گزافهگویی های کرباسچی درخصوص مدافعان حرم
امروز هر چی منتظر موندیم تا ایشون بیان و با مذاکره حل کنن بحث رو فایده ای نداشت و نیامد آخر با کشتن بحث خاتمه یافت
توهین غلام کرباسچی به شهدای مدافع حرم در افتتاحیه ستاد روحانی در اصفهان
وی سابقهای درخشان از فساد و اختلاس دارد
توهین غلام کرباسچی به شهدای مدافع حرم در افتتاحیه ستاد روحانی در اصفهان
وی سابقهای درخشان از فساد و اختلاس دارد
ارسال نظر
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
ما همه چیزمون رو مدیون مدافعان حرمیم.
ببین داعشی ها اومدن تا منزدیک مرز ایران قلاده گردن دخترها و زن ها انداختن رفتن تو بازار موصل فروختن
.....
چه خوشتان بیاید چه بدتان کی میخواهید بیدار شوید کی؟خجالتم خوب چیزیه.
و دشمنه اول تا آخر اسدیم .
من بی جا میکنم در خونم در آرامش زندگی کنم و بخاطر این آرامش خانواده ی اون سوری رو به چهار میخ بکشه ، اسد خونخوار.
در ضمن سایت خیلی خوبی دارید فقط کیفیت کلیپ هاتون خیلی پایینه آدم روش نميشه جایی شیر کنه، حيفه کلیپ های با محتوا ظاهر خوبی نداشته باشن
و اینکه آقا یا خانم مهمان خیلی از بحثتون با اون مرگ بر عرب پرستو اينا استفاده کردم خدا خیرتون بده، البته فکر میکنم روحانی باشید
به خدا سوگند من همچون کفتار نيستم که با ضربات آرام و ملايم (در برابر لانه اش) به خواب مى رود تا صيّاد به او مى رسد و دشمنى که در کمين اوست غافلگيرش مى کند (ولى من غافلگير نمى شوم); بلکه (با هوشيارى تمام، مراقب مخالفان هستم) و با شمشير برنده هواداران حق، برکسانى که به حق پشت کرده اند مى کوبم و با دستيارى فرمانبرداران مطيع با عاصيان ناباور مى جنگم; و اين روش هميشگى من است تا روزى زندگى ام پايان گيرد! به خدا سوگند! از زمان وفات پيامبر تا امروز همواره از حقّم بازداشته شده ام و ديگران را که هرگز همسان من نبودند بر من مقدّم داشته اند! [خطبه ۶، ترجمه آیت الله مکارم شیرازی] همونطور که مولی امام علی (ع) می فرمایند ما مانند کفتار نیستیم!
http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=4&lid=0&mid=394533&catid=6413
.حضرت خدیجه (ع)
سوده (ع)
عایشه (ع) (ع)
زینت ام المساکین (ع)
حفصه(ع)
ام سَلَمه(ع)
زینب بنت جحش(ع)
جویریه(ع)
جویره دختر حارث بن ابی ضرار رئیس قبیله بنی المصطلق واز قبیله ی خزاعه و همسر پسر عمویش مسافع بن صفوان بود . او در جریان جنگ مریسیع به اسارت مسمانان در آمد و سهم ثابت بن قیس شمّاس شد .
صفیّه(ع) ؛
صفیّه دختر حُیَّی بن اخطب ، و از سُلاله ی هارون بن عمران (برادر حضرت موسی (ع)) ومادر بره دختر شمو یل از یهودیان بنی نضیر بود . او ابتدا همسر سلّام بن مشکم بود که پس از جدایی با وی یه عقد کناته بن ربیع درآمد . و پدرش در جنگ خیبر به دست مسلمانان کشته شدند .
ام حبیبه(ع)
میمونه(ع)
ماریه قبطیه (ع)؛
وی کنیزی بود که مقوقس حاکم اسکندریه در پاسخ به نامه پیامبر (ص) او را به عنوان هدیه به سوی آن حضرت روانه کرد
منابع و مآخذ
تاریخ پیامبر اسلام (ص) ؛ آیتی ، محمد ابراهیم ، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم ، تهران، 1369.
تاریخ اسلام؛ فیاض ، علی اکبر، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ یازدهم، تهران، 1380.
لغت نامه ی دهخدا، دهخدا، علی اکبر ، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، تهران، 1377.
معارف و معاریف؛ دشتی، سید مصطفی، موسسه فرهنگی آرا، چاپ اول، تهران،1385.
من فقط یک درخواستی از شما عزیزان دارم:
این اعراب کثیف وقتی بر ایرانیان پیروز شدند یکی از کارهای کثیف کردند با شمشیر فرمان دادند که هر وقت سگ صدا می ده بگویند سگ داره پارس می کنه و تا نتوستن پارس منقرض کردند. و حالا هم متاسفانه بیتر ایرانیان وقتی سگ صدا می ده می گویند داره پارس می کنه.
حالا نوبت ما ایرانیان که بگیم هر وقت سگ صدا می ده داره عرب می کنه. سگ داره عرب می کنه.
1- من گفتم اونها می گویند حضرت عمر و نه من، تازه من حضرت علی هم می گم فقط به احترام شماها و بس. و اگر نه بازم می گم کثافت عمر و حتی در دوران سربازی به خاطر همین با یک سرباز از زاهدان دعوامون شد و بازم می گم عمر و علی از دید سنی ها یکسان است. نه از دید من.
2-اعراب ایران را از عرش به فرش و سپس گور بردند ( گور: اسم یک شهر باستانی است در نزدیک های فیروزآباد که مردمش به دلیل مقاومت در مقابل اعراب کلا سر بریده شده بودند و به همین دلیل بعد از آن گور را معادل قبر یاد می کنند.). عرب دارد بر ما حکومت می کند. عرب قانون است. عرب اسم است. عرب فرهنگ است. همه چیز عرب است. چیزیکه حکومت می کند و قانون است مورد سنجش قرار می گیرد و نه چیزی که در قبر است و یا تاثیرش ناچیز است.
3- همین داعش هر کاریش با تبلیغ بکنی که از غرب میاد بازم کاملا مشخصه از عربستان میاد. آره خیلی آدمهاشون از غرب میاد ، همون غربی هایی که عربستان مسلمونشان کرده و تلویزیون ایران همیشه با افتخار نشون می داد نگاه کنید که غربی ها دارند مسلمون می شند و نگفت که دارند سنی می شند و نه شیعه.
ببینید ماجرای حمله اعراب به ایران جنایات زیادی داشت، اما مگه حمله روم به ایران جنایات کمتری داشت؟؟؟ یا دیگر حمله ها و لشگر کشی هایی که به ایران شد،
مثل حمله مغول ها و ....
مسئله اینجاست که تنفر ازاعراب رو به وجود میارن تا ما با همسایه های خودمون به مشکل بر بخوریم، تا با حزب الله لبنانی که لب مرز های پیشین امپراطوری ایران اعلام میکنه ("ما یکی از استان های ایران هستیم و اگه جنگی با ایران در بگیره بی شک به عنوان بخشی از ایران خواهیم جنگید علیه دشمن های ایران،") ----- #مشکل پیدا کنیم، و گرنه هر آدم عاقلی (به استثنای بعضی ها) می فهمه و این شعور و درک رو داره که اسلام ربطی به کشور گشایی های اعراب نداره، همه امپراطوری ها زمانی که قدرتمند میشدن جنایات و کشور گشایی های عمده ای انجام میدادن و امپراطوری روم مشهور ترین تمدن هم سر بریدن مردم، هم در مبارزات وحشیانه و خونین گلادیاتوری از بردگانی که از جنگ اسیر میگرفتن و .... خیلی جاها اینطور بوده اما چرا به یک باره اعراب فقط مهم میشن؟؟؟
## و چرا ما باید بخوطر جنایاتی که از اونها خبر کافی هم نداریم، امروز بخوایم از نسل های 1000 سال بعد انتقام بگیریم!
تفکری پاره سنگی تر از این؟ متحجر تر از این؟! کلوخی تر از این؟! احمقانه تر از این؟! ضد بشری تر از این؟! نابخردانه تر از این؟!
چرا رهبر این کشور اینقدر رو زبان فارسی و گسترش اون تاکید داره؟؟؟ شما که خودت اینقدر فارسی دوست هستی شماها چه غلطی برای شعر فارسی کردین؟؟؟
رهبری با اینکه کارش این نیست اما در این بخشی حسابی فعاله و هر چند وقت یک بار شاعرانی از سر تا سر ایران و حتی کشورهای دیگر رو دور هم جمع میکنه و بهشون
تریبون میده تا شعر خودشون رو در برابر دیگر شاعران بزرگ امروز بخوانند و ابراز وجود کنن بارها شده قطعه شعر های اونها در همین مجالس دیده شده توسط خواننده های مشهور کشور خریداری شده، تبدیل به نماهنگ و تیتراژ برنامه های تلویزیونی شده و .....
جواب همه ی این مسائل سادست ، ما انسانیت رو می بینیم حزب الله لبنان بخواطر مرام و معرفتشون حسابی برای ما قابل احترام هست اما اونهایی که بویی از انسانیت
نبردن مثل السعود (عربستان سعودی) نورد تنفر ما هستن،
شما شعورت نمی کشه نه ما عرب پرستیم و نه متنفر از اعراب، ما علاقه شدیدی به مرام و معرفت و انسانیت داریم، چه عرب باشه چه نه،
حمایت ایران رو از سیاه پوستان آمریکا فراموش کردین؟؟؟ که رهبر سیاهپوستان آمریکا امام خامنه ای رو رهبری خودش خطاب می کنه!
