سلام علیکم جمیعاً. کلیپ جالب و تأمل برانگیزی بود. باشد که دریابیم، ریشه مشکلات اقتصادی ما در داخل کشور است.
اما پیرامون واردات بی رویه از چین، مجید رحمانی صانع، نقیضه ای بر شعر سنایی ( دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی/ یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی...) سروده است که در کمال احترام تقدیم میگردد.
چشم دل باز کن که سان بینی/ سان ز کالای چینیان بینی
گر به بازار شهر روی آری / همه اجناسشان عیان بینی
در هر دکه را که بگشایی/ جنس چینیش در میان بینی
همه جا مُهرِ ((made in china)) / روی اجناس بی زبان بینی
مردمان را ز مصرفش رنجور / همه در ماتم و زیان بینی
درد اینجاست، تازه آن را چون / نرخ خون پدر گران بینی
با چنین حال و با چنین اوضاع / من چه گویم که خود عیان بینی
سیل کالا به سوی کشور را / کاروان پشت کاروان بینی
آتش افتد به کاروانت چین/! کاروانی که آوری همچین!
خواب دیدم شبی شدم بنده / از قضـای زمانه راننده
یک تریـلی خریده ام قسطی / دارم از شوق آن به لب خنده
پشت فرمان نشسته می خوانم / از یساری و از فروزنده
با ((هُوو)) تند وتیز میتازم/ توی جاده چو شیر غرنده
جاده ای ناز و خوشگل و یکدست / جاده ای صافِ صاف چون رنده
ناگهان پیشِ روی می بینم/ خانـمی با رخی فریبنده
(تا به بد چشمی ام گمان مبرید/ خانمی با حجاب و روبنده)
با تمام توان زنم ترمز / ترمزی بس شدید و کوبنده
میشود واژگون ((هُوو)) من هم / از زمین و زمان شوم کنده
می دهم ناسـزا در آن هنگام / بر فروشنده و به سازنده
آتش افتد به کاروانت چین! / کاروانی که آوری همچین!
ای دریغا و داد زین بیداد / زین همه کارهای بی بنیاد
زین همه واردات بی پایه / زین همه جنس بنجل و مازاد
تا به کی چوب بستنی آخر/ هست آوردنش ز چین آزاد؟
ای پکن! دل بکن از این سفـره / تا به کی کاهوی تو در سالاد؟
آی مردم که گم شدید آخر/ در هیاهوی ((هرچه باداباد))
جوش شیرین چینی آوردند/ جوش شیرین نمی زند فرهاد
آتش افتد به کاروانت چین /! کاروانی که آوری همچین!
دوستان بزرگوار، شعری که در نظر بالاتر آورده ام، نقیضه ای است بر یک بخش از ترجیع بند بلند هاتف اصفهانی ( چشم دل باز کن که جان بینی/آنچه نادیدنی است آن بینی ،
گر به اقلیم عشق روی آری / همه آفاق گلستان بینی) و نه سنایی. بدین ترتیب از اشتباه موجود در نظر بالایی، پوزش می طلبم.
اما پیرامون واردات بی رویه از چین، مجید رحمانی صانع، نقیضه ای بر شعر سنایی ( دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی/ یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی...) سروده است که در کمال احترام تقدیم میگردد.
چشم دل باز کن که سان بینی/ سان ز کالای چینیان بینی
گر به بازار شهر روی آری / همه اجناسشان عیان بینی
در هر دکه را که بگشایی/ جنس چینیش در میان بینی
همه جا مُهرِ ((made in china)) / روی اجناس بی زبان بینی
مردمان را ز مصرفش رنجور / همه در ماتم و زیان بینی
درد اینجاست، تازه آن را چون / نرخ خون پدر گران بینی
با چنین حال و با چنین اوضاع / من چه گویم که خود عیان بینی
سیل کالا به سوی کشور را / کاروان پشت کاروان بینی
آتش افتد به کاروانت چین/! کاروانی که آوری همچین!
خواب دیدم شبی شدم بنده / از قضـای زمانه راننده
یک تریـلی خریده ام قسطی / دارم از شوق آن به لب خنده
پشت فرمان نشسته می خوانم / از یساری و از فروزنده
با ((هُوو)) تند وتیز میتازم/ توی جاده چو شیر غرنده
جاده ای ناز و خوشگل و یکدست / جاده ای صافِ صاف چون رنده
ناگهان پیشِ روی می بینم/ خانـمی با رخی فریبنده
(تا به بد چشمی ام گمان مبرید/ خانمی با حجاب و روبنده)
با تمام توان زنم ترمز / ترمزی بس شدید و کوبنده
میشود واژگون ((هُوو)) من هم / از زمین و زمان شوم کنده
می دهم ناسـزا در آن هنگام / بر فروشنده و به سازنده
آتش افتد به کاروانت چین! / کاروانی که آوری همچین!
ای دریغا و داد زین بیداد / زین همه کارهای بی بنیاد
زین همه واردات بی پایه / زین همه جنس بنجل و مازاد
تا به کی چوب بستنی آخر/ هست آوردنش ز چین آزاد؟
ای پکن! دل بکن از این سفـره / تا به کی کاهوی تو در سالاد؟
آی مردم که گم شدید آخر/ در هیاهوی ((هرچه باداباد))
جوش شیرین چینی آوردند/ جوش شیرین نمی زند فرهاد
آتش افتد به کاروانت چین /! کاروانی که آوری همچین!
تشکر.
گر به اقلیم عشق روی آری / همه آفاق گلستان بینی) و نه سنایی. بدین ترتیب از اشتباه موجود در نظر بالایی، پوزش می طلبم.