است. (3)



    ثانیا: در اسلام خدا دقیقا بر عکس خدای عهدین تعریف شده است. در اسلام خدا نه تنها مخالف دانش و فهم بشر نیست که اتفافا خودش او را آموزش می داد ( و علم آدم الاسماء کلها- سوره بقره آیه 31 و یا :و علم الانسان ما لم یعلم:" سوره علق آیه 5). خدا در تمام قرآن همیشه حامی انسان است و جز خیر و صلاح برای او نمی خواند و اتفاقا اصرار دارد که انسانها فکر و تعقل کنند. ( اولم یتفکروا فی انفسهم- روم 8، اولم یتفکروا ما بصاحبهم- بقره 184، یتفکرون فی خلق السموات و الارض -آل عمران 191 و بسیار آیات دیگر) و اتفاقا اکثریت انسانها به خاطر عدم تفکر و تعقل بشدت سرزنش می کند ( اکثرهم لایعقلون، لا یتفکرون، لا یعلمون ، لا یفقهون و که سایر نهیب های قرآنی به انسان هایی که فکر نمی کنند. و اتفاقا این شیطان است که دشمن انسان و دشمن دانش و آگاهی او است و همیشه را با دروغ فریب می دهد و همیشه توطئه خود را با کلام زیبا و دلپذیر برای انسانها می پوشاند.
    پس در اسلام اساسا چیزی به نام دو قطبی انسان- خدا وجود ندارد. (4) اصلا دین خدا چیزی جز فطرت انسان نیست (فاقم وجهک للدین حنیفا. فطرت الله التی فطرالناس علیها- ذلک الدین القیم . سوره روم 30. پس حبه سوی این آیین روی آور، یعنی فطرتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. تغییری در آفرینش خدا نیست. آیین پایدار همین است ولیکن بیشتر مردم نمی دانند.) به همین صورت پس چیزی به نام اومانیسم و لیبرالیسم هم برای مسلمان یک موضوع بی معنی است. و اسلام هم چیزی نیست جز تنها دستورالعمل و کاتالوگ صحیح استفاده از انسان و زندگی او که توسط سازنده این دستگاه یعنی خدا نوشته شده است. و اگر انسانها به آن عمل کنند به سعادت دنیوی و اخروی می رسند. اما اگر هم عمل نکنند خدا هیچ ضرری نمی کند. این انسان است که به وضع فعلی دجار می شود.
    پس نتیجه می گیریم که از اول مقایسه شما غلط است. شما هر گردی را گردو فرض کرده اید و چون در مسیحیت با آن اعتقادات ضد عقلی آن ماجرا ها پیش آمد همه ادیان را به یک چوب می رانید و همان نتیجه گیری را به طور کاملا ظالمانه علیه اسلام انجام می دهید. اتفاقا در اوج سلطه کلیسا در قرون وسطی ، سرزمینهای اسلامی در نقطه مقابل آن وضعیت در اوج رونق و پیشرفت علمی بودند. و بر خلاف گفته شما سرزمینهای اسلامی از ایران تا اندلس پر از فلاسفه و متفکران مختلف بود. اتفاقا کرسی های درس بسیار پر رونق هم داشتند! به گونه ای که تنها شمارش نام آنها نیازمند نوشتن یک کتاب است!



    ثالثا: پس چرا گاهی در کشورهای اسلامی هر برخوردهایی با برخی از فلاسفه و اشراقیون رخ داد؟ دو دلیل دارد.
    اول نفوذ عقاید یهود در بین مسلمانان و دوم بی توجهی خود فلاسفه به ظرفیت مخاطب

    در مورد اول باید گغت که بعد از شهادت رسول اله صلی الله علیه و آله و ضایع ماندن وصیت و دستور او به خلافت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام، ناگهان یک گروه بزرگ از یهودیان مسلمان شدند و فورا هم وارد دستگاه خلافت شدند واتفاقا در مقام افتای فقهی و نسخه پیچی در مورد معرفت شناسی قرار گرفتند! که نمونه های بارز آن امثال کعب الاحبار و عبدالله بن سلام هستند. این افراد شروع به تفسیر قرآن با استفاده از عقاید عهد عتیق نمودند. کار به جایی رسید که برخی ار فرق اسلامی مانند احمد غزالی رسما ابلیس را سید الموحدین نامیدند. (5) و بسیاری از آنها خدا را جسم تلقی کردند که حنابله و وهابیون امروز علنا چنین اعتقادی دارند. و بسیاری هم به هم طور ضمنی و تلویحی این مساله را پذیرفتند. و از آن بدتر اینکه مانند یهود خدا و دین را دشمن تفکر و تعقل نامیدند. نتیجه چنین مساله ای مخصوصا در عاقاید اشعریون خود را نشان داد و به طرد امثال ابن الرشد منجر شد. این دسته به دلیل انحرافات فکری که داشتند اساسا جایی برای عقل نمی شناختند. اکنون اکثرفرقه های اهل سنت به همین درد دجارند و حتی اصول دین را تقلیدی می دانند! به این ترتیب واضح است که به تدریج فلسفه از از میان اهل سنت جمع شد و با از بین رفتن فرقه معتزله دیگر هیچ سنی باقی نماند که معتقد به تعقل و فلسفه باشد.

    اما در مورد دوم باید گفت که خود فلاسفه هم بی تقصیر نبودند. آنها مطالبی را عنوان می کردند که فهم آنها برای عموم مردم ممکن نبود- و هنوز هم نیست- و در نتیجه بسیاری از مردمی که دنبال فلسفه رفتند از دین خارج شدند. درست شبیه اینکه به یک کودک دبستانی معادلات دیفرانسیل بیاموزید! (6) که هر عقل سلیمی چنین کاری را حرام می داند.
    اینجا اضافه می کنم که اصولا هیچ علمی در ذات خود در اسلام حرام و نجس نیست. حتی جادوگری! اما به طور ثانویه حرام شد. یعنی به دلیل آنکه ابزار سوء استفاده و ضربه زدن مردم به یکدیگر شد. اما در عین حال هیچ اشکالی ندارد و البته گاهی کاملا لازم است که افرالد با تقوا و مهذب که زیر نظر اساتید مهذب تربیت ویژه شده اند این علوم را یاد بگیرند و مانند شیخ بهایی از این علم به نفع مردم و برای بازگردن افسون جادوگران استفاده کنند.
    فلسفه هم به خودی خود چنین علمی است. تعقل بسیار سنگین که اکثر اذهان توان فهم آن را ندارند. ضمنا آموختن آنهم هم برای اکثریت قریب به اتفاق انسانها هیچ ضرورتی ندارد و جز اتلاف عمر نیست. اصلا برای سعادت انسانها هیچ لزومی ندارد که آنها فلسفه بدانند. اصولا افرادی مانند بلال و سلمان و ابوذر و نظایر آنها نه اشارات و تنبیهات خوانده بودند و نه اسفار ملاصدرا. برای انسان عاقل همینقدر سعادت کافی است که بفهمد و خود را اقناع کند که خدایی و پیامبری هست و بعد از دستورات آنها پیروی کند.
    اما در عین حال فلسفه هم برای افراد با هوش بالا و مومن لازم است چرا که بخشی شبهات و حملات به اسلام ریشه فلسفی دارد و نیاز است در این حوزه هن افرادی تربیت شدند. لهذا امام صادق علیه السلام هم به طور خاص به هشام بن حکم فلسفه آموخت. نه به عموم شاگردانش.
    اشتباه امثال سهره وردی و حتی امام خمینی هم این بود که این مباحث را علنی می کردند. طبیعتا نتیجه این می شد که با چماق تکفیر مواجه می شدند. حرفهایی می زدند که برای عموم مردم قابل فهم نبود و درست مانند همان مثال آموزش حساب دیفرانسیل برای بچه های دیستانی، آموزش آن حرام بود.