ها، آمریکایی ها، فرانسوی ها و خیلی ملیتها و نژادهای دیگه در حق ایرانیها مرتکب جنایتهای وحشتناکی شدند و هنوز هم بر علیه ما توطئه می کنند. پس به فکر انتقام با اونها هم باشید اگر قصد شما فقط انتقامه و منظور و غرض دیگری ندارید! که من بعید می دونم. چطور میشه یه آدم به فکر انتقام از جنایت کاران صدها سال پیش باشه اما از جنایتکارانی که در سالهای نچندان دور در حق مان مرتکب جنایت شدند رو رها کنیم. همونطور که گفته بودم اگر واقعا وطن پرستید نه نژاد پرست و اگر واقعا غرضی از جانب شما در کار نیست نام کاربری تون رو بذارید وای بر آمریکا، اسراییل، انگلیس، فرانسه..... پرستان. اون نقطه ها رو هم به سلیقه خودتون با توجه به اطلاعات تاریخیتون پر کنید. اینطوری تقریبا باور می کنم که شما واقعا عرق ملی دارید نه تعصب توخالی و غرض ورزانه! در غیر اینصورت شما دید نژادی دارید و بدنبال ایجاد تفرقه هستید حداقل بین عربهای عزیز ایرانی و دیگر قومها و نژادهای این کشور. و این واقعا شرم آوره! و سخنانی که از انتقام شب نخوابیدن و ... بهانه و سفسطه است!
دوم اینکه دوست عزیز بگو بدونیم آیا شما خودت انتخاب کردی که فارس باشی یا عرب، ترک باشی یا بلوچ، کرد باشی یا لر، گیلکی باشی یا بختیاری؟؟؟؟ آیا شما خودت انتخاب کردی که دیندار باشی یا ملهد؟؟؟ مسلمان باشی یا مسیحی؟؟ مسلمان سنی باشی یا مسلمان شیعه؟؟؟ . خودت انتخاب نکردی. هیچکدوم از اینها رو خودت انتخاب نکردی یعنی هیچکس انتخاب نکرده. هرکس هر جای دنیا چشم باز کرده بر دین پدران و مادران خودش بوده و لاغیر.
سؤال دوم این که اگر شما عرب بودی، اونوقت نمی اومدی بگی وای بر فارس پرستان؟؟؟؟ حتماً میگفتی. پس اینقدر به پارس بودن خودت افتخار نکن. انسان بودن افتخار است نه اهل اینجا یا جای دیگر بودن.
غرض اینکه زیر یک کلیپ مربوط به مدافعان عزیز حرم، جولان دادی و یکه تازانه حرف از پارس زدی و از حمله اعراب به ایران گفتی و از جنایات آنان بر این مردمان گفتی و هزاران چیز دیگر هم گفتی اما نگفتی ملاک برتری انسان ها نسبت به یکدیگر نه قومیت است و نه زبان. نه رنگ پوست است و نه محل زندگی و نه حتی مال و ثروت. انسانیت است ملاک برتری انسان ها بر یکدیگر. تقواست ملاک برتری انسان ها بر یکدیگر.
حرف از اسلام زدی و تحریف کردی و ... کار ندارم با این صحبت ها ولی دوست عزیز، دین اسلام یک شاخصه و معیار مهم و اساسی داره که هیچکس نتونسته اون رو تحریف کنه و این شاخصه چیزی نیست جز قرآن کریم. شما یکبار برداشتی قرآن رو بخونی ببینی توش چی نوشته؟؟؟ حتماً نخوندی. که اگه می خوندی می دیدی که آنچه که قرآن نوشته فقط یک جمله است و آن اینکه (( انسان باشیم )). خوب به نظر شما انسان بودن کار غلطیه؟؟؟؟. بعلاوه، اگر افرادی هم در طول تاریخ جنایت کردند طبیعتاً رفتارشون انسانی نبوده و به سزای اعمالشون هم رسیدن. خواهشاً دیگه بحث از تاریخ هزاران سال پیش رو بذار کنار. این حرفا به چه درد آینده می خوره؟؟؟ مطمئن باش دردی از هیچکس دوا نمی کنه.
همون تاریخ داره بر ما حکومت می کنه.
تازه یکی مثل یعقوب لیث صفاری نخستین شهریار ایرانی بعد از اسلام (رادمان پور ماهک) می خواست حرف آدم های مثل شما را گوش کنه که ما حالا داشتیم عربی صحبت می کردیم:
بعد از حملهی اعراب تا زمان یعقوب لیث زبان رسمی ایران و حکومتهای ایرانی عربی بود، یعقوب نخستین پادشاه ایرانی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال بعد از ورود اسلام به ایران دوباره باز سازی و زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن هیچ کس در دربار او حق نداشت به غیر زبان پارسی سخن بگوید. تا جایی که از زبان مورخان نقل شده است:
وقتی یکی از شاعران آن عصر در مدح یعقوب شعری به زبان عربی سرود او را ملامت کرد و به او گفت چرا به زبان پارسی شعر نمیگویی من این زبان را نمیدانم.
یعقوب لیث صفاری با گردآوری دلاوران سیستان وديگر نقاط ایران زمین به جنگ با خلیفه میپردازد وتمامی سیستان وخراسان تاماورانهر ومازندران وگیلان وری واصفهان وفارس وکرمان تا قسمتی از خوزستان را از تسلط متجاوزان عرب آزاد می کند
يعقوب در فرمانی به تمام نقاط ایران زبان عربی را حذف و زبان پارسی دری را رایج می کند (در دفاتر دیوانی وحکومتی از آن به بعد کسی اجازه نداشت به عربی بنویسد) تا بعد ها ما شاهد پیدایش عارفان وشاعران بسیاری در فرهنگ وادب ایران همچون فردوسی و مولوی و نظامی و حافظ و سعدی باشیم که چگونه دررونق وگسترش زبان پارسی پاسداری کردند
اگر یعقوب ليث صفاری چنین کار بزرگی برای زبان وادب پارسی انجام نمیداد کشورماهم امروز مانند تمامی کشورهای شمال آفریقا و خاورمیانه بعوان مثال سوریه و لبنان عرب زبان بود
دوم اینکه در مورد زبان. دوست عزیز اگه واقعاً یعقوب لیث همون کارهایی رو که شما در زمینه ی زبان گفتی، انجام داده باشه، خیلی آدم بیشعوری بوده. چرا اینو گفتم؟؟؟ چون اگه شما الان یه چیز تازه کشف کنی که تو دنیا تا حالا کسی کشفش نکرده، هیچوقت نمیای حاصل تحقیقات خودت و گزارشاتی رو که از نتایج تحقیقاتت بدست آوردی فقط به زبان فارسی منتشر کنی. چی کار میکنی؟ میای مقاله می نویسی به زبان انگلیسی. چرا انگلیسی، چون زبان بین المللیه و تقریباً میشه گفت اولین زبان دنیاست. انگلیسی می نویسی و انگلیسی منتشر می کنی تا آدمای زیادی بفهمن که کشف فلان مسأله یا شیء خاص، کار تو بوده. اینجوری بعدش دیگه کسی نمی تونه حاصل کار شما رو به اسم خودش بزنه.
اون زمان هایی که شما ازش حرف میزنی، زبان عربی تو اون زمان مثل زبان انگلیسی تو زمان ما بوده. به همین دلیل محمد بن موسی خوارزمی، ریاضی دان بزرگ ایرانی و خالق اعداد ریاضی که امروز ما داریم از اونا استفاده می کنیم، نیومده کتاب به زبان فارسی بنویسه، کتاب نوشته به زبان عربی و همین کار باعث شده اسمش تو تاریخ بمونه (زکریای رازی همینطور، ابوعلی سینا همینطور، غیاث الدین جمشید کاشانی همینطور و خیلیای دیگه) و حتی امروز هم تو اون سر دنیا کنگره برگزار میشه با موضوع بزرگداشت خوارزمی. اما کسی تو دنیا یعقوب لیث رو می شناسه؟؟؟ معلومه که نه. چون به جای این که بیاد فرهنگ خودش رو به زبان های مختلف منتشر کنه تا مردم دنیا بفهمن که ایرانیا کی بودن و مثلاً زمانی که تو حوزه ی اسکاندیناوی وایکینگ ها غارت می کردن و وحشی گری می کردن، ایرانیا صاحب دیوان عدالت و فلان و فلان بودن، اومده گفته عربی ممنوع!!!!!!!!
جناب وای بر عرب پرستان؛ درسته که به خیلی از سؤالاتی که تو نظر قبلی ازت پرسیدم جواب ندادی ولی اگه ما به جای فارسی، بلد بودیم عربی حرف بزنیم، خوب نمی شد؟؟؟؟
باز چرا اینو گفتم؟؟؟ چون خوشمون بیاد یا نیاد کسانی که زبان عربی حالیشون میشه تعدادشون خیلی بیشتر از کساییه که فارسی حالیشون میشه. یعنی شما که میگی ما قبل از اسلام هم انسان های فوق العاده ای بودیم و ...، اینارو اگه بخوای فارسی بگی، فقط اونایی میفهمن که باهات هم عقیده ان که اینم هنر نیست که. هنر اونه که بتونی رو دشمنت اثر بذاری. تا دشمنت رو تبدیل به مخالف و مخالفت رو همراه خودت کنی. مثلاً شما جمعیت میلیونی رو که هر سال تو اربعین حسینی میرن سمت کربلا و نجف در نظر بگیر. اگه ماها عربی بلد بودیم تو همون مسیر پیاده روی، روی چقدر آدم می تونستیم تأثیرگذار باشیم؟ خیلی زیاد، یعنی فکرش هم نمی تونی بکنی. اما بدبختی اونجاست که نه عربی می دونیم و نه انگلیسی. چون همیشه یه عده مثل شما فکر کردن و جامعه ی ما رو عقب مونده کردن. ای داد بیداد...
