نظر صریح حسن عباسی در مورد نظام نخبه پروری


از تمامی دوستان خواهشمندم در فضای تضارب آرا بدون هرگونه توهین و فحاشی فقط نظرات خود را درمورد موضوع مطروحه بفرمایند .


+ 
3

- 
0
ارسال در 1395/10/4 ساعت 14:36 2016-12-24 14:36:06
محسن
توسط محسن


عرض x طول

دکمه اشتراک گذاري تلگرام ارسال ويدئو در تلگرام

ارسال نظر
CAPTCHA
کد امنیتی زیر را وارد نمایید.
Image CAPTCHA
Enter the characters shown in the image.
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
  • با سلام و احترام حضور محترم جناب آقای دکتر عباسی
    (علی رغم ریسک بالا در اظهار نظر حول نخبگی که اطلاق آن برای هرکس شایسته نیست و بنده هم چنین جسارتی را بر خود روا نمی بینم)، درج چند نکته پیرامون بیانات استاد، که متأسفانه از نگاه ایشان مغفول مانده ضروری می نماید:

    1- بنیان فکری و معرفتی هر کس را نمی توان صرفاً بر این اساس که تخصص یا تبهر او مبتنی بر آموخته هایش از علوم تثلیثی غربی بوده قضاوت کرد!
    و چنان انگاشت که مغز مملو از بنیان های منحط علوم غربی فاقد توان ابراز خلاقیت، نوآوری و ... باشد! چرا که با وقوع صحت چنین قضاوتی درصورت آزمون یک شخص، که سیر تفکرش دستخوش جریان إلقایی برون به درون بوده و دچار رکود بهره وری از کارکرد معرفتی و علمی مغز است دیگر نمی توان او را مشمول صفت نخبه دانست!!!

    2- در صورت پذیرش نظر استاد حول بند 1 که به معنای پذیرش مفهوم پخمه است و نه نخبه!؛
    2-1 مگر نه اینکه مسبب چنین رویدادی سیستم آموزشی (پرورش و عالی) همین نظام حکومتی است! که تنها چارۀ آن هم رجوع و اعتماد به علوم بومی ایرانی اسلامی است که ریشه در تاریخ و فرهنگمان دارد! (اگر چشممان را درست باز کنیم در می یابیم که عامل جهش غربی ها در علوم متعدد خصوصاً Scientifical دزدی های مکررشان از منابع ما و هم مشرق-زمین بوده و هست!)
    2-2- و مگر نمی توان لا اقل به تبدیل این تهدید به فرصت «رقابت در حیطۀ علوم غربی با غرب» همت گماشت؟ (با استناد به 2-1)

    3-در خصوص هماهنگی سیستم عامل تعریف شدۀ پخمگان با غرب موافق هستم اما آنچه باعث جذب این افراد به غرب جهت ادامه و افزایش کیفی علوم غربی ایشان (هر دو،هم -پخمه- و هم -غرب-!) است، ساز و کار مرتفع کنندۀ «نیاز» های تعریف شدۀ مکمل این هر دو است! یعنی نیاز غرب به پیشرفت مداوم علوم مادی که محتاج تربیت و عملگی نخبۀ پخمه است و هم نیاز آن پخمه به بستر مساعد جهت عملگی مغزش!
    نظام حاکمیت ایران این تعریف شده ها را به شکلی نظام یافته پذیرفته و به رفع نیاز غربی ها توسط ارزشمند ترین منابع خود که نیروی شگرف ذهن و مغز انسان جوان است پرداخته ! گناه جوان ما چیست؟ اگر پخمه است که شما به صحت نخبه را از پخمه تشخیص و تمییز نداده اید! اگر نخبه است چرا در تعریف (طبق تعریف بند 1) شامل پخمه می شود؟ اگر نخبه ایست که چنین پخمه نیست کجای این جامعه به دنبالش بگردیم؟ چون لابد که نه حتماً در دانشگاه ها و المپیاد ها ندرخشیده!