    رابعا: آنچه شما آزادی اندیشه نامیده اید اصلا اندیشه نیست. بلکه صرفا آزادی غریزه و وسوسه است. اینکه انسان بخواهد مثل خوک زندگی کند، همجنسبازی کند، شیطان پرستی کند، برهنه شود و پول پرستی کند و نظایر آن اصلا اندیشه لازم ندارد. اینها همه ریشه در غریزه دارد نه در عقل. این یکی از کثیفترین حقه های لیبرالیسم است که غریزه را اندیشه معرفی می کند و آزادی غرایز را آزادی اندیشه می نامند! اینکه اسم این زندگی حیوانی را حتی یک مکتب فلسفی می نامند و اپیکوریسم و هدونیسم معرفی می کنند هم یک حقه است.
    والا عقل آن است که همانند سقراط به عاقبت کارها می اندیشد و می بیند که نتیجه این کارها و زندگی چیست. حال اگر اعتقادی به زندگی بعد از مرگ نداشته باشد ه ین نتیجه می رسد که کل حیات جز پوچی نیست (نیهیلیسم) و یا آنکه ناگزیر با عقل خود می فهمد که باید تعالیم اسلام را بپذیرد.

    انسان بیش از دو منبع فکری ندارد. الهام الهی و وسوسه شیطانی. کار عقل سالم این است که از خیر یعنی الهام الهی پیروی کند. اما عقل که از دور خارج شد و فقط کسب منفعت مادی و غریزه جای آن را گرفت می شود همین وضع فعلی جهان.


    پس می بینید که آنجه شما در مدح لیبرالیسم نوشته اید جز یک تیزر تبلیغاتی نیست و شما در حقیقت در مورد لیبرالیسم هیچ نمی دانید و صرفا فریب تعدادی شعار تبلیغاتی را خورده اید.
    و نه تنها شما بلکه مدعیان لیبرالیسم چه در خارح و چه امثال زیبا کلام ها در ایران اصلا چیزی جز یک پیام بازرگانی نیستند و هیچ مطالعه و تفکری ندارد و جز کشیدن شکل مار به جای مار و ارائه چند کلمه فلمبه و شعارهای زیبا کار دیگری بلد نیستند.

    آنها به دروغ غرب را پیشرفته می نامند حال آنکه آنچه در آن کشورها رخ داد جز پیشرفت ماشینها و ساختمانها و جمادات دیگر نبود و این انسانها بودند که برای استفاده از ماشینها مجبور شدند منظم و قانونمند شوند! و در عین حال کشورهایشان پر از تجاوز و خودکشی و هرزه نگاری و فحشا و سقط جنین و پرشدن خانه های سالمندان و... رخ داد.
    البته آن راه ساده ای پیدا کردند که این مشکلات را نشان ندهند! و از جهنمی که در آن هستند بهشت برین بتراشند. با کمک الکل و فحشا و رسانه ها.

    و صد البته ما هم در ایران در سالهای بعد از دهه شصت گرفتار همین لیبرالهای شیطان پرست شدیم که کار ما به اینجا کشید. و از همه بدتر اینکه به اسم اسلام تمام شد در حالی که تماما علیه اسلام بود.

    -------------------
    پاورقی

    1- و نکته مهم اینکه طبیعتا عده ای هم به این فکر افتادند که چه کسی هست که در مقابل خدا به انسان یاری کند؟ او فقط شیطان است که قسم خورده خیرخواه انسان است و او بود که مطابق عهد عتیق می خواهد انسان را به درخت دانش و سپس درخت جاودانگی برساند. برای همین مکاتب اومانیستی پیوند قوی با مکاتب شیطان پرستی و ماسونی داشته و دارند. البته ابراز علاقه و پرستش شیطان را در ملاعام مخفی می کنند و ادعا می کنند حامی منافع انسان هستند. که همان اومانیسم است.

    2- و این نکته هم بسیار جای تامل دارد که چرا تقریبا همه موسسان این مکاتب و ایدئولوژی ها یهودی و یا یهودی زاده اند! دلیلش به همان اعتقاد عهد عتیق باز می گردد که خدا خیر انسان را نمی خواهد و می خواهد انسان جاهل و نادان باقی بماند. اما مسیحیان در عین آنکه عهد عتیق را قبول دارند اما در عهد جدید با خدایی مواجه هستند که عملا از انسان شکست خورده است. خدایی که پسرش را برای گناهان انسان قربانی می کند و خدایی که روی صلیب می رود و هیچ کاری هم نمی تواند بکند. همین مساله سبب ایجاد یک تضاد فکری بزرگ در مسیحیان شده است. مسیحیان اگر ذره ای فکر کنند می بینند که خدای قلدر و بیرحم موسی در عهد عتیق که آنهمه جنایت می کند و آنهم حسود است ناگهان می شود خدای مهربان و بی عرضه عهد جدید. و آن عهد عتیقی که به کشتار سگ و گربه های شهر اریحا افتخار می کرد حالا می شود خدایی که می گوید بر گونه راستت اگر سیلی زدند گونه جپ خود را نشان بده. بدیهی است که اگر یک مسیحی ذره ای اهل تفکر باشد بلافاصله از این دین فاصله می گیرد. ( من خودم بارها در بحث با مسیحیان این نکات را متذکر شدم و البته به جای پاسخ تنها فحش دریافت کردم). و البته برای همین بود که کلیسا بشدت اصرار می کرد و می کند که مومنان مسیحی مطلقا دنبال تفکر در هیچ یک از مطالب دینی نباشند و اصول دین یعنی 1=3 را کورکورانه بپذیرند. بدیهی است که این طرز برخورد است که سبب می شد متفکران دوره رنسانس دسته دسته از مسیحیت رویگردان شوند و جذب اوامنیسم و لژهای ماسونی یهودیان شوند.

    3- و متاسفانه عده ای ساده لوح به امنیت و آرامش ظاهری اروپای امروز اشاره می کنند و وقیحانه آن را به دلیل کنار گذاشتن دین و خدا می دانند. در حالی که همین انسان اروپایی بود که دین را رها کرد و جنگهای جهانی را راه انداخت که بیش از تمام جنگهای تاریخ در آن انسان کشته شد. آنچه هم امروز عامل امنیت و صلح ظاهری در اروپا است کنار گذاشتن دین نیست بلکه کنار گذاشتن استقلال است. دیگر هیچ یک از این کشورها مستقل نیستند و همه تحت یک حاکمیت مشترک ماسونی اداره می شوند. به این ترتیب دیگر جایی برای اختلاف باقی نمی می ماند. و دقیقا به همین دلیل است که هرگاه صدایی ملی گرایی و استقلال طلبی از هر یک کشورهای اروپایی شنیده می شوند مسوولان کل اروپا آشفته می شوند و تمام تلاش خود را می کنند که مانع حضور آن حزب و باند در قدرت شوند.

    4- با کمال تاسف باید اعتراف کرد که اعتقاد به دو قطبی انسان و خدا از اروپا به ایران هم وارد شده است و هم در دانشگاههای علوم انسانی و هم در حو.زه های علمیه و فقهی عده ای مروج این دروغ بزرگ هستند که خدا و انسان دو قطب متضاد هستند و البته عده ای این قطب را می چسبند و عده ای آن قطب را. و البته هر دو گروه در باطل هستند.

    5- این است عاقبت کسی که مولی الموحدین را رها می کند!
    6- اتفاقا یکی از دلایل افسردگی شدید دانش آموزان و دانشجویان در تمام دنیا این است کمه به آنها بزور مطالبی را یاد می دهیم که استعداد و توان فهم آن را ندارند. به همه ریاضی یاد می دهیم در حلی که همه کشش فهم آن را ندارند و در نتیجه کلا افسرده و روانی می شوند. و همینطور فلسفه و سایر علوم رسمی.