این یک فرضه: داعش به ایران حمله می کند و ایران را در یک جنگ خونین شکست می دهد و زنانی که هوس ناانتهایشان را سیر کند را به عنوان برده می برد مردم را مجبور می کند که سنی شوند و تقریبا تا جای امکان کسانی که تن به این کار نمی دهد سر می برد (حداقل مجبوره که تا 15 میلیون انسان را سر ببره) و حال پیروز شده اند . تمام امکانات از جمله صدا و سیما و سپاه و دانشگاهها مال آنها هستند.
مردم ایران بعد از 200 سال حکومت داعش بر ایران چه می شوند؟ تمام بچه ها که سنی به دنیا می آیند و همینطور فرزندانشان و تمام دانشمندان هم سنی و به آن هم تعصب پیدا می کنند و به مردم 200 سال قبل خود با خنده می گویند اینها دیگه چقدر بدبخت بودند که حضرت عمر که جهان را مسلمون کرده قبول نداشتند و خاک توی سرشان و برای قبرها مقبره های طلا درست می کردند و آنها را می پرستیدند و سپاه هم هر که بخواد مطلبی بر ضد این بنویسه اون را غربی و منافق معرفی می کند و حتی نمی گذارنند کلامشان را بگویند.
در لغتنامه دهخدا آمده است:
دولت هخامنشي در سال 330 قبل از ميلاد به دست اسكندر مقدوني منقرض شد . تخت جمشيد در آتش بسوخت . ايران جزو امپراطوري مقدوني شد. (لغتنامه، كلمه ايران) مقدونيان تخت جمشيد را آتش زدند، در حالي كه مسلمانان دست به اين بناي باستاني حيرت آور نزدند و آن را حفظ كردند.
دكتر عبدالحسين زرين كوب مي گويد:
سقوط دولت ساساني به دست عرب انجام شد، ولي نه به خاطر قدرت زرهي عرب بلكه ضعف و فساد بر دولت ساساني غلبه كرده بود. اصلا مقارن هجوم عرب، ايران از پاي درآمده بود. دولت ساساني در آن روزگار مانند مرده حضرت سليمان عليه السلام بود كه بر عصايي تكيه داشت و موريانه عصا را خورد و آن پيامبر به زمين افتاد. ضعف و فساد در همه اركان كشور راه يافته و دولت ساساني روي به نكبت و ذلت نهاده بود. (تاريخ ايران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص 157)
اما در مورد اون قتل عام که می فرمایید، منشاء این سخنان اکثرا تاریخ طبریه که ایشون هر کی چیزی نقل کرده رو در کتابشون آوردن، و بسیار دیده می شه که مطالب خلاف واقع از منابع براستی غیر موثق نقل شده.
در مورد مولی علی (ع) من تاکنون منبع موثقی ندیدم که در اون از حضور ایشون در جنگهای ایران یاد شده باشه. تنها منبع طبریه که ناقلان این سخن هم اصلا قابل اعتماد نیستند. اگر کمی فکر کنیم به این نتیجه می رسیم که عمر و عثمان و ابوبکر بر اساس باور شیعی حق امام علی (ع) رو مبنی بر جانشینی پیامبر (ص) که در غدیر خم اعلام کردن، زیر پا گذاشتند. امام (ع) بنا بر مصلحت اسلام به این افراد در امر حکومت داری مشورت می دادند و پاسخ سوالاتشون رو می دادند اما من نمی توانم باور کنم که ایشون نقش سرباز یا فرمانده لشکر این افراد رو داشته باشن. چند سوال: چرا مسلمانان ایران که بقول شما با فتح عمر، پس از قتل و غارت کشور، به زور مسلمان شدند، اکثرا مسلمان شیعه هستند، قاعدتا باید مسلمان سنی باشند؟ چرا در ایران زرتشتی، یهودی، و مسیحی وجود داره، مگه نه اینکه همه مردم ایران مجبور به تغییر دین بودند؟ بنظر شما اکثر ایرانیها بی اراده و سست عنصر بودند که زیر بار ظلم رفتند و از ترس اونها دین حق خودشون رو رها کردند؟ چرا وانمود به پذیرفتن دین اونها نکردند و بعد از تجدید قوا به جنگ با عراب نپرداختند تا خاک و دینشون رو پس بگیرن؟ آیا ایرانیهای اون زمان انقدر ترسو بودند؟ آیا اونها با نسلهای بعدشون که اینچنین شیرمردانی هستند که از دین و خاک ناموسشون اینطور دفاع می کنن و حاضرند بمیرند اما زیر بار ظلم و دست کشیدن از دین حقشون نرند انقدر فرق داشتند؟
لطفا تاریخ رو بی غرض و بی طرفانه بخونید و نقل کنید. و هر چیزی رو که خوندید باور نکنید تحقیق کنید ببینید چقدر نوثق بوده. و اما دلیل موثق بودن این نیست که عده ای اون رو قبول داشته باشند و ازش نقل کنند. ممکنه اون عده هم چون کتاب معروف بوده یا تنها منبع بوده ازش نقل کرده باشند بدون تحقیق در مورد صحت مطالبش. من تاریخ طبری رو بکلی رد نمی کنم اما بعضی راویانش معروف به غیر قابل اعتماد بودن هستند.
مثلا دهخدا کلمه دی و کلمات برخواسته از آن مثل دیوث را معادل یک فحش می دانست در صورتی که ما مردم جنوب فارس و بیشتر بختیاری ها و لرها به مادر می گوییم دی و جالبه که اسمه یکی از ماه های سال هم دی است.
1- اوج مردی پارس ها: خودتان برید و مستقل زمانی که زندیه بر قاجار پیروز شدند چه کار کردند با آنها؟؟؟ در صورتی که اگه پارس ها طبق گفته های بیشتر عرب پرستان امروز که می گویند ایرانیان باستان وحشی بودند، فقط اگه کمی و فقط کمی وحشی و نامرد بودند و فقط سرداران و مردان مهم قاجار را پس از پیروزی می کشتند دیگه قاجاری نمی موند که بخواد ایران را به ویرانه تبدیل بکنه و حکومت در شیراز می موند. (این از مهمترین دلایل لز بین رفتن تمدن ایران در تاریخ است چون سالها ایران بر اعراب حکومت کرده و می توانستند هر کاری بکنند که نکردند.)
2- اوج پست فطرتی انسان ها (بخصوص اینو به ترکان و تهرانیان بگید): سپس قاجار با نامردی کلانتر و بعضی دیگر بر زندیه پیروز شدند و بر کسانی که بر آنها رحم کرده بودند چه کارها که نکردند؟ (راز ماندنشان) حتی چشم بچه های 7 ساله هم از حلقه بیرون آوردند. و این طوری حاکم شدند .
ولی کسی در ایران روس ها و انگلیسی ها را نمی پرسته در صورتی که شماها اعراب را می پرستید و تمدن ایران را تمام و کمال در اختیار توسعه تمدن اعراب گذاشتید و حتی به زیر خاکی ها و مرده ها هم مانند کوروش بزرگ و تخت جمشید هم رحم نکردید تا نکنه مانعی در مقابل تمدن عرب ایجاد شه و روی پرچم ایران عربی نوشتید.
هنگامى که «طلحه» و «زبیر» پیمان شکنى کردند و با «عایشه» به «بصره» آمدند و آن جا را در زیر سلطه خود قرار دادند، بعضى معتقد بودند که امام با آنها درگیر نشود; آنها را به حال خود رها سازد و پایه هاى خلافت را محکم کند، چیزى نمى گذرد که آنان تسلیم مى شوند.
امام در آغاز این کلام با صراحت مى گوید که این یک اشتباه بزرگ است و من هرگز دست روى دست نمى گذارم تا دشمن نیرومند شود و مرا غافلگیر کند!
سپس در جمله دیگرى تصمیم قاطع خود را در جنگ با آنان با استفاده از نیروى وفادارش بیان مى کند و تصریح مى فرماید که این روش من تا پایان عمر خواهد بود.
سرانجام در آخرین جمله به این حقیقت اشاره مى کند که این مخالفتها تازگى ندارد از آن روز که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) رحلت فرمود این مخالفتها شروع شد و هنوز ادامه دارد.
با کمک توان دیپلماسی، با کمک دولتت چرا جلو حمله تروریستی داعش رو تو تهران نگرفتی. جناب مذاکره، کجایید. نترسید همین بچه های از آب گرفته، مراقب جان مردم هستند. شما به دیپلماسی بپردازید.
برای کسانیکه ادعای گفتمان دارن پیشنهادداریم:از8000 کیلومترمرز، 10 کیلومتررا به شما میدهیم با مذاکره نگهش دارید به شرطی که شب زنگ نزنید کمک بخواهید! .
اول از همه تسلیت بخاطر شهادت عزیزانمان در حادثه تروریستی دیروز (17 خرداد 96)
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایه ی جنگ ، متّهم را فهمید
از خواب پرید کشورِ من امّا
معنای مدافع حرم را فهمید
بعد از حادثه تروریستی دیروز در تهران یکی بره این آقای گزافه گو رو پیدا کنه بگه مذاکره کردی جواب داد؟ کدوم گوری بودی؟ ... از این منافقین در کشور زیاد هستن مردم ما مخصوصا جوانان ما بیدار باشند.