    4- اما مشکل شما اگر خروج و عملگی این پخمگان برای غرب است که باید بدانید (طبق بند3 و تعریف نیاز)، اینان نمک گیر سربازیِ نرفته و حج تمتع و وام چند ده میلیونی و دیدارهای ویژه و حلوا حلوا کردن نمی شوند!

    نکته اینجاست که خود شما (نوعی) هم توان تشخیص نخبه از پخمه را ندارید!
    اگر پخمه اند که دچار رکود مغز مملو از مفاد علوم غرب بوده و نه فقط در ایران که در وسط بستر فراهم و نازبالش غرب هم عرزۀ نظریه پردازی نخواهند داشت!!!

    اما... اما اگر نخبه اند «همچون شریعتی» که قربانتان بشوم، به محض استشمام مولکول بویی از استعداد و قابلیت و خدای ناکرده عزم به تحرک آگاهانۀ او، چنان زیرآبی از ایشان می زنند که اتهام و افترا و پاپوش های عدیدۀ حیثیتی و سیاسی و چه و چه کمترین اقدام به انهدامش است........!!!! (همان غافلان و جاهلان خودی که در جهاد اکبر اندر خم حسد و خودخواهی اندو بعضاً دستان خبیث دشمن بیگانه)
    لازم به ذکر است که حضرتعالی هم دکتر شریعتی را «دچار التقاط» می دانید!!!
    حالا شما انتظار کرسی می داری؟ نظریه پردازی؟ :)

    آن کس که چنان بلایی بر سرش می آید (می آورید) که اگر به صحت نخبه باشد جرم که نکرده محل فتنۀ شمایان شده! دیگر بی غیرت نیست که بنشیند و بگوید: کم است باز هم مرحمت کنید!!! ترک خانۀ شیطان می کند... عزلت می نشیند یا اگر دست دهد عملگی غرب را لا اقل برای تأمین اقل امنیت حیثیت و شخصیتش و نیز امرار معاش می گزیند.........!
    پاپوش ادعا را هم که ذیل لوس بودن و .. است پس از اطلاق التقاطی بودن! همان هایی که خبر دارند با ایشان چه کرده اند جهت لوث کردن خرابکاری های ظالمانۀ خودشان و هم شیرین کردن خود به عرض بزرگان می رسانند!!!
    پس همچون نخبگان گذشته که نام بلندشان را برده اید به نخبگانتان نرسید اما شما را به خدا همچون آنان راحتشان بگذارید تا بتوانند بازدهی نیک ارائه دهند!

    5-اگر نخبگان ما نسخ دست دهم نخبگان غرب اند پس چگونه است که غربی ها برای حمایت از ایشان کورس گذاشته اند؟!

    6-شما برای آزمون مبنا تعریف کنید تا نخبۀ بدبخت بداند چه کند!

    7- اتفاقاً Bill Gates یک پخمۀ دزد بود که هوش سیاهش او را به دزدی طرح از Macintosh کشاند و توانست با افزودن شاخ و برگ به base کار آن شرکت، Microsoft را رقم بزند... او یک پخمۀ باب طبع صهیون است که جهت انباشت ثروت حرام برای ایشان مناسب بوده و هست! که به حمایت آنان مفتخر شد به چه و چه ..همین...

    امیدی بر شما هم نیست..
    تنها وجدان بیدار از سوی یک نخبه کفایت نمی کند! وجدان بیدار از سوی آنان که خود را راهبر و راه بلد داسنته اند هم شرط است..
    والسلام