  • سوال از نویسنده متن: تو خیال کرده ای اگر کلماتی مانند "مدرن" ،" پیشرفت"، آزادی | و... پشت سر هم ردیف کنی استدلال کرده ای؟....
    /
    با این حکایتهایی که گفتی یک کشور موفق اسلامی نام ببر
    دو کشور نزدیک را مقایسه کن
    مثلا پاکستان که همه مسلمانند در مقابل هندوستان که هفتاد و دو ملتند
    افغانستان که در دست مسمانان است در مقابل ترکیه سکولاریسم

    حتی 40 سال حکومت اسلامی ایران را با هر کشوری که دوست دارید مقایسه کنید تا ما قبول کنیم تمام ایسم ها مزخرف است و نسخه های 1400 سال پیش تا قیامت قابل اجراست و اصلا نیاز به تغییر و تاویل ندارد.
    برای مثال بانک کشورهای کفار را با کشور اسلامی ما مقایسه کنید ببینید آنهایی که بانک ربوی دارند چقدر سود میگیرند و ما که وام با عقود اسلامی داریم چقدر!!!

    آمار تحقیق های جامعه شناسی و روانشانی اروپای لائیک و مسیحیت را با کشور اسلامی ما مقایسه کنید.
    از باب HSE هر کدام از 35 عنوان ایمنی، بهداشت محیط زیست، بهداشت شغلی، بهداشت روانی و...... میخواهید انتخاب کنید و با خودمان مقایسه کنید تا ببینیم کدام گرد گردوست.
    مگر قرار نبود ما یک کشور اسلامی نمونه شویم تا همگان از ما الگو برداری کنند؟ بله دارند الگو برداری میکنند اما به مصداق "ادب از که آموختی، از بی ادبان" ، هر آنچه ما انجام داده ایم آنها معکوس میکنند.

    از لاک خودتان بیرون بیایید، در خیابانها ، مدرسه ها و دانشگاهها قدم بگذارید ببینید اسلام عزیز با مردم ما طی 40 سال چه کرده، آنوقت خواهیم گفت رحمت به قول تاتار، خدا کفن دزد اولی را رحمت کند.
    نگارنده متن مورد اشاره قطعا مزدور است نه محقق، دقیقا مشابه رحیم پور ازغدی اما با این تفاوت که ازغدی چند کلمه تاریخ خوانده و خرده سواد دانشگاهی دارد اما ایشون معلوم الحال است چون از معرفی خودش هم امتناع میکند.

  • تو بیا و یک کشور اسلامی نام ببر که به اسلام عمل کرده باشد!

    نکند خیال کرده ای اگر مردم کشوری در شناسنامه هایشان مسلمان بودند و اسنم شاهان و رییس جمهورهایشان اسامی اسلامی بود کشور اسلامی شده است؟
    الان کشور اسلامی در دنیال وجود خارجی ندارد.
    تنها کشور اسلامی واقعی تاریخ همان دولت دهساله رسول الله صلی الله علیه و آله بود و بعد از آن هم هرگز اسلام واقعی پیاده نشد یا نگذاشتند پیاده شود.
    و البته همان مقداری هم که به اسلام عمل شد نتیجه شد رسیدن یک قوم بدبخت عقب افتاده به سروری جهان و فله علم و دانش بشر آن روز.

    الان هم چه بسیار کشورهایی که چه بسا اسلامی نیستند اما همانقدر که به اسلام عمل می کنند موفق هستند.
    اسلام دستور داد رباخواری نکنید. کشورهای اروپایی بهره را زیر یک درصد آوردند.
    اسلام دستور داد تقلب و غش در معامله نکنید. غربیها شدیدترین قوانین را علیه تقلب در معاملات قرار دادند و بشدت خاطیان را مجازات کردند.
    اسلام گفت دروغ نگویید. آنها دروغ را ترک کردند.
    و به همین اندازه هم موفق شدند و لهذا یکی از وصیت های امام علی علیه السلام در بستر شهادت این بود که مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت گیرند!!

    اما البته به سایر دستورات اسلام عمل نکردند. در نتیجه کشورهایشان شد پر از تجاوز و خودکشی و سقط جنین و نظایر این موارد.
    اتفاقا برخلاف ادعاهای دروغ شما الان همان کشورهای اروپایی مرکز سرطان عالم هستند و دانمارک که خوشبخت ترین کشور دنیا نامیده می شود بزرگترین مرکز سرطان دنیا است.همان بیماری که اتفاقا در افغانستان فوق العاده نادر و کمیاب است!

    پس شما دست از این همه جمود فکری و بیشعوری بردارید.
    هر کس در دنیا به هرز جایی رسید به خاطر عمل به اسلام بود و به آن اندازه که به اسلام عمل کرد موفق شد.
    و هر کس هم از اسلام رویگردان شد و به آن عمل نکرد شکست خورد و بدبخت شد حتی اگر اسما مسلمان بود.
    ما هم در دهه شصت که بیشتر به اسلام پایبند بودیم خبری از این همه معضلات اجتماعی و فرهنگی و دزدیها و اختلاسها نبود.

    آری. مردم تغییر کردند و اسلام را رها کردند. اما اسلام تغییر نکرده و هر زمان به آن عمل شود نجات بخش است.

    شما هم بیخود نگران اسم من نباش. به فحاشی خودت ادامه بده.
    برای امثال تو که من قال مهمتر از ما قال است استدلال و منطق معنی ندارد.

  • آره !
    فقط کپی پیست میکنه..پیش خودشم فک میکنه کسی قراره این مزخرفاتش رو بخونه.

  • پس نکند قرار است مزخرفات شما را بخوانند؟
    شما همان پیام بازرگانی پخش کنید. اینطور سنگین ترید.

  • تفکرات لیبرال وسکولار و اصلاح طلبان آمریکایی و منافقین وبهائیت و همه دشمنان دست به دست داده اند تا اسلام ناب را به حاشیه ببرند و اسلام سکولار و اسلام آمریکایی را جایگزین کنند.
    مرگ بر لیبرال- مرگ بر منافقین مزدور- مرگ بر سکولار- مرگ بر ضد ولایت فقیه

  • حاج آقا هدیت اله حبیبی فرهنگی عزیز

    می دانید طرح و جمله "اسلام ناب محمدی" اولین با توسط چه کسی عنوان گردید؟

    اگر کمی جستجو کنید به "احمد کسروی" خواهید رسید.
    احمد کسروی معتقد بود کلیه شعبه های شیعه و سنی که پس از پیامبر عظیم الشان متولد شد تا برسد به شیخی گری و صوفی گری و تا به میرزا حسینعلی نوری که بنیانگذار بهائیت شد همگی از "اسلام نان محمدی" دور شده اند، باید بزرگان فرق اسلامی جمع شوند و به اجماع برسند و "اسلام خالص و ناب محمدی" را از کتب استخراج کنند...

    کسروی توسط فدائیان اسلام بعلت بدعت در دین کشته شد

  • کسروی ملعون شیعه را قبول نداشت مراجعه به کتاب شیعه گری احمد کسروی

  • درک شما حقیر تر و ذهن و دامان و دستانِ شما کثیف تر و خونی تر از این حرف هاست که کسی چون کسروی که جونش رو برای مبارزه با خرافه و بلاهت و ایران ستیزی داد رو درک و فهم کنه!