یک سری الفاظ در نظرات بالا بود که به نظر من اصلا شایسته دوستان روشنفکر و با بصیرت ایران اسلامی نیست . یک عده ای بر اساس اطلاعاتی که در جامعه میگیرند به یک گروهی رای میدن و به یک گروهی رای نمیدن . این که آدم اشتباه کنه خیلی چیز عجیبی نیست آن هم در این بازی های دو قطب سیاسی کشور که دودش هم فقط به چشم ما مردم میرود.بابای همه ما آدم بود (حضرت آدم) ولی اشتباه کرد و گول شیطان رو خورد اما تونست برگرده و دوباره آدم باشه .من بعید میدونم کسی این الفاظ زشت و رکیک که بهش داده میشه بتونه موضع خودش رو تغییر بده. الگوی ما پیامبر هست و به نظر دوستان در این گونه موارد چه عکس العملی از خود نشان میداد؟
و اما چند تا نکته هم درباره انتخابات و رهبری
اول از همه اینکه بنده در انتخابات 88 به آقای موسوی رای دادم و واقعا میگم که پشیمانم. در انتخابات 92 به محسن رضایی رای دام( به روحانی رای ندادم ) و در انتخابات سه هفته پیش هم به رئیسی رای دادم دلیلم هم این بود که روحانی رای نیاره و شناخت درستی از آقای رئیسی نداشتم و ندارم اما چرا به آقای روحانی رای ندادم؟
شاید کسی از دلایل من خوشش نیاد اما هر کسی که پای صندوق رای نمیاد دلیل خاص خودش رو داره. اما اونایی هم که میان و رای به شخص خاصی میدن دلیل خاص خودش رو داره. یکی بخاطر خشکلی طرف رای میده یکی میگه طرف کوبنده حرف میزنه.یکی میگه طرف با تجربه است و خیلی چیزای دیگه.... نظر بنده اینه که ما قراره رای به کسی بدیم که [هم سو با رهبری] است بازی استقلال پرسپلیس نیست که یکی این طرفی باشه یکی اون طرفی . اصل حرف من اینه باید به کسی رای داد که مد نظر رهبر این مملکته .خب ما در این 4 سال دیدیم نظر روحانی و رهبری درباره برخی چیزها. از جمله این اتفاقات سند 2030 ، برجام و یک سری حرف هایی که این بنده خدا وعده داده بود و عملی نشد مثل همین برنامه صد روزه که بعدش هم زد زیرش و گفت من این حرف را نزدم این جمله آقای روحانی خیلی برام جالب بود که گفت [ کسی که این حرف رو زده عقل نداشته] .
حرف رهبر این مملکت درباره برجام هم چیزی نیست که دوستان عرض میکنند که رهبری با برجام موافق است .اصلا این گونه نیست . رهبری بار ها و بار ها گفتند من به مذاکرات خوش بین نیستم و زمانی هم که قرار شد این مذامره انجام بشه حرف رهبری این بود:من به مذاکرات خوشبین نیستم ولی حالا که آقایان اسرار به این کار دارند اشکالی ندارد بروید مذاکره کنید، این هم درسی خواهد شد برای ملت ایران.(و شاید تنها مزیت برجام این بود که نسل جوان کشور ما آمریکارا شناخت و دانست شعاری که امام خمینی (ره) برای تمام اسلام بجا گذاشت چه شعار به جایی بود واقعا مرگ بر آمریکا) 11 مرداد 95 رهبری جمله ای فرمودند که به نظر من نظر رهبری درباره آمریکا را مشخص میکند چرا که آمریکا را با قرآن تفسیر میکند و اگر روزی رهبری بیاید و آمریکا را قبول کند(که حالا دوستان میگویند رهبری مذاکره با آمریکا را قبول داشت)معنی اش نه تنها این خواهد بود که در حرف رهبری دوگانگی وجود دارد بلکه این خواهد بود که رهبری قرآن را قبول ندارد و این اتفاق هرگز نخواهد افتاد و آن حرف رهبری در 11 مرداد 95 این است :
امام بزرگوار ما فرمود: آمریکا شیطان بزرگ است؛ واقعاً این تعبیر، تعبیر فوقالعادهای است. خدای متعال از قول شیطان نقل میکند که شیطان در قیامت به کسانی که از او متابعت کردهاند میگوید: اِنَّ اللهَ وَعَدَکُم وَعدَ الحَقِّ وَ وَعَدتُکُم فَاَخلَفتُکُم؛(۴) شیطان به پیروان خودش میگوید خدا وعدهی روراست درست به شما داده بود، شماها از وعدهی خدا پیروی نکردید، پابند نماندید؛ من وعدهی دروغی به شما دادم، شما دنبال من راه افتادید! من تخلّف وعده کردم، من وعده دادم به شما و تخلّف کردم؛ شیطان پیروان خودش را اینجور در قیامت ملامت میکند. بعد هم خدای متعال میفرماید از قول شیطان که به آنها میگوید که «فَلا تَلومونی وَلوموا اَنفُسَکُم»، من را ملامت نکنید، خودتان را ملامت کنید. این عیناً امروز منطبق است با آمریکا. حالا شیطان در قیامت این حرف را میزند، آمریکاییها امروز در دنیا این حرف را میزنند؛ وعده میدهند، عمل نمیکنند، تخلّف میکنند. امتیاز نقد را میگیرند، امتیاز نسیه را نمیدهند؛ وضع آمریکا این است. خب، پس به دیگران نباید اعتماد کرد.
امام خمینی (ره) که فرمود : این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله» - خدای نخواسته - باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به ۲۲ بهمن( قبل از برجام ). قضیه [این] است که فاتحه همه ما را میخوانند!
برای قضاوت در یک امری حداقل باید یک سال تحقیق کرد و نه هر سخنی بمان آرامش داد و موافق قلبمان بود بپذیریم:
فتح بحرین ایران و وادار کردن آنان به دادن خراج
در سال 13 هجری ابوبکر فوت میکند و مشاورش عمرابن خطاب با وصیت ابوبکر و آرای مردم خلیفه مسلمانان می گردد جنایاتی که عمر در تاریخ ثبت نمود برای بشریت تعجب انگیز بود . عمر در سال 13 هجری در ماه رمضان راهی فرات جنوبی شد .ولی بخت یار او نبود زیرا سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای مقابله با وی آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عربها به بیابانهای گریختند . در همین حین ایران مشغول درگیری های داخلی بود زیرا افسری به نام فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای داخلی فیروزان که از پارتیان بود خودداری کنند . طبری ذکر میکند : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد میکردند عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی منعقد ساخت تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند ( اشعر - همدان - نخع - کنده سکون - جز اینها ) را ترقیب کرد تا به سپاه اسلام در جنوب عراق بپوندند و یکی شوند . در نتیجه در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد و در نتیجه آبادیها ویران شد و زمینهای کشاورزی با خاک یکسان شدند
نبرد خونین ایرانیان در قادسیه
رستم در حدود چهار ماه در منطقه بلاش آباد در پادگان آن شهر که بعدها سابط نام گرفت اردو زد تا مبادا لشگر عربها نزدیک پایتخت ایران در تیسفون گردند . رستم از اوضاع ایران به خوبی آگاه بود زیرا خودش شاه را به سلطنت رسانده بود تا کشور به مرز فروپاشی نیافتد و خوب میدانست که درگیری های داخلی و کودتاهای چند تن از افسران پارتی و اوضاع کشور مانع از یکپارچگی ارتش ایران میشود .
رستم مذاکره با یزدگرد نمود تا شاهنشاه ایران را در خطر عربها قرار دهد . ولی یزدگرد که در فکر شکوه و جلال گذشته ایران بود و از اوضاع خراب ایران اطلاعی نداشت و از طرفی روحیه ملی و وطن پرستانه اش اجازه این را به او نمیداد که با عربها از در مذاکره در آید فرمان حمله را صارد نمود او چندین بار به عربها کمک نموده و آنان را از قحطی بیرون آورده بود و همیشه از آنان در برابر کشورهای متجاوز محافظت نموده . لیکن هرگز تصور نمی کرد روزی آنان قصد تجاوز به امپراتوری ایران را داشته باشند . بنابراین رستم را وادار به جنگ نمود . ولی باز رستم چندین تن از فرماندهان عرب را دعوت به ایران کرد تا گفتگو کنند . ولی هیچ نتیجه ای در بر نداشت بلاذری مینویسد : که " بص بهری " هزار درهم پول و یک طیلسان به خالد داد و تعهد کرد در تمام امور با لشگر عرب باشد و ضد ایران وارد جنگ شود و افرادش به عنوان جاسوسان مدینه وارد ایران شوند . سپس ابوبکر نامه ای به وی داد و وعده کارگزاری خلیفه مسلمانان را به او داد رستم فرخزاد در محرم سال 16 هجری با سپاهی 60 هزار نفری از فرات عبور کرد و در کنار شعبه ای از فرات اردو زد . به گفته طبری رستم چنیدن مذاکره با فرماندهان عرب کرد ولی آنان تنها سه راه را برای او گذاشتند : یا مسلمان شوند - یا بجنگند و کشته شوند - یا حاضر به دادن خراج گردند . طبری اذعان دارد که بعد از این پیشنهادات رستم با فرماندهان ارتش و شاهنشاه گفتگو نمود . ولی هیچ کدام حاضر به باج دادن به عربها نشدند . "طبری" رستم را پس از این گفتگو همیشه برای ایران در حال گریه مینامد .او میدانست که این نبرد آخرین جنگ او خواهد بود و ایران به دست عربها فتح خواهد شد . رستم از رود حیره عبور کرد و دربرابر لشگر عربها صف آرایی نمود . در این هنگام به گفته بلاذری طوفانی سخت و گرد و غبار بزرگی در بیابانهای شمالی به راه افتاد که طوفان در جهت چشم لشگر ایرانیان بود و موافق جهت لشگر عرب . رستم پس از دیدن این منظره گفت : بنگرید که امروز روز جنگ است و باد هم به کمک عربان آمده است و از روبرو بر ما میوزد . فریادهای لشگر عرب از دور به گوش میرسده است . به گفته طبری در نبرد قادسیه 33 قبیله عرب با لشگر سعد ابی وقاص همراهی نمودند . عرب چیزی برای از دست دادن نداشت . او آمده بود تا یا به سرزمینهای پر نعمت ایران دست پیدا کند و یا در راه خدا کشته شود . جنگ آغاز شد و روز نخست ایرانیان 500 تن از عربان را کشتند . بیشترین کشته شدگان از قبیله بنی سعد بود . روز دوم ایرانیان بر عربها چیره شدند و بیش از 2000 تن از آنان کشته شدند . در این نبرد 4 تن از سرداران بزرگ ایران به نامهای پیروزان - بندوان - بهمن جازویه - بزرگمهر همدانی کشته شدند . روز سوم نیز همین گونه بود و عربها دست به شگردی نطامی زدند و چشم فیلهای سپاه را کور کردند و آنان به حالت رمیده شدند و تعداد کثیری از ایرانیان در زیر دست و پای فیلان کشته شدند . روز چهارم نبرد تا پاسی از شب ادامه داشت پس از فرارسیدن شب ایرانیان به اردگاه های خویش بازگشتند و سلاحها را بر زمین نهادند و استراحت کردند . چند ساعت پس از این استراحت شبیخون بزرگی از لشگر عرب به سوی ایرانیان وارد شد و نبرد خونینی در شب هنگام شروع گشت و عده کثیری از ایرانیان و عربها کشته شدند . در همین شب به گفته طبری رستم توسط یک عرب سر بریده شد و شالوده ارتش ایران با کشته شدن رستم فرخزاد از هم پاشیده شد و به ترتیب فرماندهان به قتل رسیدند.