  • با تشکر از شما به خاطر نظرات صریح و مودبانه تان
    آنچه از فحوای کلام استاد بر می آید و نظر ایشان است دقیقا همان چیزی است که شما در بند 2 اشاره فرمودید .
    نظام غلط آموزش و پرورش و آموزش عالی .
    سیستمی که تماما حول جبر می چرخد . حتما شما استادانی را در دانشگاه می شناسید که می گویند همین و همین . هیچ دانشجویی اجازه اظهار نظر شخصی در موردی را ندارد . تماما باید نظریات بزرگان غرب را تکرار کند .
    آنچه مورد نظر ایشان است این است که اجازه دهیم در دانشگاه ، دانشجو خود فکر کند و نظری دهد . اگر حرفش با آنچه استادش می گوید در تضاد بود او را از کلاس اخراج نکند . نمره ی او را کم نکند . اگر خود تولیدی ندارد و فقط به مانند ضبط صوت آموخته هایش را تکرار می کند همین کار را با دانشجو نیز انجام ندهد .
    اگر سندی از کتابی را قبول ندارد دانشجو را از مطالعه ی آن منع نکند .
    امیدوارم شما هم موافق باشید که سیستم غلط آموزشی نیاز به تغییر دارد.
    با تشکر از شما

  • سپاس از حسن توجه شما به نظر بنده
    با پاسخ شما قطعاً و تماماً موافقم. از این جهت که خود من هم در زمرۀ همان دانشجویانی که در مثال آوردید واقع بوده ام! و این مصائب را با تمام وجودم آن هم به تلخی تمام، تجربه کرده ام ...
    اما قطع امید از همین سرمایه های ظاهراً هدر رفته و ناکارآمد انگاشتن ایشان هم بی انصافی و به دور از منش و روش جوانمردی اسلامی است! نسل این «پخمگان» و کمتر از ایشان که شامل من هم شده، با ارتکاب به کدام گناه در این نقطه در سیر زیستمان بر زمین، واقع شده ایم که مستحق این همه آزار و رانده شدن ها باشیم؟
    «دانشگاهیان قائل به غرب» از آن سو، «می زنند» و «اندیشمندان قائل به قرآن» از این سو، با تکیه به مستندات طراحی شدۀ همان غافلان و جاهلان خودی که در جهاد اکبر اندر خم حسد و خودخواهی اند و شاید دستان خبیث دشمن بیگانه اند، «می رانند»!
    در چنین شرایط ناکارآمد انگاری، خوش به حال کسی که به ارزش ها مبتلا نیست!...آسوده و با وجدانی آرام، راه نوکری غرب را پیش می گیرد و لااقل زندگی دنیوی اش را می سازد!!! در حساب نقد و نسیه، موفق تر است!!! ولی ...

  • و بیشتر خوش به حال آن کس که وقتی خود سوخت آستین ها را بالا زده و از سوختن نسلی دیگر جلوگیری می کند . نظام آموزش و پرورش و اموزش عالی نیازمند تغییر اساسی است و این تغییر نیازمند کسانی که قائل به آن باشند و نه کسانی که در درون سیستم هستند و خود را به راه کج زده اند .

  • ابتلا به ارزش ها که در کامنت قبلی بدان اشاره کردم، اگر حقیقی باشد بدون چشمداشت دنیوی است فلذا تنها دامی است که چون بدان گرفتار آیی، همان شود که دانسته ایم! چرا که دین و مذهب ما را به دانستن آن ناجی بوده است، تاریخ آن را دانسته است..:

    این مقام که شما «جناب سردار» فرمودید، مقام پروانگی است! پروانه اگر بسوزد؛ 1- هم دانسته سوخته و 2- راه سوختن بر کسی نبسته است!
    سوختن های چنین غالباً نور شمع را افزون می کند!!! شعاع نور افزون شده، غالب شود بر إدراک دیگران از نور! اینجا دو حالت ممکن است بر آنان که سوختن پروانه را دیدند!: یکی آنان که تنها از پرتوهای نور منتفع می شوند برای دیده شدن توسط دیگر عالمیان! و دیگر آنان که مشتاق نور شوند و راه پروانگی پیش گیرند!
    لذا پروانه سوزی از منظر پروانگی زیباست نه از منظر منتظران بر انتفاع دنیا !!!!

    ..پروانه سوزی از منظر پروانگی زیباست نه از منظر منتظران بر انتفاع دنیا !!!!

  • خواهشمندم جلسه ی 465 کلبه ی کرامت را ببینید.