  • این کتاب را خود کسروی نوشته دانشمند

  • آره. از هوش پیروان کسروی مانند امثال تو که دستتان از هر استدلال و منطق خالی است و صرفا با هوچی گری و فحاشی قصد اثبات خود را دارید ماهیت آن به اثطلاح متفکر کتاب سوز معلوم می شود!

  • دوستِ کوچولوی با سوادو کتابخونم..
    اصطلاح درسته و نه اثطلاح!!!!

  • و آیا کسروی به این دلیل کشته شد که از کلمه اسلام ناب محمدی استفاده کرد؟

    و یا اینکه اسلام ناب محمدی وجود داشت و همان است که است در اسلام آن را فرقه حقه ناجیه می نامند؟ و صرفا کسروی یک اسم گذاری انجام داد!
    اما کدام اسلام ناب؟ مگر وهابی ها هم چیزی جز بازگشت به سلف صالح و اسلام صدر اسلام را می خواهند؟
    آنچه طلا را طلا می کند ذات طلا بودن آن است. ولی اگر کسی چپ و سنگ و آهن را طلا بنامند هرگز آنها را تبدیل به طلا نکرده است!

    اسلام ناب واقعی همان تشیع حقه است. البته جهت اطلاع شما کسروی هم کشته شد فقط به دلیل سوزاندن کتب مذهبی شیعه که پر از آیات قرآن بود ! و کسروی می گفت چه اشکالی دارد آیات قرآن هم بسوزد؟ همین آدم کتاب سوز و بی منطق بود که شایسته هزار بار اعدام بود.
    اولین کسی که آیات قرآن را سوزاند عثمان بن عفان بود.
    او هم به همین صورت به درک واصل شد.

  • خانواده هاشمی از یک طرف، خانواده لاریجانی ها از سوی دیگر، خانواده رئیسی و دامادشان از آن سو و خانواده عظیم سپاه از همه سو انقلاب را به سمت خود سوق میدهند و بهره برداری می کنند، خداوند به داد مردم برسد.

    (مطمئنم فقط نظرات دوستانتان را منتشر میکنید)

  • 97/7/19 ساعت 09:44

    تو هم بی شک تکفیری هستی

  • البته که تکفیری هستم . اصلا خود رسول الله الله بزکترین تکفیری تاریخ بود. او بود که کافر را کافر اعلام کرد و از مسلمان جدا نمود.
    مسلمانی که تکفیر نکند و خط قرمز بین خودش و کافران نکشد اصلا مسلمان نیست.
    اصلا همه انسانها تکفیر می کنند. منتهی با ادبیات خودشان. همانطور که شما لیبرالها ما را متحجر می نامید.

    منتهی مساله این است که تکفیر بحق انجام شود یا به ناحق

    ما بحق تکفیر می کنیم. شما و داعشی ها به ناحق.

  • میتونی بگی به محض ورود به مکه پیامبر چه کسی را تکفیر کرد اقای تکفیری

  • ملاحظه نمودید که نظر شما هم منتشر شد؛
    پس..............و منصف باشید، اگر دین اسلام ناب را قبول ندارید، اقلا آزاده باشید.
    هرچه بشریت می کِشد از یهودیت گوساله سامری پرست ریشه دار درمصرباستان فرعونی ست ؛
    وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ -فرعون صاحب میخ ها - فرعون صاحب ابلیسک ها؛
    (سوره الفجرآیه 10)

  • ممنونم از حدف نشدن نظر بنده.
    متوجه نمی شوم چرا شما عادت دارید جامعه را به خودی و غیری خودی تقسیم کنید؟ و خودی ها را در پشت "اسلام مقدس" پنهان کنید حتی آنان که هزاران میلیارد از بیت المال را به سرقت می برند؟!! و غیر خودیها را یهودی، فرعون صفت!!!
    ما مسلمان ایرانی هستیم و به کشورمان عشق می ورزیم اما با استثمار و طاغوت مخالفیم، این طاغوت می خواهد آمریکا باشد می خواهد برادران قاچاقچی .

  • این عادت نیست، تجربه چهل ساله است؛
    انقلابی وغیرانقلابی لیبرال مسلمان بظاهرانقلابی؛
    آنان که هزاران میلیارد از بیت المال را به سرقت می برند وبرده اند؛
    همانهائی هستند که لیبرال دموکرات وتکنوکرات مسلمان بظاهرانقلابی اند؛
    وریشه تفکر لیبرالیسم سه الهه مصرباستان فرعونی ست؛
    یعنی چه؟
    یعنی تثلیث ؛
    «ایزیس» و همسرش «اوزیریس» و فرزندش «حورس»
    اما نام این سه الهه در عهد یونانیان پس از اشغال مصر توسط اسکندر کبیر در سال 332 قبل از میلاد حضرت مسیح به اسامی یونانی مبدل گشت و «اوزیر» به «سرابیس» یا همان «گاو آپیس» و نام «حورس» به «حربو قراط» یعنی حورس کوچک تغییر داده شد.
    ودرروم باستان نیزبسط داده شد.
    همین جریان تصمیم به صلیب کشیدن حضرت عیسی بن مریم ،مسیح پیروان مظلوم حضرت موسی(ع)راگرفتند،اما کسی راکه به صلیب کشیدند،حضرت عیسی نبود،چون خدای متعال حضرت عیسی(ع)راعروج دادند.
    وبعدازبه عروج رفتن حضرت مسیح (ع)که فکرکردند به صلیب کشیده اند.
    همین جریان دین مسیحیت رامانند دین حضرت موسی(ع)تحریف وبه انحراف کشیدند وتوحید ویکتاپرستی دینی که ازحضرات آدم،نوح ابراهیم ویعقوب وموسی ومسیح (ع)تبلیغ شده بودرا به پدر- پسر- روح القدس تبدیل کردند؛
    همانیکه قرآن کریم ومجیدوحکیم فرموده ؛
    وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ
    هرگز یهود و نصارى از تو راضى نخواهند شد، تا (تسلیم خواسته هاى آنها شوى، و) از آئین (تحریف یافته) آنان پیروى کنى.
    و هرگز یهودیان و ترسایان از تو خشنود نخواهند شد، مگر اینكه از كیش [تحریف شده ] آنان پیروى كنى [و خواسته هاى آنان را بپذیرى ].
    و هرگز یهود و نصاری از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنان پیروی کنی.
    این کیش تحریف شده چیست؟
    يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ۚ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَىٰ مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۖ وَلَا تَقُولُوا ثَلَاثَةٌ ۚ انْتَهُوا خَيْرًا لَكُمْ ۚ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ سُبْحَانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ ۘ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلًا
    ای اهل کتاب، در دین خود اندازه نگه دارید، و درباره خدا جز به راستی سخن نگویید؛ در حق مسیح عیسی بن مریم جز این نشاید گفت که او رسول خداست و کلمه الهی است که به مریم فرستاده و روحی از عالم الوهیت است؛ پس به خدا و همه فرستادگانش ایمان آورید و به تثلیث قائل نشوید (اب و ابن و روح القدس را خدا نخوانید)، از این گفتار شرک باز ایستید که برای شما بهتر است، جز خدای یکتا خدایی نیست و منزّه و برتر از آن است که او را فرزندی باشد، هر چه در آسمان و زمین است همه ملک او است و خدا تنها به نگهبانی (همه موجودات) کافی است.

    توجه داشته باشید،بنده مخالف تکنولژی وپیشرفت نیستم ها،
    بنده مخالف سبک زندگی خبیثه که حاصل مدرنیسم ولیبرالیسم است،مخالفم،
    چون غیرالهی ست.
    چون غیرتوحیدی ست.
    چون ناسازگاربا اسلام ناب است
    چون ناسازگار بافطرت بشری ست.
    پس اگرمسلمان ایرانی هستیم و به کشورمان عشق می ورزیم،وبا استثمار وطاغوت ائم ازامریکاو برادران قاچاقچی (که بنده خواهران قاچاقچی را ونان به نرخ روز خور راهم اضافه می کنم)مخالفیم؛
    نبایستی لیبرال دموکراسی(درفرهنگ - دراقتصاد - درسیاست وحتی درخانواده و روابط اجتماعی)برای ما تصمیم گیری کند؛
    وماهم تبعیت کنیم؛
    چراکه مسلمانیم.