با کشته شدن رستم سپاه ایران به حالت متزلزل در آمد و خود شاهنشاه یزدگرد در راس ارتش قرار گرفت و آماده مقابله با مسلمانان در برابر هجوم آنان به پایتخت گشت . به گفته طبری جنوب عراق بعد از فتح مسلمانان ویران و روستاها و شهرهای آنجا دچار قحطی شد و در سال 17 هجری بخش زیادی از مردم آنجا از گرسنگی تلف شدند . وبا و بیماریهای مرگبار روانه آنجا شد حدود 9 ماه از رخداد قادسیه سعد ابی وقاص چندین لشگر روانه ماورای فرات کرد . در این هنگام یزدگرد در منطقه بابل عراق بر کرانه فرات مستقر شده بود تا سد راه لشگر مسلمانان از ورود به پایتخت ایران شود . مهران - هرمزان - نخویرگان که از سرداران ایران بودن وی را یاری دادند فیروزان حدود 9 ماه پس از قادسیه از سعد ابی وقاص شکست خورد و لشگرش کشته شدند و بابل به تصرف سعد در آمد . این فتح مسلمانان را نزدیک به تیسفون کرد و خطر حمله جدی شد . "هرمزان" برای جمع آوری لشگری از مردم راهی اهواز گشت . "فیروزان" به همین قصد راهی نهاوند شد . "شهریار درکوتی" به نزدیکی تیسفون رفت و در انجا مستقر شد . "نخویرگان" در غرب تیسفون در ناحیه شرقی بابل مستقر شد . "فرخان و پیهومان" هر کدام در نواحی از جنوب غرب تیسفون مستقر شدند . ولی باز این لشگر آرایی ها ایرانی ها در برابر عربهای جنگجو و قبایل متعدد عربستان ناچیز بود و از طرفی دیگر کشور در مرحله بحران قرار داشت . به گفته طبری شمار لشگر عرب بیش از 100 هزار مرد جنگجو بوده است . لشگر ایران بعد از مقاومت هایی شکسته شد و عربان تیسفون را محاصره کردند . در نتیجه یزدگرد از ناحیه غرب پایتخت به شرق تیسفون منتقل شد . شهر تیسفون یکی از آبادترین - پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود . ثروتهای 1200 سال شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود . مجسمه های طلای پادشاهان گذشته - مجمسه طلای حیوانان - تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز - جامهای زرین چندین هزار ساله و . . . از طرف دیگر خبر این منابع ایران به گوش مردمان عربستان رسید و به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند . مدافعان ایرانی بیش از دو ماه مقاومت نمودند . در همین حین هیئتی از ایران جهت صلح و پیشنهاد دادن جنوب عراق راهی لشگر عربان شد . ولی مسلمانان آن را رد کردند و محاصره شهر را ادامه دادند . در نتیجه مردمان از گرسنگی گربگان و سگان شهر را خوردند و به تدریج از روی ناچاری شهر را تخلیه کردند تیسفون غربی در سال 19 سقوط کرد . چند ماه بعد کل پایتخت به تصرف عربها در آمد . طبری در این گزارش مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست . آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند - چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید . . بلاذری درباره فتح شهر ابله مینویسد : جنگجویان مسلمان در شهر با کلوچه های ایرانی برخوردند که به آنان گفته شده بود این کلوچه های باعث فربه شدن انسان میشود . سپس آنان تعدادی از این کلوچه ها را خوردند و به بازوان خود نگریستند و پرسیدند پس چرا هیچ تفاوتی حاصل نشد ؟؟؟؟ طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است . وی میگوید - بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد - بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین 60 هزار جنگچوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان 12 هزار درهم رسید . یکی دیگر از فجایع تاریخ ایران پاره شده فرش بهرستان بود این فرش که در 900 متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد . مسلمانان فرش بهارستان را روانه مدینه نمودند تا خلیفه از آن بهره برد . عمر با دیدن این هنر شگفت تاریخی بر آن شد تا آنرا تکه تکه کنند وبین مسلمین تقسیم کنند. یکی دیگر از افتخارات تاریخ ایران درفش ملی کاویانی بود که از زمان اردشیر بابکان تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب مینموده و در تمام جنگهای به عنوان پرچم ایران حمل میشده زیرا آنرا یادگار فتح کاوه آهنگر و درفش چرمی او علیه ضحاک میدانستد . مسعودی مینویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگینهای یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بوده مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است مسعودی اذعان میکند که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده میشده است . به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !! "سعد" که مرد زیرکی بود از دیدن آنهمه جلال و جبروت یکه خورد و تصمیم بر آن گرفت که در آنجا بماند و سپاهیان دیگری را روانه جنگ با ایرانیان کند تا خود از آنهمه بزرگی و عظمت و زنان زیبای روی ایرانی که به اسارت در آمده بودند بهره گیرد . که بعدها برادرش چندین بار به این کار او اعتراض نمود.
نبرد خونین جلولا - تکریت و خانقین
به گفته طبری سپاه اعراب 80 بار به شهر جلولا حمله کرد . زیرا نیروزهای ایرانی به مقابله برخواسته بودند . اما فرمانده ایرانیان شخصی به نام خرزاد خرهرمزد ( پسر عموی رستم ) بود که تا آخرین دم جنگید . به دلیل طولانی شدن جنگ نیروهای اعراب چنیدن ماه در نزدیکی جلولا منتظر ماندند . در همین اثنا چنیدن لشگر به شمار عربها اضافه شد . آنان شروع به آتش کشیدن مزارع و روستاهای اطراف کردند تا رعب و وحشت در دل مردمان شهر جلولا ایجاد شود . به گفته طبری مهران جان سالم بدر برد ولی در جنگ دیگری کشته شد . ولی فیروز از دیگر مبارزان ایرانی خود را به شادفیروز رساند تا لشگری برای مبارزه مهیا کند . جلولا به رسم دیرینه عرب تاراج شد و غنائم بسیاری بدست آمد . به طوری که به هر مسلمان 9000 درهم رسید . ( طبری ) خمس گاوها و گوسفندان شهر که به مدینه فرستاده شد بالغ بر 6 میلیون درهم شد . ایران به دلیل آنکه 8 قرن در مقام امپراتوری منطقه قرار داشت و قبل از آن بزرگترین کشور آسیا به حساب می آمده دارای ثروتهای بیکرانی بود که به دست اعراب افتاد . پس از سقوط پایتخت یزدگرد پادگان شادفیروز را بدست "خسروشنوم" سپرد و خود با سپاهی راهی ری شد تا لشگری از مناطق اطراف جمع آوری وبازگردد..خوزستان از سال 17 زیر یورش اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی خوزستان بودند . او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اعراب به "بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و "هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش زد . دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قرارداد منعقد شد . ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر شد .به گفته طبری بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمر به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری 2000 درهم در سال تائین کرد . بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط ایرانیان ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر کشته شد . از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم . سال 21 هجری
نبرد خونین نهاوند - ری - دماوند - اهواز با لشگراعراب
به گفته طبری در نبرد نهاوند به فرماندهی فیروزان سپهسالار دلیر ایران به قدری از ایرانیان کشته شد که زمین از خونها لغزنده شد و اسبان لیز خوردند و لاشه ها در شهر فراوان در سال 21 هجری . در سال 22 هجری به گفته طبری ری به دست نعیم ابن مقرن تاراج شد و ثروتهایی که از ری به دست مسلمانان افتاد دست کمی از فتح کاخ سفید تیسفون پایتخت امپراتوری ایران در بغداد نداشت . که پس از فتح ری مقرر شد این شهر 500 هزار درهم در سال به کوفه باج دهد . پس از ری نوبت به دماوند رسید و فرماندار شهر که "مهست مغان مردانشاه" بود راهی جز تسلیم نداشت مقرر شد سالانه مبلغ 200 هزار درهم باج به کوفه پرداخت نماید
فتح گناوه
در مدارک عربی از این شهر به نام "توج" یاد شده است و طبری از زبان یکی از کشتارگران عرب چنین می نویسد : تلاش برای تصرف شهر مدت زیادی به طول انجامید ولی سرانجام ایرانیان شکست یافتند و کشتار زیادی از آنان در شهر شد و تمامی اموال آنان تاراج گردید طوایف دیگری که در اطراف سواحل جنوی خلیج فارس بودند و دین شان مسیحی بود تسلیم شدند و حاضر به پرداخت خراج گردیدند . ولی فرمانده ارتش شهر که شخصی به نام " شهرک" بود حاضر به تسلیم نشد و در نتیجه در "ریشهر" اردو زد و آماده نبرد با مسلمانان عرب شد و در نبرد سختی که میان آنان روی داد وی کشته شد و اطرافیان اش به قتل رسیدند . بلاذری مینویسد : مبارزه به طول انجامید ولی در نهایت ایرانیان و شهرک کشته شدند و شهر به دست عربهای مسلمان فتح شد و غنایم زیادی را بدست آوردند . بعد از آن "فسا و داراب" بدست لشگر مسلمانان تصرف شد . طبری در باره قصد حمله عربها به شهر "مک کران" ( واقع در سیستان و بلوچشستان امروزی ) میگوید : عمر درباره این شهر از فرمانده لشگرش پرسید : این شهر چگونه است ؟ وی گفت - دشتی است کوهستانی - آبش گل آلود - میوه اش کهور - مردمانش قهرمان - خیرش ناچیز - شرش دراز و فراوانیش انداک . عمر گفت تا زمانی که مردم از من اطاعت میکنند لشگری به چنین جایی نخواهم فرستاد . لیکن عمر کثیف و پر از کشتار "عمر بن خطاب" کفاف نداد و او به دست ایرانیان ترور شد و به هلاکت رسید . پس از وی عثمان به خلافت رسید و او 1.5 سال لشگر کشی به ایران را به تعویق انداخت.
بلاذری تاریخ نگار مشهور عرب در باره مقاومت ایرانیان در برابر مسلمانان در سالهای 16 تا 23 هجری این چنین مینویسد
عتبه ابن غزوان " به شهر ابله حمله کرد و با مردمانش جنگید و شهر را با کشتار و قوه قهریه تصرف کرد . سپس به سوی فرات رفت ( شهرکی در نزدیکی کوفه ) که مقابلش فرمانده ایران بود به نام "مجاشع ابن مسعود سلمی " که به دستور شاهنشاه ایران والی آن شهر شده بود زیرا شاهنشاه ایران از خود مردمان همان شهر ها والی یا فرماندار انتخاب میکرد . "عتبه ابن غزوان" با وی با جنگ وارد شد و پس از جنگ خونین پیروز بیرون آمد و شهر با قوه قهریه گشوده شدسپس به "مذار" در بین کوفه و بصره لشگر کشید . مرزبان آنجا که ایرانی بود با مردمان شهر مقاومت نمودند و جنگیدند ولی شکست خوردند و تمام کسانی را که با وی بودند بوسیله "عتبه" فرمانده مسلمانان گردن زده شدند . سپس "عتبه" فرمانده عرب به سوی "دشتمیشان" لشگر کشید . مردم آن شهر برای مبارزه آماده شدند و در صدد حمله آمدند . عتبه تصمیم گرفت به آنان شبیخون بزند . زیرا که شبیخون سبب مرعوب شدن و کشتنشان می گردد .بعد از آن عتبه با مردمان شهر فرات وارد نبرد شد .همسر عتبه در جنگ حضور داشت و فریاد میزد اگر پیرزو نشوید شما را به خودمان راه نخواهیم داد . پس از نبرد با ایرانیان شهر فتح شد و غنایم جنگی نصیب لشگریان عرب شد در این جنگ تنها کسی که سواد خواندن و نوشتن داشت زیاد ( ابن سمیه ) بود که وی جوانی کاکلی بود و مامور صورت برداری از اموال مردمان شهر بود . وی روزی دو درهم حقوق دریافت میکرد .در آن زمان عتبه - "مغیره بن شعبه" جانشین وی در بصره بود . ( عراق که جزوی از کشورهای ایران به حساب می آمده اکنون در دست پابرهنگان عرب است .) پیمان صلح به زودی بین "دهکان میسان" و مسلمانان عرب نقض شد و ایرانیان مسیحی آنجا از در مبارزه برخواستند . مغیره بن شعبه به مسیحیان حمله ور شد و دهدار آنجا را به قتل رساند زمینهایشان را مصادره کرد و گزارش کشتار آن شهر را برای عمر فرستاد . عمر فرمان والی شهر را برای مغیره صادر کرد و او والی بصره شد و چندین سال در این مقام بود تا زمانی که موضوع زنای او با زن شوهر داری فاش شد .مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند.
بلاذری در باره نحوه برخورد با اسیران ایرانی مینوسید
در یکی از جنگها در نواحی خوارزم عربان شمار بسیار زیادی اسیر گرفتند . زمستان و سرما بود . در راه بازگشت رختهای ایرانیان از آنان گرفته و کنده شد .عده کثیری از اسیران از سرما و یخ تلف شدندپس از تمام فتوحات تنها گیلان و مازندران که طبرستان نامیده میشد در زمان معاویه تن به باجگذاری نداد و شورشی شدند و کفر می وزریدند . بلاذری درباره آنان میگوید : "جمیع اهل طبرستان حرب بودند" . در یکی از لشگر کشی اعراب مسلمان به طبرستان به رهبری "هبیره شیبانی" 10 هزار جنگجوی مسلمان راهی آنجا شدند . ولی دیلمان راه را در نواحی کوهستانی بر روی لشگر اعراب بست . جنگ درگرفت و 10 هزار نفر لشگریان اعراب کشته شدند به صورتی که حتی یک نفر هم نتوانست به کوفه و شام برگردد . تاریخ نویسان عرب از این واقعه به عنوان یکی از فجیع ترین جنگهای اسلام نام میبردند و مینویسند : مسلمانان کثیری در نبرد با مردمان طبرستان به شهادت رسیدند. در سال 78 هجری که "عبدالملک" اختیار مطلق در امور ایران و عراق را به "حجاج ابن یوسف ثقفی" داد . وی "عبیدالله ابن ابی بکره" را به حاکمیت سیستان گذاشت و "مهلب ابی صفره" را به حاکمیت خراسان گماشت . "عبیدال"له به دستور "حلاج" به کابلستان لشگر کشید ولی کابلشاه او را در دره های قندهار به دام انداخت و محاصره نمود کابلشاه از او درخواست 500 هزار درهم خسارت جنگی برای شروع کننده جنگ نمود و همچنین تعهد دهند دیگر به ملک آنان تجاوز نکنند . لیکن سپاه عرب نپذیرفت و جنگ آغاز شد . اکثر سپاه اعراب کشته شدند و خود عبیدالله مجبور به فرار شد که در راه بیابان از پای در آمد و همگان کشته شدند . حجاج برای جبران این فاجعه برای سپاه خدا مجبور به لشگر کشی بزرگی با 40 هزار تن از شیعیان کوفه و بصره شد . فرمانده این لشگر "عبدالرحمان پسر محمد ابن اشعث" بود . او با سپاهش وارد کابلستان شد و پس از فتوحاتی از در صلح با آنان در آمد و به گفتگو پرداخت . لیکن حجاج از این کار او به خشم آمد و او را سرزنش نمود . سپس جنگی میان هردو درگرفت که در حدود 3 سال در عراق به طول انجامید . و هزاران کشته برجای گذاشت . سرانجام "عبدالرحمان" شکست خورد و به کابلستان فرار کد . کابلشاه وی را گرفت و تسلیم حجاج نمود و پاداش 1میلیون درهمی دریافت کرد و همیچنین حجاج متعهد شد که سپاه اعراب وارد کابلستان نشود و باعث کشته شدن افراد آنجا نگردد .سپس حجاج بنای امپراتوری عرب پایه گذاشت و مرزهای این امپراتوری را سامان داد . او سیستم مالیاتی کشورش را که از ایرانیان گرفته میشد را مرتب نمود . بیت المال را که از غنایم جنگی ایرانیان به دست آمده بود را بین عربها تقسیم کرد . حجاج در سال 78 هجری سیستم اداری کشور را به گفته بلاذری از زرتشتیان پارسی گرفت و در آنجا اجرا کرد
تاریخ بخارا در مورد رفتار اعراب با ایرانیان اینگونه می نویسد
بیکند شهری بود از سغد . سغد مرکز تجاری بین المللی در شرق ایران در زمان ساسانیان بود و شهری بسیار زیبا و ثروتمند . اندربیکند" مردی بود که وی را دو دختر با جمال ( زیبا ) داشت . ورقا ابن نصر " فرمانده سپاه اعراب هر دو دختر را از خانه بیرون کشید . مرد ایرانی گفت : در میان این شهر بزرگ چرا دختران مرا میبری ؟ ورقا پاسخی نداد . مرد بجست و کاردی بر وی بزد . ورقا زخمی شد ولی کشته نشد . چون خبر به قتیبه رسید . گفته شد که همه شهر "حرب" هستند . در نتیجه شهر به کلی منهدم گشت . مردان قادر به جنگ قتل عام گشتند و اموال شهر به تصرف در آمد . سپس کشتار سمرقند و خوارزم شد . بعد از آن گرگان به محاصره "یزید مهلب" در آمد . طبری مینویسد او به مناسبت این مبارزه طولانی ایرانیان طبرستان با اعراب و کشتن عده زیادی از مسلمانان در آنجا آنقدر از مردمان آنها خواهد کشت که خونشان به جریان بیافتد و آسیاب ها بگردش درافتد و با خون آنها گندم و نان بپزند . محاصره بعد از 7 ماه به پایان رسید .یزید مهلب 1000 نفر را در دره ای برد و همگان را قتل عام نمود . ولی خونشان به جریان نیافتاد . لیکن دستور داد آب را به خونها ببندند تا جریان بیافتد گزارش این نبرد حاکی از آن است که 14000 هزار ترک در شبه جزیره و 40000 تن ایرانی در نبرد گرگان کشته شدند و هزاران اسیر بدست آمد و 30 میلیون درهم غنائم بدست آمد . که یک پنجم آن به مبلغ 6 میلیون درهم راهی دمشق شد .بدین ترتیب آخرین منطقه از ایران ( طبرستان ) به زیر یوق سپاه اعراب در آمد.