  • از صبر و سعه صدر شما در پاسخ گویی سپاسگزارم.
    شما از آیات نورانی قرآن کریم در امور سیاسی و برای دفاع از کلامتان استفاده میکنید، به نظر می رسید شما "تفسیر به رای" می کنید.

    پی نوشت: تفسیر به رأی روشی نکوهیده در فهم و تبیین قرآن کریم، از موضوعاتی است که دانشمندان از زوایای گوناگون در علوم مختلف اسلامی به آن توجه کرده‌اند؛ در حوزه علوم قرآنی و تفسیرپژوهی، مفسران از دیرباز پدیده تفسیر به رأی را از آفت‌های دانش تفسیر و فهم صحیح قرآن شمرده‌اند.

    لطفا قرآن کریم را در بازی های سیاسی مستمسک قرار ندهید.
    تفکر افرای مثل شما در ابتدا باعث شد بسیاری از کودکان و جوانان ما اسلام گریز شوند....
    کمی در جامعه تحقیق کنید، متاسفانه جوانان بعلت تفکرهای غلط اسلام ستیز شده اند.... فقط میتوانیم بگوئیم پناه بر خدا.

    عداه ای برای حفظ انقلاب حاضر شده اند تمام مقدسات را فدا کنند.

    سوال اساسی و بنیادی ما این است:
    اسلام برای حفظ انقلاب است یا انقلاب برای حفظ اسلام؟

  • میهمان وفادار 18/10/9 ساعت 17:55
    بنده هم متقابلا سپاسگزارم؛
    Politics و غرب لیبرال دموکراسی
    سیاست واژه‌ای عربی است که معادل فارسی و لاتینی ندارد.
    به تعبیر امام محمد غزالی، واژه‌ی عربی (و غیر قرآنی) «سیاست» حُسنِ تصمیم و اجرای آن تصمیم به نحو احسن است.
    سیاست بر وزن دیانت، مایه‌ی خود را از مفهوم «تصمیم» می‌گیرد.
    تصمیم بر وزن تسلیم و تنظیم است؛
    انسان تسلیم می‌شود یا آن‌که تسلیم می‌کند.
    بر این اساس، واژه مرکب «تصمیم‌گیری» صحیح نیست.
    منظور از تصمیم، باوری است که وجود دارد، به آن باور نزدیک می‌شویم، اگر به آن باورمند بشویم پس بر انجام آن مصمم می‌شویم.
    لذا سیاست یعنی تصمیم ‌‌شویم و سپس آن تصمیم را خوب اجرا نماییم.
    پس واژه پلیتیکس غرب برگرفته از علوم انسانی است که مبنایش مادی ،غیرالهی،غیرتوحیدی وناسازگار با اسلام است؛
    اما سیاست بر وزن دیانت واژه‌ی عربی (و غیر قرآنی) ؛
    فرآیند حُسن تصمیم، دارای سه بخش است:
    الف-حُسن تبیین یا تشخیص،ابتدا خوب ببینیم وتشخیص دهیم.
    ب-حُسن تفهیم،سپس بایدبتوانیم این باورتشخیص داده شده رابخوبی تفهیم کنیم.
    ج- حُسن تصمیم،تصمیم وراه کارخوبی بسازیم.
    در این صورت خوب تصمیم شده‌ایم.
    پس برای مصمم شدن باید تدبیر کنیم.
    تدبیر، قائم به آینده و عاقبت است. حسن تدبیر نیز دارای سه بخش است:
    1-حسن تنظیم. موقعی که تصمیم ساخته شد، در تدبیری که زده می‌شود می‌باید حَسن تنظیم داشته باشیم .
    که در اصطلاح، تئوری سیستم‌ها خوانده می‌شود.
    حرف‌های زیبا و محکم قرآن، روایات ائمه(ع) و دیدگاه‌های زیبای رهبران اگر تبدیل به نظام و سیستم نشود، بر زمین می‌ماند.
    2- حسن تعلیم. می‌باید تعلیم داده بشود تا جان انسان‌ها به آن آگاه شود.
    3- حسن تکریم.
    پس از آن‌که تصمیم خوبی ساخته شده و تدبیر مناسبی زده شد، حال می‌توانیم انتظار اجرای احسن را داشته باشیم.
    مادامی که طرح خوبی در دست نباشد، از بهترین مصالح و بهترین کارگران نیز ساخت یک ساختمان خوب برنمی‌آید.
    حد تصمیم، تدبیر و اجرا در سیاست، مشیت، توکل و تقدیر است.
    در فارسی، واژه‌ی «چاره» نزدیک دو واژه‌ی عربی تصمیم و سیاست بوده و دارای دو حوزه‌ی تصمیم و اجرا است.
    پاسخ به ۶ سؤال، «چاره» را معلوم می‌کند و فرد را چاره‌مند می‌سازند:
    حوزه‌ی تصمیم، از چیستی، چرایی و چگونگی می‌پرسد؛
    در حوزه‌ی اجرا نیز از موقعیت زمانی، مکانی و انسانی سؤال می‌کند.
    بی‌چاره یا ناچار کسی است که به یک یا چند مورد از این ۶ سؤال نتواند پاسخی ارائه بدهد.
    سیاست از عمق و غنای ویژه‌ای برخوردار خواهد بود اگر برخلاف همه جای جهان، ماتریس (یعنی جدول ضرب) هر دو مفهوم سیاست و چاره درنظر گرفته ‌شود.
    برای مطالعه بیشتر، جلسه یکم کلبه کرامت با موضوع «درآمدی بر سیاست‌گذاری، تصمیم‌سازی و چاره‌اندیشی» (در ۵ بهمن ۸۵) را ببینید.
    http://kolbehkeramat.org/video/nq/001.mp4
    سوال اساسی وبنیادی شما بدون استفاده ازپروپاگاندا بادیدن جلسه مذکور کاملا بیان شده

  • پاسخ به :آقایان 18/10/9 ساعت 21:46
    Politics و غرب لیبرال دموکراسی...
    ---------------------------

    به قول مولانا:
    رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
    زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

    رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
    مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

    قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
    پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

    یا بقول مغربی:
    اگر بینی در این دیوان اشعار
    خرابات و خراباتی و خَمّار

    بت و زنار و تسبیح و چلیپا
    مغ و ترسا و گبر و دیر و مینا

    شراب و شاهد و شمع و شبستان
    خروش بربط و آواز مستان

    می و میخانه و رند خرابات
    حریف و ساقی مرد مناجات

    ز مسجد سوی میخانه دویدن
    در آنجا مدتی چند آرمیدن

    خط و خال و قد وبالا و ابرو
    عذار و عارض و رخسار و گیسو

    لب و دندان و چشم و شوخ سر مست
    سرو پا و میان و پنجه و دست

    مشو زینهار از این گفتار در تاب
    برو مقصود از این گفتار در یاب

    مپیچ اندر سروپای عبارت
    اگر هستی ز ارباب اشارت

    نظر را نغز کن تا نغز بینی
    گذر از پوست کن تا مغز بینی

    نظر گر بر نداری از ظواهر
    کجا گردی ز ارباب سرائر

    چو هر یک را از این الفاظ جانی است
    به زیر هر یک از این‌ها جهانی است

    "تو جانش را طلب از جسم بگذر"
    "مسمی جوی باش از اسم بگذر"

    فرو نگذار چیزی از دقایق
    که تا باشی ز اصحاب حقایق

  • برای همین مولوی الان در برزخ گیر کرده و در حال عذاب است. همانطور که شیخ رجبعلی خیاط و سایر عارفان حقیقی گفتند.
    انسان مغروری که به سواد ناچیز خود غره شد و وقیحانه نوشته های خود را فقه الله الاکبر نامید و حق و باطل را مخلوط کرد
    تا حایی که معنای نبوت و شریعت انبیا را منکر شد و گفت هیچ آدابی و ترتیبی مجو!
    و تا جایی که وقیحانه گفت پس امامِ حَیّ قائم ، آن ولی است / خواه از نسلِ عُمَر ، خواه از علی است!!