طبری می نویسد:پس از فتوحات گسترده سپاه اعراب و کسب غنایم بسیار برای مردمان عرب عده زیادی از مسیحیان سواحل فارس کفر ورزیدند و گفتند خود مسلمانان با یکدیگر در اختلاف و جنگ هستند دین ما حداقل باعث خونریزی و ایجاد ناامنی برای ملتهای دیگر نمی شود . پس اسلام را رها کردند و مسیحی شدند در شورشی که یکی از خوارج به نام " خریت ناجی " ( خوارج نهروان ) طراحی نموده بود - عده زیادی از ایرانیان در آن شرکت کرده بودند . گروه خریت ناجی در جنگی بین آنان و نیروهای علی مجبور به عقب نشینی به خوزستان شد مردم شهر که حاضر به پرداخت خراج نبودند به خوارج پیوستند . به گفته طبری " معقل ابن قیس ریاحی " جهت سرکوب ایرانیان خوزی تبار و خوارجی راهی آنجا شد . در نتیجه 70 تن از خوارج و 300 تن از ایرانیان کشته شدند . سپاه معقل نامه ای نوشت و گفت رامهرمز را شکست دادیم و خوارج و ایرانیان کافر را مانند اقوام "عاد و ارم" نابود کردیم . سپس خریت ناجی به سواحل پارس فرار نمود . در آنجا عده از ایرانیان به او پیوستند و کفر ورزیدند .سپس یکی از خوارج به نام "ابومریم سعدی" که از شخصیتهای اصلی فتوحات ایران بود در کردستان قیام کرد وی با گروهی 400 نفری که 4 نفر آنان عرب بودند و بقیه آنان ایرانی راهی مدائن شدند . مدائن را آنان فتح کردند و راهی کوفه شدند . لشگری 700 نفری به فرماندهی " شریح ابن هانی" جهت سرکوب آنان بسیج شد لیکن خوارج که ایرانیان آن را تشکیل میدادند پیروز شدند و شایع شد که شریح کشته شده است . طبری مینوسید : ابومریم و یارانش کشته شدند و اثری از آنان نماند.در سال 37 هجری "سهل ابن حنیف با شورش ایرانیان از آن شهر بیرون رانده شد . سپس در کرمان و خوزستان شورشهای مشابهی صورت گرفت . به گفته طبری : ایرانیان با خوارج همکاری نمودند و بر ضد لشگریان اعراب کوشیدند . در سال 36 نیز اعراب به کلی از خراسان بیرون رانده شده بودند . زیرا خراسان در کنترل ایرانیان باج گذار قرار داشت .
طبری اضافه میکند : "جعده" به ابرشهر ( نیشابور) رسید و ایرانیان آنجا کافر شده بودند و از دادن خراج خودداری می نمودند . مردم نیشابور مقاومت کردند و سپاه اعراب بی نتیجه به کوفه بازگشت . طبری مینویسد : بعد از ناکام ماندن خراسان "خلید ابن قره یربوعی" روانه خراسان شد سپاه شهر ها را محاصره کرد و بعد از مدتی شهر به تسلیم گشوده شد و قرارداد باجگذاری بسته شد بعد از آن مردمان سیستان شوریدند و "امیر ابن احمر یشکری" که از قهرمانان عرب بود با شورش مردم از شهر بیرون شد و از پرداخت باج سرباززدند . بلاذری مینویسد بدلیل آنکه فتوحات داخلی ایران ثروتهای بیشتری را نسیب لشگریان اعراب مینمود بیشتر مایل به گشودن شهرهای ایران بودند.طبری می نویسد : سعید ابن عاص" لشگری راهی گرگان نمود . مردم آنجا از راه صلح آمدند . سپس 100 هزار درهم خراج و گاه 200 هزار درهم خراج به اعراب میدادند . لیکن قرارداد از طرف ایرانیان برهم خورد و آنان از دادن خراج به مدینه سرباز زدند و کافر شدند . یکی از شهرهای کرانه جنوب شرقی دریای خزر شهر "تمیشه" بود که به سختی با سپاه اعراب نبرد کرد . "سعید عاص" شهر را محاصره کرد و آنگاه که آذوقه شهر به اتمام رسید مردم از گرسنگی زنهار ( امان ) خواستند . به آن شرط که سپاه "سعید ابن عاص" مردمان شهر را نکشد . لیکن بعد از عقد قرار داد سعید تمام مردمان شهر را به جز یک نفر را در دره ای گرد آورد و تمام افراد شهر را از لب تیغ گذراند.
بلاذری مینوسید :
"اشعث ابن قیس" آذربایجان را فتح کرد و درب آن شهر را به روی سپاه اعراب گشود . در زمان عثمان وی والی آذربایجان شد او شماری زیادی از خانواده های عرب را روانه آذربایجان کرد تا در آنجا سکنی گزینند . عشایر عرب از بصره و کوفه و شام راهی آذربایجان شدند . به گفته وی عده معدودی از عربان زمینهای عجمان را خریدند . لیکن اکثر عربان برای مصادره کردن زمینهای مجوسان با یکدیگر مسابقه نمودند - یعنی هر گروهی هرچه میتوانست مصادره میکرد . بدین صورت اموال و زمینهای ایرانیان یکی پس از دیگری به تاراج گذاشته شد .
نبرد خونین استخر و گور و سیستان
در سال 24 ابوموسا اشعری روانه پارس شد .ولی مقاومتی گروهی از مردم بر ضد آنان آغاز شده بود . در سال 28 او از ریاست بصره خلع شد و جوانی به نام عبدالله جایگزین وی شد . او بی درنگ راهی خوزستان شد . زیرا خوزستانی چندین بار شوریده بود و او برای آرام کردن آنان روانه آنجا شده بود . در همین زمان او فردی به نام عبیدالله ابن معمر را مامور لشگری کشی به استخر و گور کرد. نیروهای ایرانی مبارزه در مقابل آنان ایستادگی کردند و سپاه عرب را در رامگرد شکست داد و عبیدالله را به قتل رساند . بعد از وی خود عبدالله عامر با سپاهی راهی استخر شد . از آنجا که نیروهای نظامی شهر با یکدیگر متحد شده بودند عامر نتوانست آنان را شکست دهد . و مجبور به عقب نشینی به گور کند . مردمان گور درصدد مبارزه بر آمدن و بیش از یکسال به طور مداوم استخر و گور در حال جنگ و جدل پراکنده بود . ولی عربهای میدانستند که استخر شهر سلطنتی ایران بوده و زمانی مقدس و دارای اشیای ارزشمندی است به همین دلیل دست از آن برنداشتند و ادامه دادند . سرانجام در سال 29 ابتدا گور از پای در آمد و به کلی منهدم گشت و بعد از آن استخر و سکنه آن به کشتار شدند . بلاذری مینویسد : پس از فتح استخر همه مردمان شهر از لب تیغ گذشتند . کسی جان سالم بدر نبرد .بلاذری میگوید : عامر سوگند یادکرده بود بعد از اینهمه مدت مقابله ایرانیان استخر در برابر لشگر اعراب پس از فتح آنان - آنقدر از مردم آنجا خواهم کشت که جوی خون سرازیر شود .بلاذری کشته شدگان ایرانی را در گور حدود 40 هزار تن تخمین زد . او خبر از قتل عام بیش از 100 هزار تن ایرانی در استخر توسط عبدالله عامر خبر میدهد . او انتقامی دهشتناک و بیسابقه گرفته بود . عامر بعد از پارس راهی کرمان شد . زیرا خبر از مکان یزذگرد یافته بود . او لشگری به فرماندهی مجاشع را راهی آنجا کرد بلاذری مینویسد : پس از کشتار مردم کرمان و جیرفت و سیرجان که دربرابر عربها ایستادگی کرده بودند عده ای کثیر از ایرانیان از منطقه نقل مکان کردند و راهی سیستان شدنددر سال 30 ربیع ابن زیاد حارثی با لشگری راهی سیستان شد . دهها و روستاهای سیستان یکی پس از دیگری با مقاومت مردم از پای در آمد و آمار کشتگان بسیار گشت . در جاهایی از سیستان شهر ها محاصره شدند و مردمان از گرسنگی از پای در آمدند و تسلیم شدند . بلاذری از کشتار سیستان چنین حکایت میکند ربیع ابن زیاد که مردی بلند قامت و سیاه چهره و خشک و چروکیده بود بعد از فتح سیستان قبل از آنکه مرزبان آن شهر را به حضور بپذیرد دیواری قطور از اجساد ایرانی بنا نهاد که صف عظیمی را تشکیل داده بود . وی در بالای این دیوار بر روی اجساد ایرانیان نشست و بعد از آن مرزبان سیستان را فراخواند و قراردادی را در آن حالت منعقد ساخت که مرزبان باید هزار جوان ایرانی را به همراه خراج سالیانه تحویل عربها دهد .بعد از آن ایرانیان از قرارداد سرباز زدند و دوباره لشگری راهی سیستان شد و اینبار 2000 هزار جوان اسیر و مبلغ 2 میلیون درهم اهدایی از ایرانیان گرفتند . بعد از آن خراسان و نیشابور فتح سد و خراجهای بسیار سنگینی منعقد گشت .در سال 32 شخصی از خاندان کارن در خراسان پرچم مبارزه و طغیان بر ضد اعراب را بلند کرد . او با سپاهی که بالغ بر 40 هزار تن بود و متشکل بود از مردمان طبیس - بادغیس - هرات - کهستان و گرگان . بلاذری مینویسد : خاندان کارن با اعراب بنای جنگ نهاند و در شبیخونی از طرف عبدالله خازم فرمانده آنان به قتل رسید و مردمانش به کلی کشتار شدند .
در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد (سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان (یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار (یک میلیون) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. (کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)
در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود.(کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)
در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا (سردار عرب) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)
در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعدها به «رود خون» معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید «چندان از آنها بکشم که خونهاشان را در رودشان روان کنم» و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد «گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ میآوردند و در رود گردن میزدند» مغیره گوید که «بر رود؛ آسیابها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان (پارسیان) در الیس هفتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)
در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خودداری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶)
در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفهی اسلام به بهانه (دادرسی) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکانهای متعددی جمع کردند و سپس مردم را یکیک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیهی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور میبردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹)
در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همهی مردم شهر را بجز یک صد نفر؛ کشتند. (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)
در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه «آنروز از وقت صبح تا نماز شام میکشتند و غارت میکردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282)
در حملهی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب (سعید بن عاص) از وحشت؛ نماز خوف خواند. پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان «امان» داد و سوگند خورد «یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت» مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: «من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸)
پس از فتح "استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم"استخر" را محاصره کنند. مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم "استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمیرفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته" بودند بیرون از مجهولان .(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)
رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 215)
مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند. (کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)
جنایات اعراب تنها به این شهرها ختم نشده است و اینها تنها گوشهای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت میکند.در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که میگوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند. فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی میکشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی میخورند. از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند.
1-کتاب تاریخ سیستان
2-کتاب تاریخ کامل
3-کتاب تاریخ طبری
4-کتاب فارسنامه ابن بلخی
5-کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران
6-کتاب الفتوح
7-کتاب تذکره شوشتر
8-کتاب تاریخ رویان
9-کتاب تاریخ یعقوبی
و یک نکته اینکه این ما نبودیم که با توان دیپلماسی، ابرقدرتها! رو کشوندیم پای میز.
اونها هی میگفتن بیایید مذاکره ما قبول نمی کردیم که با اومدن حاج حسن قبول کردیم...
درواقع زور اونها به ما رسید!!!
جواب: برجامیان!
سؤال: چرا برجامیان اصرار دارند که ما قدرت اقتصادی نداریم؟
جواب: چون با برجام و واگذاری امتیازات فوق تصور در قالب بسیاری قراردادهای خائنانۀ دیگه شرایط رشد و توسعۀ اقتصادی فرا ویژه ای رو از دسترس ایران خارج و به دشمنان غربی واگذار کردند.
سؤال: چرا برجامیان چنین کردند؟
پاسخ: تا در مسیر دشمن و برای تحقق آرزوهای شیاطین غربی خدمتی کرده باشند که یا جایگاهی برای خودشان و یا فرزندانشان در رفاه و ثروت و مقام مورد وعدۀ غربی ها باز شود و یا لا اقل از تهدید خصوصی سازمان های اطلاعاتی امنیتی غربی (خود و فرزندان و بستگانشان) که البته آن هم صدقه سر همان رفاه طلبی و مدرک گرایی و چه و چه از زیستن مقطعی در غرب برایشان و به دستان خودشان به طرزی احمقانه ایجاد شده، در امان مانند!
سؤال: آیا ایران قدرت اقتصادی ندارد؟
جواب: ایران از جمله معدود کشورهایی است که به دلیل شرایط جفرافیایی (طبیعی، منابع، انسانی و ..) به طور بالقوه ثروتمند ترین کشورهای جهان و منطقه است. لذا می توند و بایسته و شایسته است که واجد بیشترین قدرت اقتصادی جهان شود! که این امر منوط به خدمتگزاری خالصانه و ایثار در سطوح مختلف جامعه خصوصاً در سطوح اجرائی است!
سؤال: سرمایۀ اجتماعی (انسانی) یعنی چه و به چه کار می آید؟
جواب: سرمایۀ انسانی در جوامع مختلف بر حسب استعداد به عمل و نیز بر حسب شرایط نیاز به آن، تعریف می شود! در شرایطی که کشوری در حال تهدید شدن است، این سرمایۀ انسانی اوست که به مدد ابزار و تکنیک در مقام فاعلی برای أعمال تاکتیک ها منطبق با استراتژی مشخص وارد عمل می شود! و همچنین در شرایط آرامش مطلق و مهیا بودن زمینه برای پیشرفت در عرصه های دیگر باز همین نیروی انسانی کارآمد مؤثر در پیشبرد اهداف و آرمان های یک جامعه و یا کشور است!
سؤال: چهل سال وعدۀ دروغ از جانب چه کسانی بوده و چه کسانی مسبب حیرانی و گرسنگی برخی اقشار جامعه هستند؟
جواب: قریب به 3/4 از این حدوداً 40 سال پس از انقلاب اسلامی ایران مملکت ایران در دستان لیبرال های خائن و دست پروردۀ دشمنان غربی ایران بوده است! پس وعدۀ دروغ هم از سوی همانان آمده ...
احزاب مختلف و نام و نشان ها همه کذب است! هر آنکس که به دنبال خیانت به وطن بوده در زمرۀ افرادی با تفکر غرب گرایانه بوده و بس! آنان که جیب گشادی دارند به سبب طمع و ولع سیری ناپذیر از سر تفکرات امپریالی و سرمایه داری و البته تشنگی به وابسته سازی و وابستگی است!!
مردم مؤمن و انقلابی هرگز ابزار دست هیچ باطلی نخواهد شد! پس خلایق هر چه لایق...!
اگه اونجا آدم کشی نباشه کسی کشته نمیشه حتماً آدم کش هایی هستن که نیازه افرادی برای دفاع از انسانیت بجنگند و طبق معمول چه بهانه ای زیبا تر از اهل بیت، با یک تیر چندین نشان میزنیم هم امنیت ایران تامین میشه، هم از انسانیت دفاع کردیم چون دنیا که جز رسوندن سلاح و خرید نفتشون کار دیگه ای با داعش ندارن!!! فقط ماییم و مردم ساکن در خود عراق و سوریه تنها ارتش واحد هستیم در برابر داعش، و هم جلوی تخریب و حتک حرمت این قاتل ها به حرمین اهل بیت رو می گیریم.
بـه دل گــرفــته عــناد مدافعان حرم
مـحارمـش به جهـاد نکـاح میرفتند
اگـــر نـــبــــود جـهـاد مدافعان حرم
هتاكان به حرمت مقدس مدافعان حرم لطفاً خفه شيد...
واقعاً اگه راه مذاکره با داعش وجود داره چرا به جای حرف مفت زدن نمیره برای مذاکره؟؟؟ اصلاً به نظر شما گروهی که دلیل تشکیل شدنشون نابود کردن ایران هست
میشه باهاش رفت مذاکره کرد؟؟؟ موجودیت داعش برای نابودی ایرانه شما با مذاکره موجودیت این وحشی ها رو زیر سوال می بری که؟؟؟ هر وقت تونستی با آمریکا مذاکره کنی و اون قبول کنه دست از حمایت اسرائیل برداره اون وقت میشه امید داشته که شاید بتونی با اینها هم وارد مذاکره بشی!!
منظورم ماهیت و این موجودت کشورهاست، امریکا موجودیت خودش رو حمایت از اسرائیل میدونه و هیچجوری ازش بر نمی گرده
آیا می تونی راضیش کنی؟؟؟ مسلماً نه ، اینها حتی نمی تونن تحریم های فقط هسته ای رو بردارن که فقط شامل بخشی از سامانه تحریم ها علیه ایرانه
بعد به نظر میشه با یه مشت قاتل مذاکره کرد؟؟؟ آخه با قاتل این همه انسان مذاکره کردن چه معنایی میده؟؟؟ کجاش به حقوق بشر مربوط میشه؟؟؟
حرفی که کرباسچی میزنه می دونین یعنی چی؟؟؟ یعنی اگه هدایت کشور دست امثال این اختلاسگر می بود ایران امروز سوریه 2 لقب میگرفت!!! چون صد درصد
بعد از به وجود اومدن کشور داعش، شما میرفتی برای مذاکره و اونها همچمان در حال نیرو جمع کردن و دریافت سلاح از آمریکا و انگلستان، عربستان، ترکیه و .... !!!!
و بعدش به راحتی همون بلایی که سر عراق و وسریه آوردن با قدرت تمام سر ایران هم میارن، چون از اول هم هدغ همین بوده و کسی هم نبوده جلوشون وایسه
افرادی که نه از دین چیزی مفهمن و نه از انسانیت بویی بردن، بویی از انسانیت نبردن فقط تفکرات اختلاسگرانه خودشونه که مهمه (کنایه دارم میزنم به منافع و تعصبشون)
چه دیپلماسی؟ چه برجامی؟ معلوم نیس چی کار کردن.
این همه جوون تو جنگ تحمیلی 8 ساله دادیم. چه چیزی عایدمون شد جز وجهه بد و...
این همه بودجه و بهترین جوونامون و میفرستیم سوریه و... میشه جایگزین بهتری داشت و عایدی و اثربخشی بیشتری داشت.
صفحهها