    برای چه؟ برای آنکه یک پلورالیست بود و از اساس اعتقادی به حق و باطل نداشت. او به تولی و تبری معتقد نبود.
    و برای همین بود ملا احمد نراقی مثنوی طاقدیس را سرود و جایگزین مثنوی مولوی کرد و همه عرفای راستین شیعه به شاگردان خود توصیه کردند مثنوی منحرف مولوی را رها کنند و مثنوی پاک و طاهر طاقدیس را بخوانند.

  • پاسخ نادانی با شروع جمله: برای همین مولوی الان در برزخ گیر کرده .....

    در کل مثنوی معنوی چند بیت پیدا کردی و پیراهن عثمان کردی.
    تو و خیاط باشی کجا و مولانا کجا.
    مولوی عاشق علی (ع) بود.

    چرا کفر می گویی چه کسی از عالم برزخ می تواند خبر بیاورد ، آدمهایی مثل تو توهم میزنند و خبر های کذب می آورند و با اعتقادات مردم به نفع خودشان بازی میکنند.

    تو به کدام خدا و پیغمبر اعتقاد داری؟

    مولانا در مدح مولایمان علی در کلیات شمس گوید:
    تا صورت پیوند جهان بود، علی بود
    تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود

    شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود
    سلطان سخا و کرم و جود، علی بود

    هم آدم و شیث و هم الیاس
    هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود

    هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب
    هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود

    مسجود ملائک که شد آدم، ز علی شد
    آدم چو یکی قبله مسجود، علی بود

    هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
    هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود

    آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی
    آن یار که او نقش نبی بود، علی بود

    موسی و عصا و ید بیضا و نبوت
    در مصر به فرعون که بنمود، علی بود

    چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
    ازروی یقین در همه موجود، علی بود

    آن شاه سر افراز که اندر شب معراج
    با احمد مختار یکی بود، علی بود

    آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن
    کردش صفت عصمت و بستود، علی بود

  • تو. به کدام خدا و پیغمبر اعتقاد داری که نمی دانی آن کس که از قیامت خبر می آورد از برزخ به طریق اولی خبر دارد!
    حتی اگر نبود تمام اظهارات عرفای حقیقی شیعه در مذمت مولوی و عقاید انحرافی او، فقط قرآن کافی بود تا بدانیم کسی که مخالف تعلیمات انبیا است و مروج پلورالیسم است کافر است.
    اگر قرار بود با مدح علی هم کسی نجات یابد که العیاذ بالله فرقه علی اللهی ها که علی را خدا می دانند باید از همه نجات یافته تر باشند!!
    حال آنکه علی آمد تا مردم را تعلیم دهد به راه صحیح بندگی خدا و زندگی سالم. به مدح امثال مولوی هم نیاز ندارد. بلکه اطاعت و بندگی خدا را می خواهد.
    چیزی که مولوی نداشت و پیروانش هم ندارند.

  • مردانه بگو درباره امام علی و جایگاهش نطرت چیه

  • هیچ جای نگرانی هم در اینکه عده ای از اسلام بدشان می آید نیست.
    این هم که عده ای دنبال کمترین بهانه هستند تا کفر خود را علنی کنند هم بسیار امر مبارکی است./
    اسلام ذره ای خطوط قرمز خود را کمرنگ نمی کند تا به بهانه آن کسی را جذب کند!
    اسلام خودش اصل جنس و تنها نسخه حقیقی بشر است. اگر کسی بدش می آید خودش سفاهت کرده است و اسلام ضرر نمی کند.
    اتفاقا باید این اتفاقات بیفتد تا مسلمان شناسنامه ای و منافق از صف مومنان حقیقی جدا شوند.
    این همان سنت بزرگ تمییز است که قبل از ظهور اتفاق می افتد و معنایی جز بالا بردن عیار ایمان مومنان ندارد.
    آن قدر این غربال ادامه می بابد تا همانطور که به ما وعده دادند جز عده ای ناچیز و اندک در صف حق باقی نمانند.
    اما همینها وارثان زمبن خواهند شد/


    و اما انقلاب اسلامی هدفش ایجاد حاکنمیت حق بود. جرا که تنها در حکومت حق است که غربال رخ می دهد. در حاکمیت باطل که همه چیز خاکستری است!
    انقلاب به خوبی به این وظیفه خود عمل کرد. و هر کس گمان کند بقای انقلاب به ممانعت از غربال بزرگ است خودش یا یک ضد انقلاب است و یا اصلا معنای انقلاب را نفهمیده است. حالا در هر پست و مقام و لباسی که باشد.
    بزودی زمان نبرد بزرگ پیروان خدا و پیروان شیطان فرا خواهد رسبد.

  • پارسخ مهمان 18/10/9 ساعت 21:05
    هیچ جای نگرانی هم در اینکه عده ای از اسلام بدشان می آید نیست....
    ------------------------------

    کاملا درست است انقلاب بسیار خوب آغاز شد، با اهدافی متعالی.
    ما در رابطه با امروز سخن می گوییم.

    آیا هدف متعالی هر وسیله ای را توجیه می کند؟
    اگر ژرف تر به ساختار حکومت جمهوری اسلامی بنگریم خواهیم دید که متاسفانه رنسانس اسلام توسط "حکومت اسلامی" در حال متولد شدن است.
    یادتان باشد رنسانس و سکولاریسم مسیحیت در اروپا 900 سال طول کشید.
    اما در ایران کمتر ا ز 40 سال سکولایسم اسلامی در حال وقوع است، نه در صدا و سیما و نه در محافل من و شما که معتقدیم؛ در جامعه، در مدرسه ها در بین کودکان....
    نمی دانم به فرزندانم چه بگویم! بارها مدرسه آنها را عوض کرده ام اما نمی توانم تفکر قالب مردم را عوض کنم!!!

    مطالبی که شما فرمودید بر روی کاغذ اعتبار دارد ، از پنجره اطاقتان بیرون را بنگرید....

  • خیر. سکولاریسم اسلامی همان آب خشک و کچل موفرفری است که وجود خارجی ندارد. آن خوک صفتی که مانند امثال لاریجانی ریش می گذارد و انگشتر عقیق و تسبیح به دست می کند و با ظار موجه و ادبیات دلپذیر و زیبا اما دقیقا مجری برنامه های سکولاریسم است از نظر اسلام یک منافق است.
    و اذا رايتهم تعجبك اجسامهم و ان يقولوا تسمع لقـولهـم كـانـهـم خـشـب مـسندة يحسبون كل صيحه عليهم هم العدو فاحذرهم قتلهم اللّه انى يـوفـكـون
    سوره منافقون آی 4

    و آنچه بعد از انقلاب رخ داد شهادت و تصفیه عناصر مومن واقعی در سال 60 و بعد از آن و در جبهه ها بود. آنان رفتند روی مین و پودر شدند تا امثال ظریف کافر در آمریکا امریه بگذارنند و بیایند وزیر شوند!
    این است است آنچه رخ داد.

    رنسانسی که تو از آن سخن می گویی را قبلا معاویه و یزید هم می خواستند اجرا کنند و سکولاریسم اسلامی راه بیندازند!
    اما نمی دانستند که اسلام مسیحیت نیست.
    حسین علیه السلام آمد و خط اسلام را از خط خلافت جور جدا کرد.
    شما هم منتظر عاشورا باشید.
    جانهای مافدای حفظ اسلام . یا شما را را می کشیم و زمین را از لوث وجودتان پاک می کنیم یا خودمان شهید می شویم و به احدی الحسنیین نائل خواهیم شد.

  • جواب یر. سکولاریسم اسلامی همان آب خشک....


    یا تاریخ اسلام را درست نخوانده ای یا معنی سکولاریسم را درست نفهمیده ای

    افکار تو کاملا منطبق با اندیشه داعش است

    اونها وقتی انتهار می کنند معتقدند بلافاصله پیامبر عظیم الشان (ص) را ملاقت میکنند.
    غیر از کشدن و کشده شدن به چیز دیگری فکر نمی کنند.

    عاشورا و امام حسین را قبول ندارند اما تو امام خوبان را هم مستمسک قرار میدهی
    خدا از سر تقصیراتت نگذرد.

  • اتفاقا داعشی ها نماز هم می خوانند! می خواهی ما نماز نخوانیم!
    روزه هم می گیرند! می خواهی ما روزه نگیریم؟
    اتفاقا امثال شهید فهمیده و شهدای ما هم مطمئن بودند وقتی خود را زیر تانک منفجر می کنند یا روی مین می روند به ملاقات رسول الله و امام حسین علیه السلام می روند.
    و رفتند.


    اما شما با این منطق کودکانه و یک بعدی هر گردی گردو است قطعا جهنمی خواهید شد.
    پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هم در جای خودش هم گردن می زد و هم تازیانه و هم برده و کنیز می گرفت و هم جزیه می گرفت و..منتهی در جای خودش.
    پس اینکه عده ای می گویند داعش بد است چون سر می برد به این معنا است که دین را نفهمیده اند. چرا اگر زمان رسول الله صلی الله علیه و آله هم تلگرام وجود داشت می شد از صحنه بریدن سر عمرو بن عبدود توسط امام علی علیه السلام یا سر بریده ابوجهل و یا بردگان یهودی بنی قریضه فیلم و عکس بگیرد!
    اسلام قطعا همه اینها را دارد. اما سر جای خودش.
    اما داعش این دستورات را به صورت نابه جا به کار می برد.
    بگذار مثالی بزنم.
    انسان سالم چشم و گوش و قلب و دهان و دست و پا دارد مگر نه؟
    جالا فکر کن یک نوزادی به دنیا می آید که همه این اعظا و جوارح را دارد اما مثلا چشم در شکمش است! دهانش روی پایش است! و خلاصه همه چیزش جا به جا است! این می شود موجود ناقص الخلقه. و شما اگر این موجود را دیدید نباید بگویید انسان سالم گوش و دست و پا ندارد. بلکه باید بگویید انسان سالم جای اعضا و جوارحش اینطوری نیست.

    بلایی که داعش سر اسلام آورد هم همین بود. چون ولایت معصوم را نداشت و خلیفه بیشعور آنها به دلخواه و هوای نفس خودش گردن می زد و برده می گرفت این چهره ناص الخلقه را از اسلام نشان داد. اما اگر رهبرش امام معصوم بود باز هم همه اینها را داشت اما به جای خودش. مثلا سربریدن را می دیدید اما می دیدید که دارند سر نتانیاهو و بن سلمان را می برند.

  • پاسخ اتفا داعشی ها نماز هم می خوانند! می خواهی ما نماز نخوانیم!....

    چرا تا کم می آوری حتی اصول دین را هم مستمسک می کنی!!!
    چرا هرکسی با عقایدت مخالفت میکند کافر است؟
    چرا تحمل شنیدن کلام مخالف را نداری؟
    این مثالها و قیاسهای مع الفارق را قبل از ارسال یکبار بخوان تا مورد استهزاء قرار نگیری

    داعش دین بدون تدبر ، منقول بجای معقول و تقلید کورکورانه را بجای اجتهاد.

    راستی برای نوشتن پاسخ در این سایت چقدر حقوق میگیری؟

  • تو بی هیچ شکی یکی از دشمنان خدا هستی.
    می خواهی قرآن برود تاقچه اتاق یا گوشه موزه و هیچ کس جرات نکند به آیات آن تمسک کند چرا که به او اتهام تفسیر به رای می زنید!
    تفسیر کجا بود مرد حسابی!
    کجای حرفهای کامنت "آقایان" تفسیر به رای بود؟
    اینها نص صریح آیات است که هر کس ذره ای شعور داشته باشد معنیش را می فهمد.

    اینکه منطق قرآن است که انسانها را به دو گروه حزب الله و حزب الشیطان تقسین می کند و هیچ گروه سومی هم در کار نیست. یا اینطرف هستید یا آن طرف.
    اتفاقا پیامبر آمد و حق را از باطل جدا کرد و پدر را در مقابل پسر و برابر در در مقابل برادر قرار داد.
    او نشان داد که حتی پیوند خونی و قبیله ای که آنهمه عرب بدان می نازید هم اعتباری ندارد و یک بیگانه مثل سلمان فارسی و بلال حبشی می شوند مورد تکریم سید قرشی مانند ابولهب که همخون خود پیامبر است می شود ملعون.
    جنگ حق و باطل نبرد ابدی است و مفاهیم اعتبار و ساختگی مانند ادعای مسلمانی و هموطن بودن هم ذره ای آن را تغییر نمی دهد.
    اتفاقا همه منافقان ادعای مسلمانی داشتند! همه عرب بودند! اتفاقا همشهری و هموطن مسلمانان بودند!
    اما خدا می گویند اینها دشمن شما هستند.

    اذا جـاءك المـنـافـقـون قـالوا نـشـهـد انـك لرسـول اللّه و اللّه يـعـلم انـك لرسـوله و اللّه يـشـهـد ان المنافقين لكاذبون / سوره منافقون آیات 1 و 2
    چون منافقان نزد تو آيند گويند: «گواهى مى‌دهيم كه تو واقعاً پيامبر خدايى.» و خدا [هم‌] مى‌داند كه تو واقعاً پيامبر او هستى، و خدا گواهى مى‌دهد كه مردم دوچهره سخت دروغگويند.

    مگر رجوی کسی جز یک ایرانی مسلمان بود؟ مگر امثال روحانی و هاشمی و خاتمی لعنت الله علیهم اجمعین جز ادعای ایرانی بودن و مسلمان بودن داشتند و دارند؟ اصلا مگر خود محمد رضاپهلوی ادعا نمی کرد مسلمان و نظر کرده امام زمان است!!
    همه اینها منافق بودند.
    منافق کسی است که است اسم خود را مسلمان می گذارد تا در پوشش مسلمانی خواسته کفر را به پبرد و به اسلام ضربه بزند.
    منافق هر حا برود کاری جز تشویق مسلمانان به تسلیم و سازش در مقابل کفار ندارد.

    و خود تو نمونه یکی از همین منفقین هستی . کسی که به اسم دلسوزی برای قرآن و اسلام حرفش جز این نیست که قرآن را بکذارید کنار! مرزها بردارید! خط قرمز نکشید! با هم دوست باشیم!!
    وقتی در موضع ضعف باشید ناچار از ترس ادعای برادری می کنید. اما همینکه فرصت پیدا می کنید دیدیم در خیابان چه شعارهایی علیه اسلام و قرآن و نظام و مدافعان حرم می دهید و جگونه از حمله به مساجد و حوزه های علمیه گرفته تا لخت کردن و آتش زدن مردم را مرتکب می شوید.

    شما می خواهید مرز ها را بردارید جون خوب فهمیده اید که تا وقتی این حصار محکم تبری از دشمنان خدا در بین مومنان باقیست شکست دادن آنها ناممکن است.
    اما کور خوانده اید.
    این سنت و اراده خدا است که انسانها غربال شوند و حزب الله از حزب شیطان متمایز شود. و شما هرگز نمی تواند جلوی این غربال بایستید.

  • پاسخ به برادر بی نام 18/10/9 ساعت 20:59
    تو بی هیچ شکی یکی از دشمنان خدا هستی.......
    -------------------------------------------------------

    از آغاز سخنتان چنین بر می آید که شما خودتان را -نعوذ بالله- بر مسند

    خداوند متعال نشانده اید!!!
    لطفا از عرش بر فرش آیید تا بجای ژاژ خاییدن، کلامتان نافذ شود.

    توصیه میکنم:
    اول: تفسیر وزین استاد بزرگوار علامه طباطبائی را مطالعه کنید، ایشان

    برای استنباط از کلام الله هر بار می فرماید "محتمل است" اما فرد "بی

    نام و نشانی" چون شما چنان قاطع قلم فرسائی میکند که از جایگاه "

    تخیلی ربوبیت" نشآت گرفته است، اصلا نمی دانیم تا چه اندازه به علوم

    قرآن مسلط هستید!!
    دوم ترجمه و تفسیر سوره حمد امام خمینی را با دقت ببینید.

    در پاسخ به قیاس هایی که همگی مع الفارق است می توان گفت:
    نگاه به قرآن کریم و تاریخ اسلام می تواند با دو دیدگاه صورت گیرد:
    دیدگاه اول: عقاب و عذاب؛ غزوه و سریه، خشونت و جنگ و... پیامبر

    عظیم الشان و ائمه اطهار مورد تعمق بیشتر قرار گیرد.
    دیدگاه دوم: در سخنان و سیره آن بزرگوارن بیشتر در مورد پاداش و بهشت؛ خضوع و خشوع، آرامش و رضایت و... مداقه گردد.

    ما دومی را برگزیده ایم و شما اولی را.

    شبی با عده ای وارد شدم در حلقه ذکری
    همه قهار می گفتند و من غفار می گفتم.

    توصیه میکنم برای بهبود یافتن بیماری "دشمن سازی" روزی 5 بار پس از هر نماز این آیه شریف را قرائت کنید، تا بدانید خداوند بسیار به ما نزدیکتر است.

    خداوند در قرآن کریم در ارتباط با احاطه همه جانبه و قدرت مطلقه خود بر انسان، می‌فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»؛ما انسان را آفریدیم و وسوسه‏‌هاى نفس او را می‌دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیک‌تریم.

  • تو هم بی شک تکفیری هستی

  • اولا آری. البته که ما به عنوان مسالمان در جایگاه سخنگو و عامل دستورات خدا هستیم. البته تا وقتی که عینا کلام خدا را تکرار می کنیم و حکم او را اجرا کنیم.
    اصلا خود رسول الله هم جز تکرار سخن خدا حرفی نمی زد.
    دلیل ولایتش هم صرفا همین است که از خود چیزی نداشت و هر چه گفت و کرد ماموریت الهی بود.
    همان ماموریت را بر دوش مسلمانان گذاشت.
    لقد کان لکم فی رسول‌اللّه اسوة حسنة - سوره احزاب آیه 21.
    همان پیامبری که کودکان یتیم را بر دوش خود سوار می کرد همان بود که شمشیر می کشید کفار و یهود را به درک واصل می نمود.


    ثانیا امثال تو حق ندارند حتی اسم علامه طباطبایی را بر زبان بیاورند.

    جهت اطلاع تو و امثال تو در جایی که سخن از متشابهات قرآن است و نیازمند تفسیر علامه طباطبایی و بزرکتر از او فقط می توانند با احتمال تفسیر انجام دهند.
    اما در جایی که سخن از محکمات و نص صریح بی شبهه است احدی از احتمال سخن نمی گوید!

    آیا علامه طباطبایی در تفسیر سوره توحید می گوید قل هو الله احد یعنی اینکه محتمل است خدا یکی باشد یا نباشد؟
    آیا آیات جهاد و وجود حزب الله و حزب الشیطان را مورد تشکیک قرار می دهد؟ آیا در مورد آیات حدود و جهاد می گوید محتمل است...؟
    آیا می گوید محتمل است شراب حرام باشد یا محتمل است خوک نجس باشد؟ خیر.
    نبرد حق و باطل و تقسیم انسانها به حزب الله و حزب الیطان از محکمات قرآن است و مطلقا جای احتمال و تفسیر ندارد.



    ثالثا امثال تو که حتی نمی دانند قرآن محکم و متشابه دارد و تفسیر مال متشابهات قرآن است و حتی فرق تفسیر و تاویل را هم نمی دانند
    غلط کرده اند که دم از علوم قرآنی می زنند و مومنان را به خاطر تکرار منطق و سنت قرآن سرزنش می کنند.

    رابعا:شما غلط کرده اید و بدانید که رسما کافر و نجس هستید که قرآن را به دو دیدگاه تقسیم کرده اید و به دلخواه خودتان یکی را برداشته اید.
    این همان رویه است که قرآن آن را عین کفر می داند
    یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا
    اولئک هم الکافرون حقا واعتدنا للکافرین عذابا مهینا - سوره نساء آیات 150 و 151

    همان قرآن و آیاتی که رحمت و نور برای مومنان است برای کافران و منافقان جز آیات عذاب و رسوایی نیست.
    و همان خدایی که بهشت را به مومنان وعده داده است همان است که دوزخ را به کافران و امثال شما وعده داده است.
    اینها دو خدا نیستند!
    (اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ شَديدُ العِقاب وَانَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيم).(مائده/98). «بدانيد كه خدا كيفرش سخت و او بخشاينده و رحيم است»

    اتفاقا برخلاف ادعای تو من هر دو آیات را قبول دارم. محبت با مومنان و مجاهدان راه خدا و دشمنی با کفار و منافقان.
    محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم.. آیه 29 سوره فتح.

    پس کسانی که به خیال خود خشونت و قاطعیت را از اسلام حذف می کنند تاچهره ای لیبرالی از اسلام بتراشند و
    وقیحانه و بیشرمانه این کفر جدید را اسلام رحمانی می دانند قطعا کافر هستند.

    آری. خدا از رگ کردن به انسان نزدیکتر است و می داند در دلهای امثال تو که ماموریت دارید همان بلایی که پولس
    بر سر دین حقه عیسی مسیح علیه السلام آورد را بر سر اسلام بیاورید.

    اما کور خوانده اید.

  • در وصف امثال تو
    حافظ 700 سال پیش پاسخ تلخی، چه شیرین فرموده است:

    حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی
    دام تزویر مکن چون دگران قرآن را

  • فائزه هاشمی = فاح... هاشمی

  • این هم مدرک اینکه می گوئیم ؛
    پشتیبانی کننده اصلاح طلبان لیبرال مسلمان را یهود گوساله سامری پرست ریشه دار درمصرباستان فرعونی به عهده دارد.
    جالب است بدانیم پروتستان (اصلاح طلب)مسیحیت اروپای حدود 400سال پیش راهم یهود رقم زدند و پشتیبانی کردند.!
    واگر به صدر اسلام بادقت بیشتری نگاه ومطالعه نمائیم؛
    معاویه را هم یهود خط می داد و پشتیبانی می کرد.!!